چرا با وجود چند خدا، لزوما نظم جهان باید بهم بخورد؟

«لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُون‏»؛ اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى ‏شدند (و نظام جهان به هم مى ‏خورد). منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏ كنند.(1)
با سلام و درود
فرض چند خدایی، فرض صحیحی نیست، زیرا اولا با توحید و یگانگی خدا، سازگار نیست، و قرآن تصریح دارد که خداوند، یکتا و یگانه است: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد»؛ بگو: خداوند، يكتا و يگانه است.(2)
هم چنین قرآن به صراحت مبی فرماید خداوند هیچ شبیه و شریکی ندارد: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»؛ و براى او هيچگاه شبيه و مانندى نبوده است.(3)
در ثانی در علم فلسفه و کلام بیان شده که این دوئیت و دو تا بودن، لازمه اش تفاوت داشتن است، و الا دوئیت معنا ندارد. لذا این که چند معبود باشند که هیچ تمایز و تفاوتی با هم نداشته باشند، متصور نیست.
پس لازمه تصور دو یا چند خدایی، تفاوت و تمایز داشتن آن ها است. و تفاوت داشتن، منجر به تفاوت اراده و تصمیم در اداره عالم می شود، و این موجب بی نظمی و فساد و تباهی است.

در تفسیر نمونه آمده: دليلى كه براى توحيد و نفى آلهه در آيه فوق، آمده است، در عين سادگى و روشنى، يكى از براهين دقيق فلسفى در اين زمينه است كه دانشمندان از آن، به عنوان "برهان تمانع" ياد مى ‏كنند، خلاصه اين برهان را چنين مى‏ توان بيان كرد:
ما بدون شك نظام واحدى را در اين جهان حكمفرما مى ‏بينيم، نظامى كه در همه جهات هماهنگ است، قوانينش ثابت و در آسمان و زمين جارى است، برنامه‏ هايش با هم منطبق، و اجزايش متناسب است.
اين هماهنگى قوانين و نظامات آفرينش از اين حكايت مى ‏كند كه از مبدء واحدى سرچشمه گرفته است چرا كه اگر مبدء ها متعدد بود و دو يا چند اراده در عالم حاكم بود، هر يک اقتضايى داشت و هر كدام اثر ديگرى را خنثى مى ‏كرد، و سرانجام همان چيزى كه قرآن از آن تعبير به "فساد" مى ‏كند در عالم به وضوح ديده مى ‏شد.(4)
بیانی دیگر: اگر با خداوند سبحان خداى ديگرى بود، هر دو قديم بودند، و صفت قِدم از اخص صفات است، و اشتراک در اين صفت موجب تماثل آن ها مى ‏شود. پس بايد هر دو عالم و قادر وحى باشند.
و حق هر قادرى اين است كه بتواند ضد چيزى كه ديگرى اراده كرده است، اراده كند. مثل مرگ و حيات و حركت و سكون و فقر و ثروت و ...؛ (يعنى يكى مرگ كسى را و ديگرى حيات او را و ... اراده كند). در اين صورت يا مراد هر دو حاصل مى ‏شود، كه محال است. يا مراد هيچ يک حاصل نمي شود كه اين هم با قادر بودن منافات دارد. يا مراد يكى حاصل مى‏ شود و مراد ديگرى حاصل نمی شود، كه در اين صورت يكى از آن ها قادر نيست. بنا بر اين جايز نيست كه خدا بيشتر از يكى باشد.(5)
روایت:
"فِي حَدِيثِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي أَتَى أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَكَانَ مِنْ قَوْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) لَهُ لَا يَخْلُو قَوْلُكَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ مِنْ أَنْ يَكُونَا قَدِيمَيْنِ قَوِيَّيْنِ أَوْ يَكُونَا ضَعِيفَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا قَوِيّاً وَ الْآخَرُ ضَعِيفاً فَإِنْ كَانَا قَوِيَّيْنِ فَلِمَ لَا يَدْفَعُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ وَ يَتَفَرَّدُ بِالتَّدْبِيرِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّ أَحَدَهُمَا قَوِيٌّ وَ الْآخَرَ ضَعِيفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ وَاحِدٌ كَمَا نَقُولُ لِلْعَجْزِ الظَّاهِرِ فِي الثَّانِي وَ إِنْ قُلْتَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ لَمْ يَخْلُ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُتَّفِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ أَوْ مُفْتَرِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ فَلَمَّا رَأَيْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَ الْفَلَكَ جَارِياً وَ اخْتِلَافَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ دَلَّ صِحَّةُ الْأَمْرِ وَ التَّدْبِيرِ وَ ائْتِلَافُ الْأَمْرِ عَلَى أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِدٌ ثُمَّ يَلْزَمُكَ إِنِ ادَّعَيْتَ اثْنَيْنِ فَلَا بُدَّ مِنْ فُرْجَةٍ بَيْنَهُمَا حَتَّى يَكُونَا اثْنَيْنِ فَصَارَتِ الْفُرْجَةُ ثَالِثاً بَيْنَهُمَا قَدِيماً مَعَهُمَا فَيَلْزَمُكَ ثَلَاثَةٌ فَإِنِ ادَّعَيْتَ ثَلَاثَةً لَزِمَكَ مَا قُلْنَا فِي الِاثْنَيْنِ حَتَّى يَكُونَ بَيْنَهُمْ فُرْجَتَانِ فَيَكُونَ خَمْساً ثُمَّ يَتَنَاهَى فِي الْعَدَدِ إِلَى مَا لَا نِهَايَةَ فِي الْكَثْرَة"
در حديث آمده، زنديقى(کافری) نزد امام صادق (علیه السلام) آمد. امام به او فرمود: آن دو خدا كه تو به آن ها معترفى از دو حال بيرون نيست يا هر دو قوى هستند، يا هر دو ضعيف، يا يكى قوى است و ديگرى ضعيف.
اگر هر دو قوى هستند چرا با هم نبرد نمى ‏كنند تا يكى آن ديگرى را از فرمانروايى طرد كند و خود به تنهايى زمام امور را به دست گيرد.
اگر مى ‏پندارى كه يكى قوى و ديگرى ضعيف است ثابت شد كه خدا يكى بيش نيست آن چنان كه ما مى‏گوييم، زيرا ناتوانى آن ديگر آشكار است و خدايى را نشايد.
و اگر بگويى كه آن دو از هر نظر متفق ‏اند يا از هر نظر مختلف ‏اند پس وقتى كه آفرينش را منظم مى ‏بينيم و فلك را در رفتار و شب و روز را مى ‏بينيم و ماه و آفتاب را كه با نظمى خاص در آمد و شد و حركت ‏اند صحت امر و تدبير دلالت مى ‏كند كه مدبر يكى است.
ولى اگر تو مدعى به دو تا شوى بايد ميان آن دو فرجه‏ اى باشد كه بتوان گفت آن ها دو تا هستند، پس آن فرجه هم كه ميان آن ها است بايد مانند آن ها قديم باشد، پس به جاى دو تا سه تا لازم مى ‏آيد.
اگر بگويى سه تا هستند همان ايرادها كه در دو تا بودن خدا وارد بود باز هم وارد است و بايد ميان آن ها دو فرجه باشد، پس تعداد قديم ‏ها به پنج مى ‏رسد، و اين امر تا بى ‏نهايت تواند بود.(6)

نکته: ممکن است گفته شود ما خدایان متعددی را فرض می کنیم که صاحب حکمت بوده و وقتی یکی چیزی را اراده کند، دیگران خلاف آن را اراده نمی کنند تا فساد پیش بیاید.
به بیان دیگر؛ هر چه يكى از آن ها اراده كند، مطابق حكمت است و بنابراين خداى ديگر نيز همان را اراده می كند. لذا فساد پیش نمی آید.
پاسخ این است که سخن ما در باره صحت تمانع است نه وقوع تمانع؛ و صحت تمانع در دلالت بر عدم جواز تعدد خدايان كافى است. زيرا دلالت دارد بر اين كه يكى از آن ها قدرتش محدود و متناهى است و نمی تواند خدا باشد.(7)

به بیانی ساده تر؛ حكيم بودن آن ها، تعدد آن ها را از بين نمى ‏برد، هنگامى كه بگوئيم آن ها متعددند، مفهومش اين است كه از هر نظر يكى نيستند، چرا كه اگر از تمام جهات يكى بودند، يک خدا مى‏ شدند، بنا بر اين هر جا تعدد است حتما تفاوت ها و اختلافاتى وجود دارد، كه خواه ‏نا خواه در اراده و عمل اثر مى ‏گذارد و جهان هستى را به هرج و مرج و فساد مى ‏كشاند.(8)
نگاه از زاویه دیگر به آیه شریفه:
بت پرستان نیز به این که «الله» خالق و آفریدگار همه مخلوقات است، معتقدند؛ و قرآن به این مطلب تصریح دارد:
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُون‏»؛ و اگر از آنها بپرسى چه كسى آنان را آفريده، قطعاً مى ‏گويند: خدا پس چگونه از عبادت او منحرف مى‏ شوند؟!(9)
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزيزُ الْعَليم»؛ هر گاه از آنان بپرسى: چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ مسلّماً مى ‏گويند: خداوند قادر و دانا آنها را آفريده است.(10)
عقیده انحرافی و اشتباه بت پرستان این بود که قائل به ربّ و معبودهای متعدد بوده و معتقد بودند آن معبودها در رتبه پایین تر از «الله» قرار دارند و لذا می توانند آنان معبودها را مورد پرستش قرار دهند.
آیه شریفه فوق (11) این عقیده باطل را مردود می داند.
علامه طباطبایی در این زمینه می آورد: نزاع ميان بت ‏پرستان و موحدين در يگانگى معبود و تعدد آن نيست. در اين كه واجب الوجود، موجود بالذات است كه وجودش از خودش، و وجود تمامى موجودات از او است و يكى است، هيچ اختلافى نيست، بت ‏پرستان نيز آن را قبول دارند.

اختلاف و نزاعى كه هست در "إله" به معناى رب و معبود است، كه بت ‏پرست‏ ها بر آن شده‏ اند كه تدبير عالم با طبقاتى كه در اجزاى آن هست از ناحيه آفريدگار عالم به موجوداتى شريف و مقرب درگاه او واگذار شده، كه به همين جهت ما بايد آن ها را بپرستيم، تا براى ما شفيع درگاه خدا شوند، و ما را به درگاه او قدمى نزديک تر كنند، مانند ربّ آسمان ها، و ربّ زمين، و ربّ انسان، و هم چنين ارباب هاى ديگر، و اين ها "إله" مخلوقاتند، و خدا "إله" آن ها و آفريدگار همه موجودات.(12)
ممکن است کسی بگوید این استدلال آیه، مثل این است که من برای اثبات نداشتن برادر بگویم اگر داشتم می آمد و بر سر تقسیم ارث و ... با هم اختلاف می کردیم. پس حالا که همه ارث برای من است معلوم می شود برادری ندارم؟

در پاسخ می توان گفت اگر کسی برای اثبات نداشتن برادر، این را بگوید و از روی یقین باشد، بله این می تواند در حد استدلال و برای انسان ها، استدلال خوبی باشد. البته در صورتی که از روی شک باشد، دیگر نمی توان آن استدلال را در این جا پذیرفت زیرا در مورد خداوند دیگر مطرح نمی شود.
اما با این حال این مثال در این جا وارد نیست زیرا شما می توانید برادری داشته باشید در آن سر عالم و یا در شهر دیگری که هیچ ارتباط و تداخلی هم با زندگی شما ندارد، او برای خودش شهری دارد و شما هم برای خودتان؛ در صورتی که برای خدا نمی توان چنین چیزی را تصور کرد، یعنی نمی توانید خدایی را تصور کنید که خدا باشد ولی خدائیش محدود به منطقه خاصی باشد. اگر اینطور شد، دیگر او موجود محدودی است و خدائیش محدود به منطقه خودش است؛ و نمی تواند خدایی که قرآن مطرح می کند (بی نیاز و نامحدود و بی نهایت) باشد.
«وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»؛ و حكومت آسمانها و زمين، از آن خداست و خدا بر همه چيز تواناست‏.(13)
«يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير»؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى ‏گويند مالكيت و حكومت از آن اوست و ستايش از آن او و او بر همه چيز تواناست.(14)



________________

 

  1. انبیاء، 22.
  2. اخلاص، 1.
  3. اخلاص، 4.
  4. ر.ک: تفسير نمونه، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏13، ص 381.
  5. مجمع البيان في تفسير القرآن، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏7، ص 70.
  6. كافي، کلینی، نرم افزار جامع الاحادیث نور، ج ‏1، ص 80، ح 5؛ توحيد، صدوق، نرم افزار جامع الاحادیث نور، ص 243، ح 1.
  7. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏7، ص 70.
  8. تفسير نمونه، ج ‏13، ص 383.
  9. زخرف، 87.
  10. زخرف، 9.
  11. انبیاء، 22.
  12. ر.ک: ترجمه الميزان، نرم افزار جامع التفاسیر نور، ج ‏14، ص 374.
  13. آل عمران، 189.
  14. تغابن، 1.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=40948&p=549847&viewfull=1#post549847