چرا ما نمیتوانیم جزئی از خداوند باشیم؟

پرسش: چرا خداوند جزء ندارد و چرا ما نمیتوانیم جزئی از خداوند باشیم؟


پاسخ:
جزء نداشتن خداوند، محتوای یکی از اقسام توحید الهی است.
این توحید با نام توحید ذات معروف است.
توحیدی که به نام توحیدی احدی نیز نامبردار است.
مراد از این نوع توحید آن است که خداوند متعال بسیط محض است و هیچگونه جزئی ندارد.
بنابراین اقسام جزء داشتن از او منتفی است.
در نتیجه هرگونه ترکیب در خداوند راه ندارد:
ترکیب از اجزای خارجی، ترکیب از ماده و صورت، ترکیب از جنس و فصل، ترکیب از وجود و ماهیت، ترکیب از وجود و عدم.
دلائل زيادي براي اثبات اين قسم از توحيد اقامه شده است.
یکی از این دلایل عبارتند از:
دلیل اول: در این دلیل بر ملازمه میان ترکیب و نیازمندی تکیه دارد:
اگر ذات خداوند جزء داشته باشد، وجود این اجزاء بر وجود او مقدم میشوند. (زیرا جزء بر اجزایش مقدم است)
در حالیکه مسبوق شدن خداوند و توقف وجود او بر چیز دیگری محال است. (زیرا توقف داشتن وجود چیزی بر چیزی دیگر، به معنای نیازمندی اولی به دومی است و نیازمندی، ملاک امکان وجود است و این خلف فرض واجب الوجود بودن خداوند است.)
بنابراین ذات خداوند هیچ جزئی ندارد.(1)

اینکه ما نمیتوانیم جزئی ازخداوند باشیم، درست به همان دلیلی باطل است که خداوند نمیتواند هیچ جزئی داشته باشد.
به عبارت دیگر،
اگر ما جزئی از خداوند بودیم یک سری لوازم و نتایجی از آن ایجاد میشد که پذیرش آن لوازم با فرض واجب الوجود و خدا بودن موجود مورد بررسی ما سازگار نمیشد.
م1. ما انسانها موجوداتی محدود هستیم: مقید به زمان و مکان هستیم و اجزایی داریم و نقصهایی.
م2. موجودی که محدود است، یعنی یک سری اوصاف کمالی را ندارد. یعنی چیزهایی راندارد که مایه کمال یک موجود است.
م3. چنین موجودی،
از سویی ناقص است چون یک سری از کمالات را ندارد.
از سوی دیگر محتاج است چون برای به دست اوردن کمالاتی که ندارد، نیاز به موجودی دیگر دارد تا آنها را به او بدهد.
م4. خداوند، واجب الوجود است.
م5. واجب الوجود موجودی است که نه در اصل وجودش و نه در اوصافش نیازی به غیر ندارد.
بنابراین
فرض مرکب بودن خداوند، مستلزم نیازمندی او و در نتیجه بطلان فرض واجب الوجود بودن اوست.

وقتی ما میگوییم خداوند نیازمند نیست و یا وقتی میگوییم فلان فرض، مستلزم نیازمندی اوست، به چه معناست؟
نیازمندی در عالم واقع بدین معناست که موجود نیازمند، کمال وجود یا یکی از اوصاف وجودی را نداشته باشد . از سوی دیگر هر موجودی طالب کمال است و نمیخواهد ناقص بماند. بنابراین موجود نیازمند باید به طریقی این نقص خود را جبران کند.
از اینجاست که مسئله نیازمندی رخ می نماید:
موجودی که کمالی راندارد و از سوی دیگر میخواهد که داشته باشد، دو راه دارد:
با باید خودش آن کمال را به خودش بدهد:
یا باید موجود دیگری آن کمال را به او بدهد:
فرض اول که نادرست است زیرا موجودی که کمالی را ندارد، نمیتواند همان کمال را به او بدهد:
به قول معروف:

ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش.

بنابراین برای رفع این نقیصه، چاره ای نیست جز اینکه از موجودی دیگر کمک بگیرد و بدین وسیله نیازمند میشود. چه دست یاری به سمت دیگری دراز بکند و جه نادرست باشد.


ـــــــــــــ
1. محمد حسین طباطبایی، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422ق، ص335

http://www.askdin.com/showthread.php?t=59460&p=975104&viewfull=1#post975104