پارادوکسی در ذات خداوند

سؤال:
از منظر آموزه‌های عارفان مسلمان، درستی این سخن که «خداوند در مقام ظهور عین موجودات است اما در مقام ذات عین موجودات نیست»؛ چگونه است؟ آیا پارادوکسیکال (تناقض آمیز) نیست؟



پاسخ:
مقام ذات به دلیل اطلاقی که دارد از هر نسبتی مبراست. و از آنجا که هر شیئی از اشیاء نسبتی است که به حسب وجودی با خداوند برقرار کرده است؛ اساساً پیدایش کثرات و اشیاء در جایی است که از مقام ذات تنزلی صورت گرفته باشد.


البته سخن فوق با این گفته که خداوند در مقام ذات به صورت اندماجی مشتمل بر کثرات است منافات ندارد؛ زیرا تا وقتی که این کمالات در ذات نباشد، در خارج نیز ظهور و بروز نخواهد داشت اما تأکید این سطور بر ردّ تعین فعلی یافتن هر یک از مظاهر در مقام ذات است.

برخلاف فلاسفه که ایجاد را در ساحت ذات باریتعالی مطرح کرده‌اند، عارفان بر این نکته اصرار می‌ورزند که چون هیچ نسبتی در ذات متعین و برجسته نیست – در عین حال که مندمجاً در آن هست- نسبت ایجاد و الوهیت نیز از این قاعده مستثنی نبوده، پس از تنزل از مقام ذات مطرح است.


به تعبیر دیگر، تجلی اسمائی در ذاتی که به قول خود عارفان «لا اسم و لا رسم» تحقق بخش اطلاق مقسمی آن است، مُحال است و به تناقض می‌انجامد زیرا، نمی‌توان به اطلاق مقسمی که ترجمانی از بی‌نهایتی خداوند است ملتزم شد در عین حال، به تعین اسمی – اسم الله که سمت ایجاد و الوهیت را دارد- نیز پایبند بود بلکه صحیح آن است که بگوییم در آن ساحت، هیچ اسمی برجستگی نیافته است در عین حال که حقیقت همه اسماء و مظاهر در ذات حق‌ مندمجاً موجود است.


امام خمینی‌(ره) در این باره می‌فرماید:
«لا تكون تلك الكثرات في مقام الأحدية المطلقة، و إن كان في ذاك المقام اعتبار الأسماء الذاتية. و أما في‏ مقام‏ الذات‏ من حيث هي، فليس اسم و صفة و لا كثرة أصلًا».[1]

پس اگر گفته شود خداوند در مقام ذات عین موجودات نیست به این دلیل است که اساساً تعینی و اسم و رسمی و در یک کلمه، کثرتی در آن مقام مطرح نیست و از سنخ سالبه به انتفاء موضوع است؛ یعنی در مقام ذات عین موجودات نیست چون در ذات موجودات بما هم موجودات مطرح نیست.[2]

بدین ترتیب، در صورتی می‌توان سخن از عینیت خداوند با موجودات به میان آورد که پای نسبت‌ها و کثرات و مظاهر در مرحله‌ای پس از ذات، یعنی مرحله‌ی ظهور حق به میان آید.

پس وجه آن که چرا در ذات، هیچ نسبت و کثرتی یافت نمی‌شود؛ به دلیل خاصیت اطلاق مقسمی است که در ذات قرار دارد؛ زیرا در غیر این صورت، اطلاق مقسمی مخدوش خواهد شد؛[3] و این که چرا خداوند در مقام ظهور، عین اشیاء است به جهت آن است که مطلق و بی‌نهایت به نفس اطلاق و بی‌نهایتی خویش، عین اشیاء و به نفس اطلاق و بی‌نهایتی خویش غیر اشیاء است[4] و نه تنها به تناقضی منجر نخواهد شد بلکه بر خلاف این سخن، به تناقض خواهد انجامید.

در باب این که نمی‌توان عینیت میان خداوند و خلائق را به مقام ذات کشاند اما در ظهور به عینیت خداوند با کثرات معتقد شد جناب سید‌جلال آشتیانی می‌گوید:

«اينكه در عبارات و مسفورات عرفا ديده مى‏شود كه فرموده‏اند: ذات حق عين هر شيئى است، در ظهور و عين‏ اشياء نيست در مقام ذات. مراد آنها آن است كه حقيقت حق در مقام ذات كه مقام كنز مخفى و غناء عن العالمين است و احديت ذات محل محو كثرات و اضمحلال موهومات امكانيه است، تجلى‏ ندارد و تجلى در احديت بما هى احديت محال است و سريان حق در اشياء، سريان و ظهور فعلى است و آنچه از حق‏تعالى اتحاد با خارجيات دارد، وجود منبسط و فيض مقدس است و وجود منبسط هم فرقش با وجودات خاصه و مقيده به اصطلاح اين حضرات به اطلاق و تقييد است».[5]

با این توضیحات، سرّ کلام ابن‌ عربی (فهوحق‌تعالی عين كلّ شي‏ء فى‏ الظّهور، و مانافیه هو عين‏ الأشياء فى ذواتها- سبحانه و تعالى- بل هو هو و الأشياء أشياء)[6] نیز روشن می‌گردد.


اما در انکار و ردّ عقل ستیز بودن این سخن عارفان مبنی بر این که حقیقت هستی هم عین اشیاست و هم غیر آن،[7] باید گفت ابتدا باید تصویر درستی از ربط نامتناهی با متناهی داشت سپس به قضاوت نشست. در این ربط، نباید گمان کرد ساحت نامتناهی، هنگام بررسی نسبت آن با متناهی، به احکام و لوازم متناهی منصبغ گشته است؛ چرا که هر ساحتی احکام ویژه‌ی خود را خواهد داشت.


نامتناهی همین که نامتناهی است در نتیجه از متناهی ممتاز است؛ ولی چون نامتناهی است، چیزی ورای آن نیست و عین همه است.
به تعبیری «مطلق» به نفس اطلاق ذاتی، عین تعینات، و به نفس همین اطلاق، غیر آنهاست.

پس نامتناهی بودن و اطلاق ذاتی داشتن، عینیت در عین غیریت را تثبیت می‌کند، که اگر غیر این می‌بود تناقض بود و با نامتناهی بودن نمی‌ساخت.[8]

عارفان به زبان پخته برخاسته از شهود می‌گویند: حق از تجلیات و مخلوقاتش تمایز دارد، لیکن تمایز احاطی نه تمایز تقابلی.

از ویژگی‌های تمایز احاطی نیز این است که در عینِ تصویر کردنِ امتیاز، عینِ هم بودن را بر هم نمی‌زند و این از شاهکارهای تعبیری و تبیینی در عرفان اسلامی است که به این تمایز زبان داده است.[9]


در ساحت نامتناهی نباید در پی تمایز تقابلی بود، که اگر در کنار تمایز عینیت یافتیم آن را تناقض‌آمیز بپنداریم.[10]

گفتنی است عینیت در عین غیریت به نحو عینیت شأن و ذی‌شأن، که مراد عارفان است، حتی در فلسفه نیز جاری است. چنان که ملاصدرا در باب نفس و قوای آن معتقد است قوای نفس شئون آن‌اند، و نفس بر آن‌ها احاطه‌ی وجودی دارد و در عین حال به تمایز احاطی از آن‌ها متمایز است. به تعبیری «النفس فی وحدتها کل القوی؛ نفس با وجود وحدتش عین همه قوای متکثر است».[11]


نتیجه:
سخن عارفان هم در قسمت ذات حق‌تعالی مبنی بر عینیت نداشتن اشیاء در ذات و هم در قسمت عینیت داشتن حق‌تعالی با اشیاء در ظهور، در بر گیرنده‌ی هیچ‌ گونه تناقضی نمی‌باشد؛ چرا که اشیاء در مقام ذات اساساً ظهوری ندارند و ظهورات پس از تنزل از مقام ذات پدید می‌آیند و عینیت حق تعالی با اشیاء‌ در مقام ظهور نیز به نفس اطلاق و بی‌نهایتی او، نه تنها عقل ستیز نبوده،‌ بلکه موافق با عقل می‌باشد.

 

 


منابع
[1]. قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۵، چ اول، ص ۱۰۰۰، حاشیه ۱۸.
 

[2]. «فللوجود المطلق- ان فهمت- اعتباران: أحدهما من كونه وجوداً فحسب، و هو الحق من هذا الوجه- كما سبقت الإشارة إليه- لا كثرة فيه و لا تركيب و لا صفة و لا نعت و لا اسم‏ و لا رسم‏ و لا نسبة و لا حكم، بل وجود بحت‏» (قونوی، صدرالدین، مفتاح الغیب، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت: دارالکتب العلمیة، ۲۰۱۰، چ اول، ص ۲۲. همچنین ر.ک:‌ شاه‌آبادی، محمدعلی، شذرات المعارف، تصحیح نورالله شاه‌آبادی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۶، چ اول، ص ۱۳۹، پاورقی ۱.


[3]. اگر در کتب عرفانی گفته می‌شود: «الحقّ واحد يستحيل أن يكون كثيرا إلّا في‏ مقام‏ الظهور» حکایت از همین نکته‌ دارد.

[4]. در هر چه او نباشد آن چيز نباشد، و در هر چه او باشد هم آن چيز نباشد؛ (در هر چه که در حیّز امکان دیدم / با او همه هیچ بود و بی‌ او همه هیچ). (فیض کاشانی، ملامحسن، مجموعه رسائل فیض، تصحیح محمد امامی کاشانی / بهراد جعفری، تهران: مدرسه عالی شهید مطهری، ۱۳۸۷، چ اول، ج۳، ص ۵۲.

[5]. آشتیانی، سیدجلال، هستی از نظر فلسفه و عرفان، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه‌ علمیه قم، ۱۳۷۶، چ سوم، ص ۱۲۵.

[6]. محی‌الدین ابن عربی، فتوحات مکیة (چهارجلدی)، بیروت: دارالصادر، بی‌تا، چ اول، ج۲، ص ۴۸۴.
[7]. برخی این سخن را از شطحیات عارفان دانسته‌اند.

[8]. یزدانپناه، سیدیدالله، معرفت فلسفی، عقل گریزی عرفان، سال دوم، شماره چهارم، تابستان ۸۴، ص ۵۵.
[9]. همان.
[10]. همان، ص ۵۶.
[11]. همان.



http://www.askdin.com/showthread.php?t=62026&p=998050&viewfull=1#post998050