چرا انسان بدون اراده وارد بازی ای میشه که انتهای مهمی داره؟

پاسخ:
پیش از پاسخ باید نکته ای عرض کنم:
عمده انسان ها زندگی شان ختم به بهشت خواهد شد مگر آنها که در مسیر مخالفت با خدا و دین مسیر لجاجت را بپیمایند، یعنی بدانند خدایی هست و او را انکار کنند، یا برایش شریک قائل شوند و..، بنابراین عموم انسان ها حتی آنها که از روی جهالت در مسیر باطل افتاده اند عاقبت اهل نجات بوده، و به آنچه خداوند بدان ها داده است راضی خواهند شد و اما اقلیتی که برای مطامع دنیوی علی رغم علم به حق در مقابل آن ایستاده اند اصلا حق اعتراض ندارند، چون اعتراض در جایی است که انسان دنیا را واقعا نخواهد، نه اینکه دو دستی به آن بچسبد و بداند عاقبت چنین چسبیدنی دوزخ است، و بعد بگوید خدایا چرا آن را به من داده ای!!
حال که این مقدمه روشن شد به سراغ قسمت اصلی پاسخ می رویم، برای پاسخ به چند نکته باید توجه بفرمایید:

نکته اول:
این اجازه گرفتن پیش از خلقت به چند دلیل نشدنی است:

اولا: اجازه گرفتن منوط و مشروط به وجود است، خدا برای این که از ما اجازه بگیرد می بایست ما را یکبار بی اجازه خلق کند و باز همین اشکال به وجود می آید که چرا ما را بدون اجازه خلق کرد! بالاخره این اجازه گرفتن برای خلقت باز هم در گرو یک خلق کردن بدون اجازه دیگر است و گرهی باز نمی کند.

ثانیا: بر فرض که خدا انسان را یک بار برای اجازه گرفتن خلق کند و از او بپرسد که میخواهی خلق شوی یا خیر؟ روشن است که پاسخ دادن انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد، انسان برای تصمیم گیری یکبار باید این زندگی را تجربه کند، و تا زمانی که زندگی را تجربه نکند نمی تواند بگوید می خواهم بیایم یا نیایم؛ شما فرض کنید از هیچ چیز خبر ندارید و به شما بگویند دنیایی هست اینطوری و آن طوری و... آیا می شود فهمید و تصمیم گیری کرد؟
مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، انسان تا آخرت را هم ندیده نمی تواند قضاوت کند، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود و هرگز قبل از خلقت نمی توانست به خداوند پاسخ دهد.
پس امروز هم ممکن است انسانی گرفتار مشکلات شود و از آمدن به دنیا پشیمان شود، چون انتهای امر را مشاهده نکرده است، اما خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند.:
«أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب‏»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(1)

همچنین باید توجه کرد هرگز علم کار تجربه را نمی کند، حتی اگر خداوند انسان ها را پیش از خلقت از جزئیات دنیا با خبر میساخت باز هم تا آن را تجربه نکرده بودند نمی توانستند درک کنند، همان طور که در خصوص آخرت چنین است و با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلااستثناء از این مشکلات خشنود خواهند شد، باز هم انسان نمیتواند آن را درک کرده و در برابر مشکلات صبوری کند.
عمر انسان برای همیشه و میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین 20، 30 سال بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، و دارد زود قضاوت می کند، مَثَل چنین کسی، مانند کودکی است که پدر و مادرش او را به شهر بازی می برند، اما او در همان ابتدای راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر پشیمان شده و می گوید من نمی خواستم بیایم! پدر و مادری که می دانند او در نهایت راضی خواهد شد آیا باید او را برگردانند یا اینکه به مسیر ادامه دهند؟
آیا خدایی که می داند اینها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آنها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آنها بگوید من که می دانم آنها در آخرت راضی خواهند شد.


ثالثا: نکته سوم اینکه اصلا امکان این که چنین علمی هم به شخص داده بشود نیست، چون سرنوشت انسان مشروط است، نه مطلق؛ این خود انسان است که آینده و سرنوشت خود در دنیا را می سازد، نه اینکه از قبل سرنوشت انسان ها مشخص شده و به آنها تحمیل شده باشد، انسان ها هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند پس خداوند چطور می توانست آنها را از سرنوشتشان آگاه سازد؟
اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد مثلا مبتلا به سرطان و... می شود، و اگر اهل تلاش باشد خب بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، پس سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند لذا تا محقق نشده نمی توان به او نشان داد.
پس آگاه کردن انسان به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد یعنی ورود انسان به راهی که هرگز انگیزه ای برای تغییر آن ندارد.
همچنین باید دقت کرد سرنوشت انسان ها یکسان نیست، لذا خداوند می بایست سرنوشت هر کسی را جدا به او نشان میداد، و این با حکمت الهی ناسازگار است چون خداوند سرنوشت هر کسی را نامعلوم قرار داده است تا هرگز ناامید نشده و همچنان به تلاشش برای رسیدن به اهدافش ادامه دهد لذا برای این که شخص را کاملا آگاه کند می بایست او را به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد آگاه سازد، مثلا یک جوانی که در سن 16 سالگی به خاطر اشتباه خودش و تک چرخ زدن روی موتور تصادف می کند و می میرد، خداوند اگر او را به این امر آگاه کند، به نظر شما دیگر در این شانزده سال امیدی به زندگی خواهد داشت؟ اگر بگویید خب اگر او را قبل از خلقت از این حادثه آگاه می کرد دیگر به دنیا نمی آمد؛ این هم درست نیست چون این سرنوشت انتخاب خود اوست، نه انتخاب خدا برای او، او به راحتی می توانست سرنوشت خودش را تغییر داده و 80 سال عمر کند.(دقت بفرمایید)

رابعا: (این مکمل پاسخ‌های قبلی است) ساختار آفرینش به گونه ای است که انسان از نطفه تبدیل به جنین و سپس به شکل یک نوزاد به دنیا می آید و کم کم رشد می کند و دائما در نظراتش تغییر و تبدل حاصل می شود، و اکثر خاطراتی که می بیند را فراموش میکند، یا از انتخاب هایش پشیمان می شود و... ؛پس خداوند چطور میتوانست از انسانی که رأی ثابتی نداشته و بارها در طول عمرش نظرش عوض می شود بپرسد می خواهی به دنیا بیایی یا خیر؟ مطابق با کدام مقطع سنی او باید از او می پرسید؟ هیچ تضمینی نبود که اولا این ابراز نظرش یادش بماند و ثانیا هیچ تضمینی نبود که بعدها پشیمان نشود چون دیده ایم بارها انسان برای راهی که می داند سختی دارد تصمیم میگیرد اما با برخورد با مشکلات و سختی کار، از تصمیمش منصرف می شود، مثل کسانی که می دانند پزشکی سخت است اما آن را دوست دارد و برای رسیدن به آن تلاش کرده و درس می خواند اما کم کم با دیدن سختی کار پشیمان می شود.
بنابراین اگر خداوند از انسان ها اجازه میگرفت که میخواهید به دنیا بیایید یا خیر و این اجازه در ذهن انسان ها می ماند، حتی یک نفر هم به ندای الهی پاسخ منفی نمی داد همان طور که در شرایط عادی هیچ بچه ای نیست که از به دنیا آمدن پشیمان باشد.
و اگر قرار باشه که این اجازه دادن به یاد انسان ها نماند، شما فرض کنید الان خدا از شما اجازه گرفته و شما به یادتان نیست! این چه گرهی باز می کند؟ باز هم جلوی طرح این سوال رو نمیگیره و انسان ها در دنیا به خدا اعتراض میکنند چرا ما رو خلق کردی؟ و چون اجازه دادن خودشون رو به یاد ندارند آن را به پای بی عدالتی خداوند می گذارند.

نکته دوم:
از نگاه های احساسی که بگذریم و یک مقدار عقلانی به مسئله بنگریم، خواهیم دید که خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آنها هستی داده است، و این هستی دادن هم اقتضاء اوصاف اوست، بلاتشبیه مانند رودخانه ای که جاریست و گیاهان و درختان در آستانه او هم سیراب می شوند، می توانند بگویند ما نمی خواهیم سیراب شویم؟!
علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ خب تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن معلول از علت اصلا بی معنا است.

اینطور نیست که خداوند روح انسان ها را جدا خلق کرده باشد، و سپس هر وقت یک جسم خالی آماده شد، روح را به آن جسم بفرستد!! که یکی بگوید من نمی خواهم بروم داخل اجسام! اصلا «من»ی وجود ندارد! روح بر اثر ادامه حرکت رو به رشد جنین حادث می شود، یعنی خصوصیات ژنتیکی جنین با خصوصیات و ویژگی های روح تناسب دارد، چون روح از همین بستر برخواسته است، بنابراین روح هم معلول این حرکت است، و هر انسانی با هر خصوصیاتی جسمانی و روحی معلول عوامل پیشینی است، و تحقق معلول با تحقق علت قطعی و جبری است، اصلا اختیار اینجا معنا ندارد!

نکته سوم:
شما می فرمایید خداوند باید انسان را یک مرتبه خلق می کرد و به یک نحوی از او اجازه میگرفت، اما خدا بیش از این مقدار به بندگان داده است، اجازه چیست، اصلا خداوند آفرینش انسان را به دست خود او داده است! خداوند انسان را در دو مرحله آفریده، مرحله اول جبری و طبق قوانین عالم طبیعت و ژنتیک و وراثت و... اما برای مدت محدود است که به انسان ها فرصت داده است که در این زندگی محدود خودشان را برای یک زندگی نامحدود به هر صورتی که دوست دارند بیافرینند، لذا انسانی که محشور میشود با جسمی محشور می شود که خودش ساخته است(2) همان طور که پیامبر(صلی الله علیه و اله) می فرماید:
«كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون‏»؛ همان گونه که زندگی می کنید خواهید مُرد، و همان طور که می میرید مبعوث خواهید شد، و همان گونه که مبعوث می شوید محشور خواهید شد.(3)

پس بهشت و جهنم اگرچه جبری است اما ساخته خود انسان است، این که خداوند فرموده سزای بدکاران جهنم است بدین معنا نیست که هر انسانی که بدکار باشد برای تنبیه او آتشی خلق می کنم که ربطی به اعمال او ندارد و او را وارد آن می سازم، بلکه نفس اعمال بدی که انجام داده است جهنم او خواهد بود، کسی که مثلا به شکل سگ محشور می شود، این بدنی است که خودش برای خود ساخته است، و تکالیف الهی برای این است که انسان ها بدانند چطور می توانند به بهترین نحو خودشان را بسازند، نه اینکه خداوند آنها را مجبور کند به راهی که او می خواهد بروند و با آتش جهنم آنها را تهدید کند، دقت کنید آتش جهنم خود آن چیزی است که بدکاران ساخته اند، نه این که خداوند آن را تهدیدی برای ظالمان قرار داده باشد، اگرچه ذکر نتیجه عمل می تواند موجب بیدار شدن انسان ها شده و آنها را از راهی که به آن نتیجه ختم می شود بازدارد
.
_________________________________
1. نوری، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل، ج2، ص65.
2. صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج4، ص284.
3. محمدبن ابی جمهور، عوالی الئالی، ج4، ص72.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=60261&p=948101&viewfull=1#post948101