آیا حد نداشتن خداوند باعث می شود که ما هم جزئی از او باشیم؟

سوال:
آیا حد نداشتن خداوند و کامل مطلق بودن او، باعث می شود که ما هم جزئی از او باشیم؟
پاسخ:
از نظر فلاسفه، در عالم هستی دو سنخ از وجود قابل فرض است، یکدسته وجود مستقل و دسته دیگر وجودات ربطی یا غیر مستقل. اما وجود مستقل منحصر در خداوند متعال است و تنها اوست که قائم به نفس است و دیگر موجودات که مخلوق اویند، همگی «عین ربط» به او بوده و از خود استقلالی ندارند. فقر ذاتی مخلوقات را نیز به آیاتی مانند: يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ؛ اى مردم، شما به خدا نيازمنديد، و خداست كه بى‏نيازِ ستوده است.(1) مستند می کنند. عبارت «عینِ ربط» که در مورد مخلوقات به کار می برند، به معنای فقر محض است، نه فقیر! به عبارتی تمام ذات ممکنات را فقر تشکیل داده و در ذات خود به هیچ وجه مستقل نیستند. بدین ترتیب تا زمانی که عنایت الهی شامل حال آنها باشد، موجودند و اگر لحظه ای عنایت حق از آنها برداشته شود، همگی معدوم خواهند شد.

عرفا نیز در پاسخ به این سوال از تعبیراتی مانند ظاهر، نمود و تعبیراتی شبیه آن، برای مخلوقات استفاده می کنند. چرا که بر مبنای وحدت وجود، در عالم هستی، تنها خداوند متعال وجود داشته و دیگر مخلوقات تنها نمودِ خداوند هستند و او بودِ عالم است. تعبیر کف یا موج دریا را هم به همین منظور بکار می برند؛ بطوری که موج دریا چیزی جز شکل و ظاهری برای همان آب دریا نیست! آنها خداوند را حقیقت عالم می دانند که در ظواهر مختلف ظهور پیدا کرده است، این ظهور از ان جهت که منتسب به خداست، موجود است و از آن جهت که چیز مستقلی نیست، معدوم است. برای این منظور توجه به آیه سوم سوره حدید کارگشا خواهد بود:
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىءٍ عَلِيمٌ؛ اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست. آیت الله جوادی در این رابطه می فرماید: هرچه خارج از فاعل نامحدود فرض شود، فعل اوست؛ نه هدف او؛ زيرا آن فاعل غير متناهي، هم اوّل و مبدأ فاعلي بالذات تمام ما سواست و هم آخر و مبدأ غايي بالذات همه ماعدا.(2)
علامه طباطبایی نیز در این باره می فرماید: اين اسماى چهارگانه يعنى اول و آخر و ظاهر و باطن چهار شاخه و فرع از نام"محيط" است، و محيط هم شاخه‏ اى از اطلاق قدرت او است، چون قدرتش محيط به هر چيز است، ممكن هم هست نامهاى چهارگانه مورد بحث را شاخه‏ هايى از احاطه قدرتش ندانيم، بلكه شاخه‏ هايى از احاطه وجود او بگيريم، چون وجود او قبل از وجود هر چيز و بعد از وجود هر چيز است، او قبل از آنكه چيزى ثبوت پيدا كند ثابت بود، و بعد از آنكه هر چيز داراى ثبوتى فانى گردد باز هم ثابت است، او از هر چيز ديگرى نزديك‏تر و ظاهرتر است، و از ديد و درك اوهام و عقول هر صاحب عقلى از چيز ديگرى باطن‏تر و پنهان‏تر است.(3)

اما در مورد اینکه خداوند اوصاف کمال مخلوقات را در حد اعلی و اشرف دارد، منظور از وجود کمال این اوصاف مانند علم، حیات و ... در خداوند این نیست که اوصاف الهی ترکیبی از اوصاف مخلوقات یا حاصل جمع آنها باشد، بلکه مراد، مرتبه آن علم یا کمال است. این ترکیب به دلیل منافات با غنی بالذات بودن خداوند و وجوب وجود او باطل است و از طرفی خداوند متعال پیش از خلق نیز کامل مطلق بود و با خلق مخلوقات نه چیزی به او افزوده شد و نه چیزی کم شد. علاوه بر دلایل گذشته، تکامل خالق بوسیله خلق مخلوق، معقول نیست؛ چرا که مخلوق همه چیز خود را از خالق گرفته است، پس چطور ممکن است چیزی را که خالق ندارد داشته باشد و به او اعطا کند؟! لذا جزئیت علم و اراده مخلوقات در علم و اراده الهی معنا نخواهد داشت، بلکه به دلیل اعلی و اشرف بودن این اوصاف الهی، اوصاف کمال انسانی نیز تحت سیطره و تسلط الهی عمل خواهند کرد، بدین معنا که اگر خداوند نخواهد(بر مبنای اراده تکوینی)، حتی انسان نمی تواند گناهی را انجام دهد. هرچند که او به اراده تشریعی از انسان تنها عمل خیر و ترک گناه را خواسته است.



 


1. فاطر: 15.
2. سرچشمه انديشه، ج2، ص 54.
3. ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 255.

 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61037&page=3