نسبت نظام اصفهانی با ابن عربی

سؤال:
نوع رابطه‌ای را که ابن‌عربی با نظام‌ اصفهانی (دختر شیخ مکین‌الدین اصفهانی) داشته بیان فرمایید؟ آیا رابطه وی با نظام اصفهانی, از نوع عشق عفیف بوده یا از نوع عشق ناپاک و غیر شرعی؟



پاسخ:
نظام اصفهانی ملقب به عین الشمس دختر شیخ مکین الدین اصفهانی است که از اعاظم دانشمندان روزگار محی الدین است و ابن عربی که در سال 598 به مکه معظمه مشرف شده, با شیخ مکین الدین اصفهانی ایرانی آشنا شده است. این مرد شریف یکی از علمای طراز اول و در زهد و پارسائی سلمان زمان خود بوده است. محی الدین بن عربی در مکه نزد او روایت کتاب ابوعیسی ترمذی را از وی شنیده و اجازه روایت گرفته است و ضمنا با دخترش بنام نظام اصفهانی و ملقب به عین الشمس که در زیبایی بی بدیل و بی نظیر بوده و در زهد و پارسایی و دانش و بینش بی همتا بوده برخورد کرده و دل در گرو عشق او سپرده و این دلباختگی آن چنان به شور و سوز می افتد و آتشش بالا می‌گیرد که او را به سرودن تغزلاتی عارفانه وا می‌دارد و آن موجب گفتگوهایی می‌شود و در نتیجه محی الدین بن عربی برای روشن شدن حقیقت و رفع هر گونه سوء تعبیر و رد نظرات مخالفان و معاندان خود, به شرح عرفانی آن می‌پردازد و کتاب ذخائر الاعلاق مجموع شروحی است که بر اشعار ترجمان الاشواق نوشته است.[1]


از آن جا که ابن عربی مخلوقات را آیینه جمال حق می داند و به دلیل وجود نزاهت و پارسایی و پیراستگی باطنی در نظام اصفهانی، وی را تجلی کامل صورت آشکار آن جمال می‌دانست.



بنابراین، نظام برای ابن‌عربی نماد جمال و زیبایی الهی بود که در پرده او حق را می‌ستود و این در ادب عرفانی امری مرسوم است.

شاید از همین مقوله باشد حدیث منقول از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود: "حُبِّبَ ألیّ من دنیاکم ثلاث: النساء و الطیب و جعلت قره عینی فی الصلاه". ترجمه: سه چیز از دنیای شما برای من پسندیده است: زن و بوی خوش و نور چشم من در نماز است.

ابن عربی در توضیح و تفسیر این حدیث عنوان می دارد که حکمت قرار دادن بوی خوش بعد از نساء آن است که در زنان، نسیم تکوین قرار دارد؛ و آن از خوشبوترین معطرات است. وی معتقد است که صحبت بانوان و یاد آنان، انسان را به خدا نزدیک می کند؛ زیرا خداوند چیزی را محبوب پیامبرش می‌گرداند که باعث تقرب او به خداوند گردد و از آنجا که جناب موسی قدر این معرفت را دریافت، در برابر مهر زنی, خود را ده سال اجیر گردانید.[2]



ابن عربی, حب زنان را کمال عرفا و میراث نبوی و حب الهی می شناسد. بنابراین، ابراز احساسات وی نسبت به نظام اصفهانی، از نوع ابراز احساسات و تعشق‌های زمینی و شهوانی نمی‌باشد.


به نظر ابن عربی, حوا از آدم به وجود آمد و عیسی از مریم, پس سیر تکامل زن از مخلوق بودن تا خالق بودن است و این نهایت حکمت آفرینش اوست.

البته شاید برخی نتوانند میان عشق معنوی به زنان و عشق جنسی و زمینی و مادی به آنان فرقی نهند و از این جهت بر عارفانی از قبیل ابن عربی و مولانا و سهروردی و نظامی گنجوی خرده گیری و شماتت کنند. اما در آیین عارفان, مرز میان این دو نوع عشق, واضح و مشخص است و همان گونه که محبوب بودن زنان برای رسول الله صلی الله علیه و آله از مقوله‌ی مادی و شهوانی نیست برای عارفانی که خود را وارثان روحانی ایشان می دانند نیز اینچنین است.

از شواهد دیگر بر مادی و شهوانی نبودن این اظهار عشق، تعبیری است که در کتاب ذخائر الأعراق شرح ترجمان الاشواق آمده است:

«و كان لهذا الشيخ رضي اللّه عنه بنت عذراء، طفيلة هيفاء»[3] در این عبارت، واژه «طفیلة» دلالت بر صغر سن و کوچک بودن نظام اصفهانی دارد.


علاوه بر آن، این دختر، دختر یکی از معدود زاهدان و پارسایان روزگار ابن‌عربی بوده است که وی او را به مقامات معنوی می‌ستاید. پس چگونه می‌تواند سخن از پارسایی و تمجید از صاحب این صفت کند و حال آن که نظر سوء و منافی با عفت به دختر چنین انسان‌ وارسته‌ای داشته باشد.

از سوی دیگر، در جایی که ابن‌عربی، نظام اصفهانی را به «عالمه، عابده، زاهده، مسبِّحه و ...» مي‌ستاید حتی به مخیله‌ کسی خطور نمی‌کند که ایشان نسبت به وی نظر سوء و ناپاک داشته است.



بعلاوه، اگر بخواهیم اظهار علاقه و عشق ابن‌عربی به نظام اصفهانی را از نوع منافی عفت و حرام تلقی کنیم لازم است به دو پیش فرض اذعان کنیم:

اول، آن که نظام اصفهانی را زنی هرزه که زیبایی ظاهری خویش را در معرض نگاه نامحرمان قرار می‌داده، بدانیم و حال آن که بطلان این سخن امری واضح و کم معونه است؛

دوم، آن که ابن‌عربی را مردی لاابالی و هرزه بدانیم؛ بطوری که فضائلی مانند عفت و پاکدامنی و زهد و پارسایی در نزد وی وارونه تفسیر شوند و فضائل در نزد او هیچ گونه تقدس و احترامی نداشته باشند؛ یعنی هر آن کس که چشم چران باشد، وارسته‌تر و زاهدتر است و یا هر آن کس که طنازتر باشد زاهد‌تر است و این فرض نیز برخلاف مرام و شخصیت ابن‌عربی بوده است و حداقل با مراجعه به گزارشات و توصیفات وی از فضائل اخلاقی و روحی، چنین تلقی‌ای قابل اثبات نیست.[4]


از آنجا که هر دو پیش فرضِ گفته شده ناروا و کذب محض است، پس نمی‌توان نوعی رابطه‌ی ناپاک میان ابن‌عربی و نظام اصفهانی تصویر ساخت.

بعلاوه، اگر بنا بر فرض، رابطه ابن‌عربی و نظام اصفهانی، رابطه‌ای غیر مشروع و ناپاک بوده باشد؛ لااقل نباید ابن‌عربی با بیان آن در نوشته‌جات خویش آبروی خویش را در معرض زوال و نابودی قرار دهد بلکه سعی در مخفی نگه‌داشتن آن می‌نمود؛ تلاش بر حفظ آبرو، مسئله‌ای است که حتی سفیهان و نابخردان بدان واقف اند تا چه رسد به شخصی مانند ابن‌عربی. پس، از این بر برملا ساختن، می‌توان دریافت که نگاه وی به نظام اصفهانی، نگاهی مادی و آلوده به شهوت نبوده؛ بلکه نگاهی ماورائی و فوق زمینی بوده است.



شاهد دیگر بر پاک بودن چنین عشقی، اخبار و اشاره خود ابن‌عربی در کتاب ترجمان الاشواق و شرح آن – یعنی ذخائر الاعلاق- از وجه بیان برخی تعابیر عاشقانه نسبت به نظام اصفهانی است؛ وی اظهار می‌دارد هر اسمی که در این کتاب می‌آورم از وی – نظام اصفهانی- کنایه می‌آورم (فكل اسم أذكره في هذا الجزء فعنها أكنّي‏)[5].

روشن است که تعبیر از معانی آسمانی و عِلوی توسط معانی زمینی هم در میان عارفان عرب زبان و هم در میان عارفان فارسی زبان و شاعر مرسوم است.

دلیل این رمزگویی سه چیز است:
 

اول: قلب عارف محمل اسراری است که به اقتضای مصلحت، مجاز به افشای آن برای توده‌های مردم نیست از این رو برای بیان حقایق، به زبان رمزی و کنایی پناه می‌برد که برای طبقه خاصی قابل فهم است.[6]


دوم: دلیل دیگر استفاده از ظرافتهای ادبی برای تأثیرگذاری بر مخاطبان است.
سوم: تهی دستی عارف از واژه‌ها و مصطلحاتی که بتواند حال خوش خود را در قالب بیانی شاعرانه به تصویر کشد و حقایق عالی فراچنگ آمده را آن گونه که هست در دسترس قرار دهد.


شمس مغربی - از شعرای نام آشنای حوزه تصوف- هم شبیه این سخنان را دارد: «پس ار بینی در این دیوان اشعار/ خرابات و خراباتی و خمار ...».
مغربی به حدود شصت اصطلاح رمزی عرفانی اشاره می‌کند (از قبیل خرابات، خراباتی، خمار،‌مغ، ترسا،‌خط و خال، قد، لب،‌دندان،‌چشم شوخ،‌عذار،‌عارض، رخسار و گیسو...) در نهایت به مخاطبین خود می‌گوید:



چو هر یک را از این الفاظ جانی است/ به زیر هر یکی پنهان جهانی است/

تو جانش را طلب از جسم بگذر/ مسما جوی باش از اسم بگذر/

فرو مگذار چیزی از دقایق/ که تا باشی ز اصحاب حقایق.[7]



نتیجه:
ابن‌عربی در کتاب ذخائر الاعلاق، به بهتانِ داشتن رابطه‌ی منافی با عفت وی با نظام اصفهانی پاسخ می‌دهد که هر آنچه از عشق و ... دم می‌زنیم، همه‌اش رمزی و اشاره به معانی ماورائی است که در عالم مثال به شهود در آمده است.[8] بعلاوه، آنچه از شخصیت ابن‌عربی و همچنین آنچه از شخصیت نظام اصفهانی سراغ داریم، این شبهه را کنار می‌زند که توصیفات ابن‌عربی از نظام اصفهانی، حاکی از وجود یک رابطه‌ عشقیِ شهوانی میان ابن‌عربی و نظام اصفهانی است.


منابع
[1]. رکن‌الدین همایون فرخ، حافظ عارف، تهران: چ اول، ۱۳۶۱، ص ۳۲۰.
[2]. محی‌الدین ابن عربی، فصوص الحکم، قاهره: دار احیاء الکتب العربیه، ۱۹۴۶، چ اول، ص ۵۲۲.
[3]. محي‌الدین بن عربی، ذخائر الاعلاق شرح ترجمان الاشواق، تصحیح خلیل عمران المنصور، بیروت: دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۰، چ اول، ص ۸.
[4]. خصوصا آن که لاابالی گری با سلوک الی الله در تضاد است و حال آن که همه، ابن‌عربی را به عنوان یک سالک طریق می‌شناسند.
[5]. همان، ص ۹.
[6]. یثربی، یحیی، عرفان نظری، چ چهارم، تهران: صدای معاصر، 1380، ص 558.
[7]. مغربی، محمد شیرین بن عزالدین، دیوان شمس مغربی، تحقیق میرعابدینی، تهران:‌ زوار، 1358، ص 52.
[8]. محی‌الدین‌ ابن عربی، ذخائر الاعلاق، ص ۸ – ۹.