در تحدی قرآن داور چه کسی است؟

قاضي و داور در تحدي هر كسي مي تواند باشد مشروط به اينكه متخصص فن و استادكار باشد زيرا يك متخصص حرفه اي ، تخصص و سابقه حرفه ايش را نه خرج دين من مي كند نه براي خوشايند شما يا اثبات بي دليل متن شما به مخاطره مي اندازد . قضاوت در مورد اينكه قران چگونه كتابي است ، محقق شده و گزارشش در قرآن كريم بيان شده است ، قاضي هم يكي از سرسخت ترين مشركين و دشمنان اسلام بود و نتيجه قضاوتش نيز در قران كريم مندرج است البته او به تحدي پاسخ نداد زيرا اديبي متبحر و حرفه اي بود و تخصص حرفه اي اش را با ورود به چنين ميداني كه نتيجه اش را يقينا شكست مي دانست به مخاطره نيانداخت بلكه زماني كه از او قضاوتي در خصوص قران كريم خواستند با وجود اينكه منافعش اقتضاي پنهان نمودن الهي بودن اين كتاب شريف را بطور رسمي داشت

اما قضاوت او و كلمات بكار رفته اش گوياي عجز بشر از آوردن مانند قران است .
در صدر اسلام زماني كه وليد بن مغيره- كه خود ادعا مي كرد به اشعار جن و انس آگاه است – و از مخالفان سرسخت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم ) بود به قضاوت در خصوص قرآن نشست (4)، جز اعتراف به غير بشري بودن قرآن ننمود و اين مساله را با ساير سردمداران مشركان نيز مطرح كرد و جالب اينكه توصيفي كه نهايتا چنين فردي از قرآن نمود ، سحر نبود بلكه "سحر يوثر " بود . " سحر يوثر" يعني سحري كه اثر مي گذارد . يعني به محض شنيدن ، اثر مي كند . اين چه توصيفي بود ؟

وليدي كه استاد سخن سرايي و اديب ترين فرد عرب بود چرا چنين توصيفي از قرآن نمود ؟ توضيح اينكه وقتي نبي مكرم اسلام
( صلي الله عليه و آله ) قرآن را تلاوت مي كردند ، مردم با شنيدن اين آيات كريمه و نوراني ، تاثيرات آن را در جان خويش وجدان مي كردند ( نكته: اعجاز تاثير نفساني آيات قرآن كه اين تاثير گذاري و اين وجه اعجاز را علاوه بر اين توصيف و اين آيه مي توانيد به وضوح در آيه 26 فصلت و توصيه كفار به يكديگر بيابيد: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ و كسانى كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد )

و اين چيزي نبود كه آنرا بتوانند منكر شوند حتي وليد بن مغيره خود تاثير اين آيات را - در مسجد الحرام ،آنجا كه از پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله) خواست آنچه بر او وحي مي شود را بر وي برخواند – دريافت ، سايرين نيز اين تاثير را در جان خود مي يافتند لذا وليد براي اينكه سخن و اتهامش نسبت به پيامبر ( صلي الله عليه و آله) مورد تكذيب قرار نگيرد مناسب ديد ، قرآن را "سحر يوثر" معرفي كند .يعني گفت قرآن كريم سحر است منتها از نوعي كه به محض شنيدن اثر مي كند ،

در واقع ، اثري كه مردم از شنيدن اين آيات الهي در جان خود مي يافتند را تاثير سحر سخنان رسول خدا
( صلي الله عليه و آله) معرفي نمود . وليد بن مغيره كه خود از بزرگترين ادباي عرب و دشمن و مخالف سرسخت پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله ) بود در مقام قضاوت و داوري در خصوص قرآن ، آنرا "سحري كه اثر مي كند " معرفي نمود و در واقع عجز خود و سايرين را از آوردن مثل آن به سحر بودن قرآن نسبت داد و الّا توصيفات ديگري مي توانست از قران كريم ارائه دهد . لذا قران كريم گروه مشخصي را براي قضاوت و داوري مشخص نكرده و داور تحدي مطلقا هر كسي مي تواند باشد حتي دشمن ترين افراد نسبت به قرآن . منتها در اين ميدان داوري هر فردي خود با بياني كه دارد اعتبار حرفه اي و تخصص خود را اظهار مي كند .

مثلا وليد به دليل اينكه از بزرگترين ادبا و سخندانان بود ، هرگز اقدام به پاسخ به تحدي قرآن نكرد زيرا مي دانست اين ميداني نيست كه بتواند در آن پيروز شود و فقط در خصوص اين كتاب شريف قضاوت نمود - آنهم در حاليكه قضاوتش در ميان هم كيشانش با آنچه اعلام نمود كاملا متفاوت بود ، به هم كيشانش گفت "ماهذا قول بشر" "اين سخن بشر نيست" و به ديگران گفت "هذا سحر يوثر""اين سحري است كه اثر مي كند" – اما برخي افرادي كه از ادب و سخنوري بهره چنداني نداشتند مفتضحانه وارد اين ميدان شدند و جالب اينكه هرگز از وليد و امثال وليد،نقلي وجود ندارد كه بر بافته هاي آنان را تاييد و گفته باشند كه بله اينها هم مثل قرآن است زيرا در اين صورت اعتبار حرفه اي خود را از ميان مي بردند .

مثل وليد كه اولا قضاوتش در مورد خود قرآن بسيار قابل تامل است ( حتي اينكه قرآن كريم را"سحر يوثر" ناميد) و ثانيا هرگز اقدام به تاييد متون سخيفي كه در معارضه با قرآن ارائه مي شد ننمود زيرا درست است كه او دشمن سرسخت اسلام بود اما اعتبار حرفه اي اش برايش مهم بود ، او را در تاريخ بسيار زيرك معرفي مي كنند (5 ) لذا مي انديشيد كه چرا بايد اعتبار حرفه ايش را خرج افرادي نمايد كه كوچكترين مايه اي از ادبيات و شعر ندارند او مي توانست از طرق ديگري هم به مخالفت با اسلام برخيزد چرا بايد اعتبارش را خرج افراد بي ارزش كند و با تاييد متوني كه در معارضه با كتابي - كه خودش آنرا غير بشري ناميده بود – سطح حرفه اي خود را تنزل دهد ؟

اشتباه معارضان قرآن اين است كه با بيان مكرر اينكه :"قاضي در تحدي چه كسي باشد ؟ اگر مسلمان باشد متعصبانه قضاوت مي كند و اگر مسلمان نباشد حرفش توسط مسلمانان قبول نمیشود ، سعي دارند ناتواني خود را در معارضه با قرآن عزيز ، به محال بودن قضاوت در اين امر منتسب نمايند غافل از اينكه چنين قضاوتي واقع شده آنهم از سوي يك حرفه اي كه دست بر قضا از بزرگترين دشمنان اسلام هم بود . اين عرايض بنده ادعاي بي دليل نيست .اگر به آيات 18-24 سوره مدثر و نيز سخنان وليد كه در جلساتي كه با مشركين داشت مراجعه نموده و دقت نماييد متوجه وسواس بسيار وليد در اتخاذ واژه ها در اتهام زني به قرآن عزيز و نبي اكرم(صلي الله عليه و آله ) خواهيد شد .

خواهيد ديد كه او هر پيشنهادي را رد مي كرد : در خصوص كهانت ، در خصوص جنون،در خصوص سحر و... و بعكس ديگران كه هر چه بر زبانشان در اتهام زني به پيامبر (صلي الله عليه و آله)مي آمد پيشنهاد مي دادند او با حزم و دقت و احتياط بسيار ، به اتخاذ اتهام مي پرداخت (6) امروزه نيز همين گونه است ، يك فرد حرفه اي و متخصص ، قضاوت متخصصان ديگر را در خصوص خودش تخريب نمي نمايد و خود را از اعتبار نزد آنان نمي اندازد تا با اسلام دشمني نمايد زيرا براي دشمني با اسلام ، مي تواند راهكارهاي ديگري را اتخاذ كند چرا از اعتبار حرفه ايش مايه بگذارد و به تعبيري خودكُشي حرفه اي كند ؟ لذا معارضان با خيال راحت به اتخاذ قاضي متخصص و حرفه اي بپردازند ، حتي غير مسلمان.




منابع:
______________________________________________________________
(4)- يكى از دانايان معروف و فصيحان و بليغان قريش وليد بن مغيره مخزومى پدر خالد بن وليد و عموى ابوجهل مشهور بود كه مردى سخن سنج و انديشمند به شمار مى ‏رفت.به طورى كه او را حكيم عرب مى ‏دانستند. امين الدين طبرسى مفسر بزرگ شيعه در تفسير قرآن مى ‏گويد: وليد بن مغيره پيرى كهنسال بود و از حكام عرب به شمار مى ‏رفت. عرب در محاكمات خود به وى مراجعه مى ‏كردند و اشعار خود را براى اظهار نظر بر او مى ‏خواندند. هر شعرى را او مى ‏پسنديد، شعر برگزيده بود. روزى بزرگان قريش نزد وى آمدند و پرسيدند: سخنانى كه محمد مى ‏گويد چيست؟ آيا سحر است، يا جادو است، يا خطابه است؟ وليد بن مغيره گفت: بگذاريد بروم از نزديك سخن او را بشنوم سپس اظهار نظر كنم. سپس برخاست و آمد در حجر اسماعيل و نزديك به پيغمبر نشست و به پيغمبر گفت:اى محمد! قسمتى از شعرت را براى من بازگو كن. پيغمبر فرمود: شعر نيست، بلكه كلام خداوندى است كه پيغمبران را برانگيخته است. وليد گفت:پاره‏ اى ازآن را بر من بخوان. پيغمبر شروع كرد به خواندن سوره «حم سجده‏» تا به اين آيه شريفه رسيد: «اگر از شنيدن اين آيات روى برتافتند اى پيغمبر بگو من شما را از صاعقه‏ اى مانند صاعقه‏ اى كه بر قوم عاد و ثمود فرود آمد بيم مى‏ دهم‏»( فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود. سوره فصلت آيه 130) همين كه وليد اين را شنيد به سختى لرزيد و موى بر بدنش راست‏ شد، سپس برخاست و به خانه‏ اش رفت، و به سوى قريش بازنگشت.قريش به ابوجهل گفتند: وليد عمويت دين محمد را پذيرفته است. ديدى كه به طرف ما نيامد. سخن محمد را شنيد و به خانه‏ اش رفت. قريش از اين واقعه سخت غمگين شدند. روز بعد ابوجهل به نزد وليد رفت و گفت، عمو! ما را سرشكسته و رسوا ساختى! وليد گفت: چطور برادر زاده؟
ابوجهل: براى اينكه به دين محمد گرويده‏ اى.
وليد بن مغيره: نه، من به دين محمد نگرويده ‏ام، و همچنان بر آئين قوم خود و پدرانم (بت پرستى) باقى هستم، ولى من سخن كوبنده ‏اى از وى شنيدم كه بدنها را به لرزه مى ‏آورد.
ابوجهل: آيا آن سخن شعر بود؟
وليد: نه، آنچه من شنيدم شعر نبود.
ابوجهل: خطابه بود؟
وليد: نه، زيرا خطابه كلامى پيوسته است، ولى سخنان محمد كلام پراكنده است كه شبيه به هم نيست و داراى زيبائى خاصى است.
ابوجهل: پس همان خطابه است.
وليد: نه، خطابه نيست.
ابوجهل: پس چيست؟
وليد: بگذار درباره آن درست فكر كنم.
فرداى آن روز سران قريش وليد بن مغيره را ملاقات نموده و پرسيدند:خوب، به نظرت آنچه محمد مى ‏گويد چيست؟ وليد گفت: بگوييد: سحر است. زيرا دلهاى مردم را به سوى خود جذب كرده است!
طبرسى سپس از «عكرمه‏» مفسر معروف روايت مى‏ كند كه گفت: وليد بن مغيره به حضور پيغمبر رسيد و گفت: چيزى بر من قرائت كن. پيغمبر اين آيه را قرائت فرمود:«خداوند امر به عدل و احسان مى‏كند و دستور داده كه حق نزديكان را ادا نماييد، و از فحشا و منكر و ظلم بپرهيزيد. خدا بدين گونه شما را پند مى‏دهد، تا مگر آن را به ياد داشته باشيد.»( ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء والمنكر و البغى يعظكم لعلكم تذكرون.سوره نحل آيه 89)
وليد چون آن را شنيد گفت: اى محمد! بار ديگر آن را بخوان. پيغمبر هم دوباره آيه مذكور را قرائت فرمود.در اين جا وليد گفت:به خدا قسم اين سخن شيرينى خاصى دارد و زيبائى مخصوصى از آن مى‏ درخشد. درختى است كه شاخه آن پرميوه و تنه آن پربركت است. اين سخنى است كه بشر نمى ‏تواند آن را به زبان آورد.( اعلام الورى صفحه 41)

(5)- ر.ك: فروغ ابدیت ،جعفر سبحانی؛زندگانی حضرت محمد، سید هاشم رسولي محلاتی

(6)- ر.ك: السيرة النبويه، ابن هشام ، ج 1، ص 270

كليد واژه ها : تحدي ، مثليت در تحدي، داور در تحدي ، نقص نسبي دانش بشري

http://www.askdin.com/showthread.php?t=40002&p=535555&viewfull=1#post535555