علیت خداوند برای جهان چگونه قابل اثبات است؟


سوال:
اگر جهان هستی ازلی باشد، علیت خداوند برای جهان چگونه قابل اثبات است؟


پاسخ:
مقدمه1؛ دو مدل مشهور برای پیدایش عالم مطرح است، یکی مدل نوسانی جهان و دیگری نظریه مهبانگ، که البته نظریه دوم با توجه به مستندات علمی، بیشتر مورد اقبال دانشمندان است وبا حدوث عالم سازگار است. در این بین، برخی برای ازلی بودن ماده و انرژی به مدل اول یعنی مدل نوسانی استناد کرده اند، در حالی که مدل نوسانی لزوما ازلی بودن ماده را تایید نمی کند، بلکه با هر دو صورت ازلی و یا حادث بودن ماده سازگار است. علاوه بر اینکه ازلى و ابدى بودن مادّه، براساس دلايل علمى و تجربى، قابل اثبات نيست، زيرا بُرد تجربه، محدود است و هيچ تجربه‌اى نمى‌تواند بى نهايت بودن جهان را از نظر زمان يا مكان، اثبات كند.(1)

مقدمه2؛ ازلی یا قدیم بودن به دو معنا به کار می رود: قدیم زمانی و قدیم ذاتی. قدیم زمانی بودن عالم، امتناع عقلی ندارد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت نیز یکی از عوارض ماده می باشد. بر این اساس، زمان با ماده عجین بوده و ماده بدون زمان معنا ندارد. بنابراین می توان گفت ماده قدیم زمانی است. اما آیا می توان ماده را قدیم ذاتی نیز دانست؟ منظور از قدیم ذاتی یا ازلی ذاتی، اینست که ازلیت برخاسته از ذات آن شیء باشد، نه منتسب به عوامل دیگر، بدین ترتیب، شیء مذکور باید استقلال کامل داشته باشد تا ذات او قدیم بوده و علت نداشته باشد. چنین چیزی همان واجب الوجود بالذات خواهد بود.

با توجه به مقدمه اول، ازلی بودن جهان مادی قابل اثبات نیست. اما با چشم پوشی از این مقدمه و قبول ازلی بودن جهان هستی، باید دید برای جهانی که ازلی فرض شده است، اولا؛ منظور از ازلی بودن عالم چیست؛ بالغیر است یا بالذات؟ و به تعبیر دیگر آیا این قدیم بودن، منتسب به ذات عالم است یا منتسب به علت اوست؟ ثانیا؛ علت بودن خدا برای این جهان ازلی چگونه قابل اثبات است؟

برای پاسخ به سوال اول، ابتدا باید ثابت کنیم عالم هستی مخلوق و معلول است، چرا که با اثبات مخلوق بودن آن، خود به خود بالغیر بودن ازلیت آنهم ثابت خواهد شد. برای این منظور، باید توجه داشت که در عالم ماده، حرکت و تغییر انکار ناپذیر است. زیرا عالم هر لحظه در حال تبدیل است، از تغییر فصلهای سال گرفته تا تغییراتی که در خود احساس می کنیم؛ برخی تازه متولد شده و بعضی از دنیا می روند... حرکت مذکور نشان از تغییر و تکامل دارد، در حالی که در واجب الوجود تکامل و تغییر منتفی است، زیرا حرکت و تکامل مستلزم وجود نقص در ذات واجب است و واجب منزه از هر گونه نقصی است. بر این اساس، این عالم که هر لحظه در حال تغییر و دگرگونی است، نمی تواند واجب باشد. و همانطور که واجب نیست، ازلی بودن آنهم(به حسب فرض) ذاتی نبوده و منتسب به غیر یا همان علتش می باشد.

برای رسیدن به پاسخ سوال دوم نیز باید در نظر داشت که ماده خصوصیات علت هستی بخش را نیز ندارد؛ زیرا علت هستى بخش بايد كمالات همه معلولات را به صورت كاملترى دارا باشد تا بتواند به هر موجودى به اندازه ظرفيّتش افاضه نمايد برخلاف علتهاى معدّ و مادّى كه تنها زمينه تحول و تغيير معلولات را فراهم مى‌كنند و لزومى ندارد كه واجد كمالات آنها باشند، مثلاً لزومى ندارد كه خاك داراى گياه باشد، يا پدر و مادر، واجد كمالات فرزندانشان باشند. اما خداى هستى بخش، بايد در عين بساطت و تجزيه ناپذيرى، همه كمالات وجودى را داشته باشد. ثانیا؛ علت هستى بخش، معلول خود را از نيستى به هستى مى‌آورد، و در يك كلمه «آن را مى‌آفريند» و با آفرينش آن، چيزى از وجود وى كاسته نمى‌شود برخلاف فاعلهاى طبيعى كه كار آنها تنها دگرگون ساختن معلول موجود، و مصرف كردن نيرو و انرژى است. و فرض اينكه چيزى از ذات واجب الوجود، جدا و كنده شود مستلزم تجزيه پذيرى و تغيير پذيرى ذات الهى است كه بطلانش ثابت گرديد. ثالثا؛ علت هستى بخش، علتى است حقيقى، و از اينرو وجود او براى بقاء معلول ضرورت دارد، برخلاف علت اِعدادى كه بقاء معلول، نيازى به او ندارد.(2)

بنابراین ماده علت العلل نبوده و محتاج به علت است. احتیاج مذکور هم بالذات نبودن ماده را ثابت می کند و به تبع آن قدیم بودن ذاتی نیز منتفی خواهد بود. همچنین منتسب بودن ذات و شئون مخلوقات به علت العلل نیز ثابت خواهد شد. بر این اساس، معلوم می شود که این عالم علتی دارد و این علت همان خداست.
اما در مورد اینکه چرا در خداوند متعال حرکت و تکامل غیر ممکن است، باید گفت؛ در تعریف حرکت گفته شده: «خروج الشیء من القوة الی الفعل تدریجا»؛ خروج تدریجی چیزی از حالت بالقوه به حالت بالفعل.(3) با توجه به این تعریف، حرکت صرفا در امور مادی امکان پذیر است؛ چرا که قوه و فعل تنها در امور مادی وجود دارد و مجردات فعلیت محض اند و حالت بالقوه در آنها وجود ندارد. از سوی دیگر وجود تکامل در چیزی به معنای نداشتن کمال در مرحله ای و کسب آن در مرحله بعد است، در حالی که واجب الوجود هیچ حالت منتظره ای نداشته و تمام کمالات را باید بالفعل داشته باشد(4)، وگرنه واجب نخواهد بود بلکه ممکن شده و این خلاف فرض است. بنابراین تصور تکامل در مورد خداوند نیز محال است.


پی نوشت ها:
1. مصباح، محمد تقی، (1384)، آموزش عقاید، هفدهم، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، ص115.
2. همان، ص69.
3. طباطبایی، سید محمد حسین، (1382)، بدایة الحکمة، چهارم، قم، نشر قدس، ص151.
4. صدر المتالهین، محمد بن ابراهیم، (1981)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، سوم، بیروت، دار احیاء التراث، ج1، ص122.

 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63081&p=989332&viewfull=1#post989332