این که برخی از افراد از گل ائمه به وجود آمده‌اند و برخی از این فضیلت، محروم هستند، با عدالت خداوند سازگار است؟

سؤال:

این که برخی از افراد از گل ائمه بوجود آمده اند و برخی از این فضیلت محرومند با عدالت خداوند سازگار است؟

پاسخ:

در ابتدا براي روشن شدن معناي «طينت» معناي لغوي و اصطلاحي آنرا توضيح مي دهيم:
طينت از ماده طين به معناي گل، مشتق شده است. طينت بر وزن فِعلَت مي باشد، ماده فِعلت براي بيان حالت و نوع فعل و كار انجام شده مي باشد مانند فطرت كه دلالت بر نوع خاصي از خلقت كه داراي ويژگي خاصي مي كند دارد لذا طينت به معناي گل خاصي كه داراي ويژگي خاصي است مي باشد.[1] از اين جهت كه ماده آفرينش انسان از گل مي باشد چنانچه خداي متعال مي فرمايد: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ» و به يقين، انسان را از عصاره اي از گل آفريديم»[2] به حقيقت، خميره، سرشت و طبع خلقت انسان اصطلاحا طينت گفته مي شود.
گل مبدا خلقت مادي انساني است اما مبدأ زندگي معنوي و روحاني آدمي را روح او تشكيل مي دهد خداوند مي فرمايد: «نَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ[3]» از روح خويش در او دميد، و براي شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد؛ چه اندك سپاس مي گزاريد.»
اما در مورد چگونگي خلقت طينت انسان با توجه به روايتي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در جلد دوم اصول كافي باب طينت مؤمن حديث پنجم يا رواياتي از ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ در اين جهت رسيده كه اين دسته روايات معروف به روايات طينت مي باشد و چنانچه از ظاهر برخي از اين روايات استفاده مي شود هر كدام ما انسانها با طينتها و سرشتهاي مخصوصي خلق شده ايم و اين نوع خلقت نيز تغيير ناپذير مي باشد و اينكه برخي از انسانها بر طينت زشت و آلوده خلق و برخي با طينت پاك و مطهر خلق گشته اند و ... و نيز بحث مجبور بودن انسانها به جهت خلقت آنها بر طينت خاصي كه دارند. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان اين روايات را به چند گروه تقسيم مي كند:
گروه اول: احاديثي است كه اجمالاً دلالت دارند كه خداوند متعال انسان ها را در موقع آفرينش، به دو گونه آفريده است: گروهي سعادتمند و گروهي اهل شقاوت. تفسير اين روايات روشن است. اين روايات دلالت دارند كه اجمالاً نوع انسان به قضاي الهي بر دو گونه است: سعيد و شقي. اما اين كه چه كساني سعيد و چه كساني شقي اند، به اختيار خود آنان است. برخي به حسن اختيار خود، راه هدايت و سعادت را طي كرده، سعادتمند مي شوند و برخي به سوء اختيار خود راه ضلالت و شقاوت را طي مي كنند و شقي مي شوند.
گروه دوم: رواياتي كه دلالت دارند بر اين كه برخي از انسان ها، از گل بهشت خلق شده و سرانجام به بهشت مي روند و برخي از گل جهنم خلق شده و به آن جا باز مي گردند.
گروه سوم: رواياتي كه خلقت انسان را به آب گوارا يا آب تلخ و شور منتسب مي كنند.
گروه چهارم: رواياتي كه برگشت اختلاف در آفرينش انسان ها را به اختلاف در نور و ظلمت مي دانند.
گروه پنجم: رواياتي كه مي فرمايد: خداوند روز قيامت خوبي هاي بدان را از آنها مي گيرد و به خوبان مي دهد و بدي هاي خوبان را از آنان مي گيرد و به بدان مي دهد، يعني، شخص كافر، اگر خوبي هم داشته باشد، از او گرفته و به مؤمن داده مي شود. [4]
مرحوم علامه طباطبايي بعد از ذكر روايات در اين زمينه مي فرمايد: «البته اين روايات و همچنين آيات در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتي نيستند، و آنچه را براي انسان اثبات مي كنند از قبيل ثبوت زوجيت براي چهار نيست، و اصلا سزاوار هم نيست كسي چنين توهمي بكند، براي اينكه اگر برگشت آن صرفا به تصوير عقلي بوده و با واقعيت خارجي منطبق نباشد اثر حقيقي نخواهد داشت، و اگر برگشت آن به اقتضاي ذاتي و حقيقي انسان كه سعادت و شقاوتش بستگي به آن دارد بوده باشد، منافي با اطلاق ملك خداي سبحان بوده مستلزم تحديد سلطنت او است، كه خود قرآن و احاديث و همچنين عقل مخالف آن است.
علاوه بر اينكه چنين چيزي مستلزم اختلال نظام عقل در جميع مباني عقلا است، براي اينكه بناي جميع عقلا بر تأثير تعليم و تربيت است، و همه متفق اند بر اينكه كارهايي نيك و قابل ستايش و مدح است و كارهايي زشت و قابل مذمت است. از اين هم كه بگذريم لازمه اين حرف اين است كه تشريع شرايع و فرستادن كتب آسماني و نيز ارسال پيامبران همه لغو و بي فايده باشد، و ديگر اتمام حجت در ذاتيات به هر طور كه تصور شود معنا نخواهد داشت زيرا بنابراين فرض، انفكاك ذوات از ذاتيات خود محال است، اينها همه لوازمي است كه قرآن كريم مخالف صريح آن است.
آري، قرآن كريم نظام عقل را مسلم داشته و اينكه انسان اعمال خود را بر اختيار بنا نهاده پذيرفته است و در خلال آياتش مي فرمايد: خداوند انسان را از گل آفريده سپس نسل او را در چكيده آب پستي قرار داد، آنگاه همان چكيده را به طور خوبي رويانيد و بزرگ كرد تا بالغ گرديد و از نعمت عقل برخوردار شد، به طوري كه كار نيك و بد را به اختيار خود انجام داده، خير و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصيت و ثواب و عقاب را با عقل خود تميز مي دهد، و به خاطر همين تميز به افتخار مكلف شدن به تكاليف ديني مفتخر گرديد.
و اگر او از عقل خود پيروي و اوامر پروردگارش را اطاعت و از نواهي اش دوري نمايد سعادتمند شده به بهترين وجه پاداش داده مي شود و اگر با عقل خود مخالفت نمايد و هواي نفس را متابعت و پروردگارش را نافرماني كند بدبخت شده ، و بال گناهان خود را مي چشد، و سراي دنيا سراي امتحان و آزمون است، امروز عمل و فردا روز پاداش مي باشد.
علاوه بر اين اگر سعادت و شقاوت ذاتي انسان ها باشد، توبه بي معنا مي شود زيرا در اين صورت راه تغيير باز نيست. اما دعوت فراوان آيات و روايات به توبه، نشان مي دهد كه سعاد و شقاوت ذاتي نيست و تغيير در انسان ها امكان پذير است و نيز اگر كسي بالذات سعيد يا شقي بود، اصل تعليم و تربيت و تأثيرپذيري آن بي معنا خواهد بود و اين همه تأكيد و كوشش انسان ها در امر تعليم و تربيت بيهوده مي باشد.
خداوند خلقت ما انسانها را جملگي از فطرتهاي الهي و پاكي آفريد كه غير قابل تغيير است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» فطري كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده، دگرگوني در آفرينش الهي نيست.[5] اين كه مي فرمايد: «دگرگوني در آفرينش الهي نيست يعني، خداوند متعال هيچ كس را بدون فطرت نيافريده است. هم چنين خداوند مي فرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» قسم به نفس آدمي و آن كه آن را منظم ساخته سپس فجور و تقوا را به او الهام كرده است.»[6] پس چنين نيست كه عده اي ذاتاً به بدي و گناه تمايل داشته باشند و با شقاوت خلق شوند و گروهي نيز ذاتاً به خوبي و تقوا تمايل داشته باشند و با سعادت آفريده شده باشند زيرا هر كس داراي فطرت و نفس ملهمه است كه كارهاي خوب و بد را به او الهام مي كرد و او را به سمت خوبي ها و پاكي ها سوق مي دهد.
با توجه به مطالب فوق منظور از اين روايات، اين نيست كه برخي ذاتاً اهل شقاوت و گروهي ذاتاً اهل سعادت اند و طينت علت تامه براي رفتار و اعمال انساني است.
لذا اگر روايات فوق را بررسي كنيم، متوجه خواهيم شد كه همگي به جنبه مادي آفرينش انسان يعني آب و هوا، خاك، وراثت، محيط خانوادگي و اجتماعي توجه دارند. حتي رواياتي كه اشاره دارند كه برخي از انسان ها از طينت بهشتي يا عليين و برخي از طينت جهنم يا سجين آفريده شده اند، منظور بهشت و جهنمي نيست كه در قيامت ظهور مي كند زيرا بهشت و جهنم آخرتي اصولاً از سنخ ماده و جهان مادي نيست بلكه احتمال دارد معناي اين دسته از روايات، اين باشد كه برخي از ماده پاك زميني و عده اي از ماده ناپاك زميني آفريده شده اند. گروهي نيز مركّب از طينت پاك و ناپاك اند.
در واقع اين روايات در بيان اين است كه آب و هوا، خاك، وراثت و محيط خانوادگي و اجتماعي، زمينه ساز سعادت و شقاوت اند يعني: آب و هوا و فضاي خوب، محيط خانوادگي و اجتماعي خوب و تربيت خوب به منزله مواد اوليه خوب است و سعادت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد. همچنين محيط مناسب، آب و هوا و خاك نامناسب و. به منزله مواد اوليه ناپاك مي باشد و شقاوت انسان با اين مواد اوليه ارتباط دارد. به عبارت ديگر مواد اوليه زمينه است، نه علت تامه زيرا از هر دو طرف موارد متعدد نقض مشاهده مي شود مثلاً در يك خانواده، دو برادر كه از جهت تمام مواد اوليه يكسان هستند.
پس از آنچه كه از احاديث طينت، بيان شد در بيان شرايط و زمينه هاي سعادت و شقاوت بود و لاغير. اين اصل در علوم تربيتي به اثبات رسيده است كه خانواده، شرايط پيش از ولادت، محيط خانوادگي، تربيتي و اجتماعي و آب و هوا(مثل مناطق معتدل يا مناطق استوايي و قطبي)، در شكل گيري شخصيت افراد نقش اساسي دارند. اما آيا اين شرايط، عنصر محوري در شكل گيري انسانيت انسان هستند؟ گفته شد كه انسان از دو جنبه مادي و معنوي تشكيل شده است. عنصر محوري و انسانيت او، به جنبه معنوي و روحاني او است كه تحت عنوان«فطرت و نفس» از آن ياد شده است. و بر طبق فطرت و عقل انسان مي تواند هم راه خير را انتخاب كند و هم راه شر را علاوه بر اين روايات بسياري از اهل بيت وارد شده كه در آنها «جبر»، نفي شده و شديداً با انديشه جبر مقابله شده است.
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان مطالب بسيار دقيق ديگري نيز فرموده اند كه ما بيشتر سعي داشتيم آنچه را مربوط به سوال مي شود در اينجا ذكر نماييم و براي توضيح و تفسير بيشتر روايات «طينت» به متن تفسير الميزان جلد 8 صفحه 125 مراجعه شود.


[1] . مراجعه بشود به مجمع البحرين، ج 3، ص 438.
[2] . مؤمنون / 12.
[3] . سجده / 9.
[4] . براي مطالعه متن روايات و تقسيم بندي احاديث در قالبي كه ذكر شد مي توانيد به تفسير الميزان، ج8، ص119، مراجعه نماييد.
[5] . روم / 31.
[6] . شمس / 7ـ8.

http://www.askdin.com/thread38192.html

دیدگاه جدیدی بگذارید