آیا طی الارض جزء کهانت محسوب می‌شود؟

سؤال:
آیا طی الارض جزء کهانت محسوب می‌شود؟

پاسخ:
توجه به معنی کهانت بهترین دلیل است بر این‌که هیچ ارتباطی بین کهانت و طی الارض نیست:
1-کهانت در لغت::
الکاهن هو الذی يخبر بالأخبار الماضية الخفيّة بضرب من الظّن و العرّاف الذي يخبر بالأخبار المستقبلة على نحو ذلک
به معنای کسی است که از روی ظن و گمان خبرهای گذشته و آینده رابیان می کند(1) که به این عمل کهانت گفته می شود.
و کاهن بودن یکی از تهمت هایی بود که مشرکین قریش به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)می زدند كه اجنه به او خبر ميدهند و اين قرآن كلام اجنه است از آنها اخذ كرده كه حق تعالی در قرآن
کریم در صدد رفع این اتهام خطاب برسولش می فرماید:
فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (2) ویا درآیه دیگر می فرماید وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ"(3) در اين جمله كهانت بودن قرآن و كاهن بودن رسول خدا (ص) انكار شده است، :سپس بعد از آنكه بیان می فرماید قرآن نه قول شاعر است و نه قول كاهن پس اين قرآن قول كيست ميفرمايد:تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ(4
در تفسیر نمونه این مطلب آمده:كهانت غيب گويي هايى بود كه گروهى به ادعاى خود ارتباط با جنيان داشتند(5)
پس کهانت و کاهن بودن از مقوله غیبگویی و ارتباط با جن می باشد که بخصوصه ،در شریعت اسلامی از آن نهی شده و این مطلب هیچ ارتباطی با طی الارض که از مقوله حرکت است ندارد ،ما در قرآن کریم بعضی از آیاتی را داریم که اشاره به طی الارض کرده مانند جریان آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان {علیه السلام} و آوردن تخت بلقیس در کمتر از چشم به هم زدن از سرزمین سبا به سمت فلسطین اشغالی که در سوره نمل به این مطلب اشاره می شود. و هیچ نهیی از آن نشده است.
البته قدرت بر طی الارض داشتن دلالتی بر پاک بودن و طهارت روحی صاحب آن مقام نمی کند بلکه این قدرت،مقامی است که با ریاضت،چه شرعیه و یا مانند بعضی از مرتاضان هندی با ریاضت های غیر شرعیه به دست می آید.در واقع ما باید بین تقویت نفس و تزکیه نفس فرق قائل شویم که هر نفس تزکیه شده و طاهری قوی می باشد ولی هر نفس قوی ای،طاهر نمی باشد. لذا حق تعالی در سوره شمس بعد از یازده قسمی که می خورد می فرماید قد افلح من زکاها و نمی فرماید قد افلح من اقواها.
موفق باشید

منابع:
1. راغب، المفردات فی غریب القرآن، ج 1، ص 728.
2-طور29
3. الحاقه،42.
4. همان: 43.
5. گزیده تفسیر نمونه، ج 4، ص 296.

http://www.askdin.com/thread30838-4.html