چرا پیامبر افرادی را که امیدی به هدایت آنها نبود نمی کشتند؟

پرسش:
باتوجه به اینکه حضرت خضر(علیه السلام) فرزندی راکه می دانست پدر و مادر خود را گمراه می کنند به قتل رساند، چراپیامبر(صلی الله علیه و آله)  ابوسفیان را که می دانست نسل او گمراه کننده است نکشت؟

پاسخ:
جریان کلی، در زندگی انسان ها، بر اساس اختیار و اراده شکل گرفته است و انسان ها بر این اساس حرکت کرده و آینده خود را می سازند. خدای تعالی نیز اولیاء و پیامبران خود را بر همین اساس برای راهنمایی و هدایت آنها فرستاده است. از این رو با این که پیامبران(صلوات الله علیهم اجمعین) و ائمه (علیهم السلام) علم غیب داشته و می دانستند کدام یک از اطرافیانشان در آینده اشتباه حرکت می کنند و باعث گمراهی برخی از امتشان می شوند ولی باز بنا را بر ظاهر گذاشته و حکم به ظاهر می کردند و علم آینده شان را دلیل بر عقوبت فعلی آنها نمی کردند.

بنابراین، اگر هر کس شهادتین می گفت خونش محترم قلمداد می شد گرچه در باطن ایمان هم نیاروده و در آینده درون خود را بر ملا می کردند و این را هم پیامبر(صلی الله علیه و آله) می دانستند اما مامور به ظاهر بودند.

اگر قرار بود هر کس که ظاهرش با باطنش و حتی حالش با آینده اش متفاوت بود کشته می شد دیگر هیچ انسان بدی روی زمین باقی نمی ماند و بساط تکلیف و آزمایش برچیده می شد.

اما آنچه که حضرت خضر(علیه السلام) انجام داد و آن نوجوان را به خاطر آینده اش کشت؛ یک امر ماورایی و غیر طبیعی و برای آموزش یک سری حقایق به حضرت موسی(علیه السلام) بود نه این که یک رویه کلی و عمومی باشد .

به عبارت دیگر : ماموریت خضر تکوینی بوده و ماموریت پیامبران الهی تشریعی است:

مقتضاي نظام تكوين خلقت و تدبير و تصرف موجودات عالم از طريق علت و معلول بر مبناي حكمت الهي مي باشد؛ يعني هر پديده اي در عالم است در اثر علت هاي خاص و با ضوابط مشخص ايجاد مي گردد.

گروهي با استفاده از اين قاعده چنين پاسخ داده اند كه خضر مأمور تشريعي خداوند نبوده؛ بلكه مأمور تكويني بوده و از طرف خداوند بر اساس مصالح و حكمت الهي مأمور به انجام اين كارشده است و اعتراض حضرت موسي (عليه السلام) بر اساس ظاهر و «نظام تشريع» صورت گرفته است.

يعني همان طور كه خداوند از ملائكه و بقيه موجودات ؛ همانند: سيل، زلزله و ... براي ايجاد يك امر خاص استفاده مي كند و تمام علت ها و موجودات در جهان مأمور الهي هستند، خضر (عليه السلام) نيز در اين جا مأمور انجام اين امور خاص است؛ و شايد آيه شريفه 61 سوره انعام اشاره به همين مطلب باشد كه مي فرمايد:

«وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ.»؛و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهباناني بر شما مي فرستد تا هنگامي كه يكي از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما جانش بستانند در حالي كه كوتاهي نمي كنند.(1)

يعني حضرت خضر (عليه السلام)، مانند يك فرشته كه مأمور به قبض روح است، مأمور به قبض روح شده است ؛ و اين كه مي بينيم حضرت موسي (عليه السلام) تاب تحمل كارهاي حضرت خضر (عليه السلام) را نداشته به همين خاطر بوده كه مأموريت آن دو با يكديگر فرق داشته است . موسي (عليه السلام) مأمور به «ظاهر» و خضر(عليه السلام) مأمور به « باطن » بوده است. (2)

پاسخ دوم: عمل خضر، اجراي حد ارتداد بود ، اما ابو سفیان، تا آن زمان مهدور الدم نشده بود و کسی را گمراه نکرده بود!

يعني كشتن ابو سفیان ، از نظر شرع ، حرام بوده است ؛ اما كشتن آن نوجوان توسط حضرت خضر (عليه السلام) جايز بوده است.

جواب دیگری که برخی داده اند این است:

پیامبر(صلی الله علیه و آله) تابع نظام فقهي اسلام بوده است كه قصاص قبل از ارتكاب جرم را جائز نمي داند؛ همان گونه كه مطابق شريعت موسي رفتار خضر غير قابل قبول واقع شده و مورد اعتراض موسي قرار گرفت و فرمود :

«قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا» [موسي به او] گفت : «آيا شخص بي گناهي را بدون اينكه كسي را به قتل رسانده باشد كشتي؟ واقعاً كار ناپسندي مرتكب شدي.»(3)

اما اين كار در شريعت حضرت خضر (عليه السلام) جايز بوده است . و همین سخن را درباره شریعت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و حلال نبودن کشتن ابوسفیان بعد از اسلام آوردن باید گفت.

 

پی نوشت ها:

1- انعام: 61 .

2-  مكارم شيرازي ، تفسير نمونه ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 6، 1368، ج 12، ص 507 و 508.

3- کهف 47 .
 

http://askdin.com/comment/1032126#comment-1032126