بررسی مقام انسان کامل بودن معصومین(علیهم السلام)

پرسش:
این مسأله که 14 معصوم (علیهم السلام) انسان های کامل هستند از لحاظ کلامی و روایی چگونه اثبات می شود؟ و این که انسان کامل چه مقامی در مقایسه با پیامبر و شهدا و سایرین دارد؟
پاسخ:
از منظر عرفای مسلمان، مصداق اصیل انسان کامل در این عالم، انبیاء و اولیاء الهی می باشند، که اکمل و اتم آنها، پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پس از او ائمه اطهار (علیهم السلام)، از بارزترین مصادیق انسان کاملند.

 

اهل معرفت به پشتوانه شریعت، به شاخصه های انسان کامل اشاره نموده اند که به برخی از آنها اشاره می شود، تا مقام و جایگاه آنان در عالم هستی روشن گردد.
الف: انسان کامل و واسطه در فیض بودن
یکی از مباحث مهمی که اهل معرفت در آثار عرفانی خود به آن پرداخته اند، مساله «واسطه فیض بودن» انسان کامل می باشد و همین مساله ریشه در شریعت دارد.
در عرفان اسلامی، انسان کامل و خلیفه الهی، روح عالم به شمار می آید (1) و همان طور که تدبیر بدن به عهده روح است، تدبیر عالم نیز به عهده روح آن، یعنی خلیفة الله می باشد. با این بیان، خلافت الهی، وساطت در فیض، و خلیفه، واسطه فیض بین مستخلف عنه (خداوند متعال) و مستخلف علیه (عالم) است.
بنابراین در دیدگاه عرفان اسلامی، هیچ فیضی به عالم نمی رسد، مگر این که از راه انسان کامل و خلیفة الله باشد.

 

بر اساس همین تدبیر امور عالم به دست خلیفة الله است که در عرفان، انسان کامل را عبد خداوند و رب عالم معرفی می کنند. انسان کامل عبد حق تعالی است، و مدبر و تربیت کننده نسبت به عالم است: «فهو عبد لله و رب بالنسبة الی العالم و لذلک جعله خلیفة و ابناءه خلفاء (2) انسان کامل، بنده است در برابر خداوند، و رب است نسبت به عالم، و از همین رو خداوند ادم و فرزندان او را خلیفه قرار داد»
حال به شریعت که مراجعه نماییم، مساله واسطه در فیض بودن انسان کامل را مشاهده می کنیم:
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِيثِ الانبیاء ... وَ بِنَا يَنْزِلُ‏ الْغَيْثُ‏ وَ بِنَا يَنْزِلُ‏ الرَّحْمَة...(3) ما جنب اللَّه هستیم و ما برگزیدگان او هستیم و ما منتخب خدا هستیم و ما تحویل گیرنده میراث انبیا و امینان پروردگار هستیم ... به واسطه ما بر شما باران می بارد و به واسطه ما رحمت نازل می شود...»

 

ب: انسان کامل و غایت آفرینش
یکی از مسائلی که اهل معرفت در بحث انسان کامل مطرح
می نمایند، مساله «غایت خلقت بودن انسان کامل» می باشد. غایت، مرتبه ای از کمال وجودی است که فعل به انگیزه آن از فاعل صادر می شود و غرض و هدف نیز به آن گفته می شود. حق تعالی عالم را برای غرض و هدفی ویژه آفرید، چرا که آفرینش بدون غرض عبث است و با حکمت خداوند سازگار نیست که کار عبث کند. به یقین، هدف و غرض از آفرینش باید مستمر و دایمی باشد تا هیچ گاه نقض غرض نشود. از طرفی، هیچ یک از موجودات عالم- اعم از جمادات، حیوانات و گیاهان – نمی توانند غرض آفرینش باشد.
این انسان کامل است که می تواند هدف و غرض آفرینش قرار بگیرد، زیرا موجود عالی هیچ گاه آهنگ موجود دانی نمی کند، که اگر چنین کند، آن موجود عالی نخواهد بود. (4)
بر همین اساس پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) در روایاتی خطاب به حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: « يَا عَلِيُّ لَوْ لَا نَحْنُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ آدَمَ‏ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض‏ (5) ای علی! اگر ما نبودیم، خدا آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید»

ج: انسان کامل و بقاء عالم هستی
انسان کامل تنها علت غایی هستی نیست، بلکه حافظ و سبب استمرار وجود هم هست، زیرا علت وقتی که وجود یافت، معلول آن وجود می‌یابد و چون معدوم شد، معلولش معدوم می‌گردد. بنابراین هنگامی که انسان کامل که علت و سبب وجود عالم است از عالم هستی رخت بر بست، عالم نیز که معلول وجود اوست زوال می‌پذیرد. (6)

چنین بیاناتی مضامین روایاتی است که در مجامع روایی شیعیان وجود دارد.
امام سجاد (علیه  السلام) می فرمایند:
«لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتِ‏ الْأَرْضُ‏ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ وَ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ (7) اگر ما روي زمين نبوديم، زمین اهلش را فرو مي برد و آنگاه فرمود: از روزي كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجتي خالي نبوده است، ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب و مستور بوده است. تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد.» (8)

 

 پی نوشتها:
1.ابن عربی، محیی الدین،فصوص الحکم، تحقیق: عاصم ابراهیم الکیانی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2009 م، ص 49.
2.همو، نقش الفصوص، در: رسائل ابن عربی، تحقیق: محمد شهاب الدین العربی، چاپ اول، بیروت، دار صاد، 1997م، ص514.
3.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار‏الأنوار( ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏،1403 ق‏، ج26،ص259.
4. برای اطلاع بیشتر ر.ک، محيى الدين بن عربى‏، الفتوحات المكية (اربع مجلدات)، دار الصادر، بیروت، ج2،ص67.
5.ابن بابويه، محمد بن على‏، كمال الدين و تمام النعمة،  اسلاميه‏،تهران، 135ق،ج1،ص25.
6.برای اطلاع بیشتر ر.ک، جامی، عبد الرحمن‏، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص‏،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، تهران، 1370،ص97.
7.طبرسى، احمد بن على‏، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، مشهد،1403ق،ج2، ص317.
8.
برای اطلاع بیشتر ر. ک نوروزی، رضا، وساطت خلیفه الهی در رسیدن فیض به عالم از دیدگاه شریعت و عرفان اسلامی، معارف عقلی، سال هفتم، شماره سوم، پاییز 1391، صص137-154.

 

http://askdin.com/comment/1046013#comment-1046013