چرا بعضی قائل به نجاست مثنوی معنوی هستند؟

پرسش:
بنده چند وقت پیش از یک سخنران شنیدم که((مثنوی مولوی کتابی است که باید آن را با انبر جابجا کرد)). از شخص دیگری شنیدم که بعضی از علمای قدیم هم این حرف را قبول داشته اند و زده اند . می خواستم اولا علمایی که به این حرف معتقد بودند چه کسانی بودند؟ علمایی که امروز به این حرف معتقدند چه کسانی هستند؟ آیا آن کسانی که این حرف را زده اند قائل به نجاست مثنوی و تکفیر مولانا بودند و هستند یا منظور دیگری از این حرف داشته اند؟
پاسخ:
بله در میان مخالفین مولوی، چنین جمله ای معروف است. ظاهراً این­گونه مخالفت‌ها در همان دوران حیات مولوی هم بوده و مولوی بسیار دلتنگ و از آنان گله‌مند و آزرده شده است.
در دفتر سوم می‌گوید:
«پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد/ دود و گندی آمد از اهل حسد
من نمی‌رنجم ازین، لیک این لگد/ خاطر ساده‌دلی را پی کند
خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی/ بهر محجوبان مثال معنوی
که ز قرآن گر نبیند غیر قال/ این عجب نبوَد ز اصحاب ضلال»

منظور مولانا از حکیم غزنوى، حکیم سنائى است که مى­ گوید:

«عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز حرفى
که از خورشید جز گرمى نبیند چشم نابینا»

البته منظور مخالفین، از بیان چنین جمله ای، بیان مبالغه آمیز و کنایه ای در جهت شدت مخالفتشان می باشد و این­گونه مخالفت‌ها و موضع‌گیری‌ها در مقابل اکثر عالمان عقلی و عرفانی سابقه زیاد دارد.
اصولا مي توان گفت مخالفين مولوي دو دسته اند:
دسته اول كساني هستند كه اصولا مخالف مرام و مسلك تصوف و عرفان اند و مثنوي را هم از آن جهت كه متضمن مطالب صوفيانه و مروج آن است مورد انتقاد قرار مي دهند. اين دسته معتقدند جوهر تصوف انحراف از دين و شريعت و مباني آن مخالف قرآن و احاديث است.
دسته دوم هم گروهي هستند كه صرفا بر افكار وي اعتراض دارند.

اما در عین حال باید دانست، با مراجعه به اشعار مولوی، ممكن است مطالبي بيابيم كه مورد تأييد نباشد. خصوصا که بحث تقیه و تحریف هم یک مساله جدی در این زمینه است. اما چنین امری نباید باعث گردد، به صورت کامل، شخصیت ایشان و آثار وی را زیر سوال ببریم. زیرا
اولا: امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: «انْظُرْ إِلَى‏ مَا قَالَ‏ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَال‏ (1) به گفته بنگر نه به گوینده»
ثانیا:ما میزانی به نام شریعت داریم که می توان سخنان را بر آن عرضه نمود.

ثالثا: در بین علمای اسلامی افرادی مانند محدث نوری هستند که دارای آثار متعدد و قابل اعتنا می باشند. مانند:
1-مستدرک الوسائل: این کتاب که در ۱۸ جلد منتشر شده، در بردارنده احادیثی است که به باور محدث نوری در وسائل الشیعه نیامده است.
2-نجم ثاقب در احوال امام غایب (علیه‌السلام):کتابی به زبان فارسی، درباره امام دوازدهم شیعیان است که به احوال شخصی و اثبات امام عصر،(علیه السلام)،حکایت ملاقات کنندگان و وظایف مؤمنان در برابر آن حضرت در عصر غیبت می پردازد.
3-دارالسلام فیما یتعلق بالرؤیا و المنام .
4-الصحیفة الرابعة السجادیة
5-الصحیفة الثانیة العلویة
و اثار متعدد دیگر ...
اما آن عالم وارسته با همه عظمتش، دارای اثری است، به نام «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب» که به نوعی قائل به تحریف قرآن شده، و واکنش‌های بسیاری را در جهان اسلام به دنبال داشته و علمای شیعه و سنی نظریه وی را رد کردند.
آیا می توان به بهانه نوشتن، چنین کتابی در مورد قرآن، مخالفین وی،تمام آثار ایشان را رد نمایند، و به طور کلی شخصیت ایشان را زیر سوال ببرند؟
یا مرحوم شیخ صدوق (رحمة الله علیه) که با دعای امام زمان (علیه السلام) به دنیا می آید و دارای 300 اثر و صاحب کتاب «من لایحضره الفقیه» از کتب اربعه شیعه می باشد، با همه عظمت و بزرگواری که دارد، قائل به سهو النبی شده است.
آیا مخالفین نظریه سهو النبی، می توانند بگویند که کل شخصیت شیخ صدوق و تمامی کلمات و آثارش به این بهانه زیر سوال است؟ یا تفکیک می کنند؟
قاعده این است که اگر از مرحله عصمت پایین بیاییم، انسان در معرض خطا و لغزش است. جناب مولوی هم مصون از این قاعده نیست.
منتها آیا باید در صورت داشتن خطاهایی در آثار وی، کل شخصیت ایشان، کلمات و آثار وی را مردود اعلان نمود و یا باید تفکیک کرد.
همین مثنوی وی، در بخش وسیعی، متأثر از قرآن است و اشعار او از زیباترین مجموعه‌های عرفانی به شمار می‌آید که از مفاهیم و آیات قرآنی بسیار تأثیر پذیرفته است.
تا حدی که بیان می شود، مولوی در اشعارش به بیش از 1000 آیه قرآنی توسل جسته است.
مولانا از آیه سوره نور«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ (2) زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند


تأثیر پذیرفته است و می‌آورد:
«جنس برجنس است عاشق جاویدان
جاذب هر جنس را هم جنس دان
پس تو هر جفتی که می‌خواهی برو
محو و هم شکل صفات او بشو»
در جایی در محتوای این ابیات از آیه سوره حجر «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (3) البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم او را محققا (از آسيب حسودان و منكران) محفوظ خواهيم داشت‏


بهره گرفته است و درباره حفاظت خداوند از دین پیامبر و کتاب قرآن می‌گوید:
«مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
تا قیامت باقی‌اش داریم ما
تو مترس از نسخ دین ای مصطفی»
در محتوای این ابیات نیز مولانا از آیه سوره بقره «انا لله و انا الیه راجعون (4)«ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى ‏گرديم‏»
بهره گرفته است:
«ما زدریاییم و دریا می‌رویم
ما زبالاییم و بالا می‌رویم
آنچه از دریا به دریا می‌رود
از هر آنجاکا مد آنجا می‌رود»
این‌ها مثال‌هایی از استفاده‌های بی‌شمار مولانا از قرآن کریم بود که به اختصار بخش کوچکی از آن را آوردیم.
استفاده از احادیث که خود بحث مفصلی است.
حال آیا باید مثنوی را با انبر گرفت؟ یعنی ترجمه قرآن به زبان شعر را باید با انبر گرفت؟ و آن را نجس دانست و کل شخصیت مولوی را زیر سوال برد؟ یا باید تفکیک کرد. چنانچه بین مستدرک الوسائل محدث نوری و کتاب فصل الخطاب او باید تفکیک کرد. یا بین نظریه سهو النبی شیخ صدوق و من لا یحضره الفقیه وی باید تفاوت قائل شد.
فتامل.
پی نوشت:
1.ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)،ص241،دار الحديث‏، قم،‏1376 ش‏.
2.نور/26.
3.حجر/9.
4.بقره/156.