براساس چه معیاری باید خداوند را بپرستیم؟

سوال:
براساس چه معیاری باید خداوند را بپرستیم؟ یا کدام ویژگی است که بخاطر آن کسی را باید بپرستیم؟ تا جایی که من فهمیدم سه دلیل می تواند داشته باشد؛ یک بخاطر آفریدن ما، دو به خاطر خوب بودن او و سه بخاطر قدرت او.
اما به هر سه مورد می تواند خدشه وارد شود؛
اول: در مورد اینکه اگر بخواهیم آفریدگارمان را بپرستیم از کجا می توانیم مطمئن شویم چه کسی ما را آفریده است؟
دوم: اگر بخواهیم به خاطر خوب بودن او را بپرستیم، معیار ما برای تشخیص خوب یا بد چیست؟ چون که نمی توانیم از خدا کمک بگیریم برای تشخیص خوب یا بد.فقط قدرت می ماند که آن نیز بحث دیگری است.

 

 


جواب:
سوال اولی که به آن می پردازیم این است که چرا باید خدا را بپرستیم؟
نکته مهم در پاسخ به این سوال این است که بدانیم فرض این سوال، وجود خدا است یعنی کسی که قبول کرده است خدایی هست حال سوال می کند چرا ما باید این خدا را بپرستیم؟
خدا کیست؟ خدا در زبان ساده کسی که همه را آفریده و امورات خلق و رزق و تربیت آنها به دست اوست. او کسی است که همه به او نیازمنداند و او به کسی نیازمند نیست قدرتش علمش حیاتش حکمتش رحمتش رافتش و ... از همه بیشتر است.
اگر این خدا را شناختیم می یابیم که او قابل پرستش است. انسان بالفطره دوست دارد در مقابل مقام های بالاتر از خود کرنش و تعظیم کند اگر دانشمند بزرگی می بیند به خاطر علمش او را می ستاید اگر وزنه بردار قوی و توانمندی را می بیند به خاطر قدرتش او را می ستاید اگر نقاشی را می بیند به خاطر هنرش او را می ستاید و ... هر چقدر این توانمندی ها و دارایی ها بالاتر باشد کرنش انسان و ستایش او بیشتر می شود حال در مورد موجودی که همه زیبایی ها را آفریده همه قدرت ها به او منتهی می شود علمش از همه بیشتر رافتش از همه بیشتر رحمتش از همه بیشتر است آیا کرنش و تعظیم نمی کند اگر قرار باشد انسان برای کسی نهایت خضوع و خشوع و کرنش و مدح و ستایش را داشته باشد از چه کسی و برای چه کسی و در مقابل کیست؟؟

انسان بالفطره کرنش گر و ستایش گر است بر همین اساس می بینیم اکثر انسان ها از اول تا آخر به طریقی کسی را می پرستند و در مقابلش تعظیم می کنند گاهی راه را اشتباه می روند استدلالشان و محاسباتشان اشتباه است و در برابر بُت کرنش می کنند و او را می پرستند گاهی ستاره را قوی تر از همه می دانند گاهی ماه را موثر در عالم می دانند و گاهی خورشید را برخی انسان ها به انسانی پولدارتر و مشهورتر و قدرتمند تر از خودشان تعظیم و کرنش می کنند.
بلاخره انسان فطرتا پرستش گر است و این به خاطر آن فقر ذاتی است که در خود احساس می کند (و واقعا این گونه است) پس هر گاه قدرت بالاتری ببیند و زیبایی بالاتری ببیند علم بالاتری ببیند در مقابل او کرنش و تعظیم می کند ما می گوییم در عالم یکی هست که این ها را در اوج خود دارد چه زیباست که به جای این که آنها را بپرستیم خدای آنها و دارای علی الاطلاق را بپرستیم.

انسان بالفطره کمال گراست طالب کمال است همیشه کمال را می خواهد و برای رسیدن به آن تلاش می کند و در مقابل کمال بالاتر از خود تعظیم می کند ما می گوییم در عالم کمال مطلق وجود دارد چه بهتر که به جای این که این کمال های میانه راه و ناقص را بخواهیم آن کمال بالاتر را طلب کنیم و خود او راه رسیدن به کمال لایق انسان را، عبادت خود معرفی کرده است.

استاد شهید مطهری در تعریف پرستش می گوید: «پرستش آن حالتی را می گویند که در آن انسان یک توجهی می کند از ناحیه باطنی خودش، به آن حقیقتی که او را آفریده است و خودش را در قبضه قدرت او می بیند. خودش را به او نیازمند و محتاج می بیند. در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق می کند. این امر اساساً قطع نظر از هر فایده و اثری که داشته باشد، خودش یکی از نیازهای روحی بشر است.
یک مثال ساده ای عرض کنم: اگر ما کجاوه ای داشته باشیم و حیوان هایی، خورجین هایی که روی این حیوان ها می گذارند؛ باید تعادلشان برقرار باشد. نمی شود یک طرف پر باشد و طرف دیگر خالی. انسان در وجود خودش خانه خالی زیاد دارد. در دل انسان جای خیلی چیزها هست. هر احتیاجی که برآورده نشود؛ روح انسان را مضطرب و نامتعادل می کند. اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و حاجت های دیگر خود را بر نیاورد؛ همان حاجت ها او را ناراحت می کند. عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال مادیات برود و وقتی برای معنویات نگذارد؛ باز همیشه روح و روان او ناراحت است.
نهرو مردی است که از سنین جوانی لامذهب شده است. در اواخر عمر یک تغییر حالی در او پیدا شده بود. خودش می گوید: من، هم در روح خودم و هم در جهان یک خلائی را، یک جای خالی را احساس می کنم که هیچ چیز نمی تواند آن را پر کند؛ مگر یک معنویتی. و این اضطرابی که در جهان پیدا شده است، علتش این است که نیروهای معنوی جهان تضعیف شده است. این بی تعادلی در جهان، از همین است.»(1)

ما گمان می کنیم؛ که عبادت، فقط در گوشه ای نشستن و نماز و دعا خواندن است. حال آن که هر عملی از ما که در راستای جلب رضایت خدا و با یاد او صورت بگیرد؛ عبادت محسوب می شود. شما وقتی در خدمت به دیگران قصد قربت داشته باشید؛ در حال عبادت می باشید.

البته روشن است؛ كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فَاِنَّ اللّهَ غَنیٌّ عَنكُم»(2) و سود عبادت، به خود پرستندگان بر می‏ گردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد. آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا می‏دارد (یا باید وادار كند) اموری است، از جمله:

1ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می‏بیند، ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتنی می‏كند. آن سان كه در برابر یك دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را كوچك و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تكریم می‏كند.

2ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است كه وقتی خود را نیازمند و وابسته به كسی دید، در برابرش خضوع می‏كند.وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا می‏دارد. خدایی كه در نهایت كمال و بی نیازی است.
3ـ توجّه به نعمت‌ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت‏ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمت‏های بیشمار خداوند، می‏تواند قوی‌ ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات‏ های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت‏های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده می‏شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می‏ سازد آنگاه در خواست نیاز از او می‏كند. خداوند هم می ‏فرماید:

«فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ*الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ»
مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیرشان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.(3)
در آیه‏ ای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.

4ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و كشش فطری انسان است. این روح پرستش، كه در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می‏رسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت‏ها كشیده می‏شود. انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامده‏ اند، بلكه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.

امیرالمومنین (علیه السلام) می‏ فرماید: «فَبَعَثَ اللّه محَمَّدا بالحَقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته» خداوند، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلّم) را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت‌پرستی، به خدا پرستی دعوت كند.(4) بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می‏كند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا كه در هر كودكی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاك می‌خورد و لذّت هم می‏برد! اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف می‏شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می‏ شود. آن گونه كه در نبود حضرت موسی(علیه السّلام) و غیبت چهل روزه ‏اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله‌ی طلایی سامری روی آوردند.

حال که ملاک ها و معیارها و چرایی عبادت خدا مشخص شد درباره ملاک خوب و یا بد به نکته ای اشاره می کنیم:
بحث حسن و قبح عقلی یکی از مباحث مهم برای مباحث اعتقادی است. ما معتقدیم؛ که عقل ما به تنهایی حسن و قبح برخی از چیزها را درک می کند و بقیه چیزها هم به آن ها برگشت می کند . مثلاً؛ این که عدل نیکو و ظلم بد است را هیچ کس در آن شک ندارد. در میان انسان های بدوی و غارنشین هم که بروید ظلم را بد می دانند و عدل را خوب می دانند. این از پایه های امور فطری است. وجدان انسان و عقل انسان این را بدون نیاز به شریعت و اجتماع و ...درک می کند؛ هر انسانی کشتن کودک بی گناه را بد می داند. گرچه ممکن است برخی بر اثر قساوت قلب و تغییر فطرتشان به این کار دست بزنند، ولی این که اذیت کودک یتیم و بی گناه بد است نیاز به هیچ شریعت و دستور العملی ندارد.
همۀ خوب دانستن ها و بد دانستن ها هم، به این دو بر می گردد. اگر انسان می گوید: دزدی بد است؛ چون ظلم است. اگر می گوید: دروغ بد است؛ چون آن را ظلم می داند. اگر راستگویی را خوب می داند؛ چون آن را عدل می داند. اما گاهی ممکن است در تشخیص مصادیق اشتباه کند. ولی در اصل آن عقل درست حکم می دهد.
اگر سود را خوب و ضرر را بد می داند؛ چون آن را عدل و دیگری را ظلم می داند.
در بحث خوب بودن خدا: خوب بودن به چه معناست؟ خوب بودن یعنی کامل بودن؛ برتر بودن امتیاز داشتن است و خدایی که ما می پرستیم؛ کسی است که همه خوبی ها را دارد و از بدی ها مبرّی است؛ پس باید پرستیده و ستایش شود.

اما درباره این مطلب که سوال کردید کدام صفت الهی باعث می شود که ما او را بپرستیم؟
جواب می دهیم:
تمام صفات خدا باعث می شود که ما به او گرایش داشته باشیم و او را بپرستیم؛ حیات مطلق، علم مطلق، قدرت مطلق، رازق بودن، کریم بودن، رحیم بودن، عدالت و ....
اما در بحث کمال: خدا کمال مطلق است و واجب الوجود بالذات است.(در بحث اثبات خدا و یگانگی خدا ثابت می شود) و انسان به خاطر فطرت کمال گرایی؛ در پی کمال بالاتر است و می خواهد به آن دست یابد و او را مدح و ستایش می کند .
اما خدا که انسان را خلق کرده است و او را هدفمند آفریده است؛ به او می گوید: تو این حس کمال گرایی را در وجود خود داری و کمال مطلق را می طلبی اصلا تو را اینگونه خلق کرده ام. حال مواظب باش آدرس اشتباهی به تو ندهند و گول نخوری. من کمال مطلق هستم هر چه می خواهی در این مسیر عبادت و پرستش به دست می آوری و آدرس های دیگر اشتباه است. اصلا تمام حرف انبیاء از اول تاریخ تا به حال همین است؛ که ای انسان ها! شما فطرتاً کمال طلب هستید خواهی نخواهی در حال حرکت و رشد و نمو هستید. مواظب باشید در مسیر کمال نماها و کمال های قلابی و تقلبی قرار نگیرید. یک اله بیشتر نیست و آن الله است. او را بپرستید و در مسیر او قرار بگیرید؛ تا سعادتمند شوید: "قولوا لا اله الا الله تفلحوا"
اصلا بحث داستان حضرت آدم همین مطلب است؛ بهشتی که آدم در آن قرار گرفت نمود و نماد عالم دنیا است. کمال مطلق یکی است و آن خداست. کمال نماها همان میوه های درخت ممنوعه هستند و شیطان دائم انسان را به این کمال نماها دعوت می کند. خدا می گوید: در این جا به حرف من گوش بدهید و به درخت ممنوعه نزدیک نشوید. شیطان در مقابل وسوسه می کند که این درخت ممنوعه راه میان بُر است به این نزدیک شوید تا به کمال برسید. اما عقل در این جا حاکم و قاضی است عقل می گوید به حرف خالق مهربان و حکیم خود گوش کن؛ نه دشمن قسم خورده خودت. به سمت کمال برو نه کمال نماهای دروغین.
اصلاً تمام بحث همین است؛ که انسان انتخاب کند که در کدام مسیر برود و گوش به حرف چه کسی بدهد. حزب الله باشد یا حزب شیطان. اهل طاغوت باشد یا اهل ایمان.

پی نوشت ها:
1- مطهری،مجموعه ‏آثار، صدرا، ج ‏21، ص 196-195.
2- زمر:7.
3- قریش:3ـ4.
4- نهج البلاغه، خطبه 147.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63913&p=1011223&viewfull=1#post10...