علم لدنی به جای عقل

پرسش:

چرا خدا به جای عقل، علم لدنی به انسان نداد؟

 

 

پاسخ:

دوست عزیز

 

برای پاسخ به این پرسش توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

 

نکته اول:

 

ابتدا بهتر است مقداری درباره علم لدنّی توضیحاتی ارائه کنیم.

 

علم لدنّی اصطلاحی قرآنی است که در سوره کهف به کار رفته است: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً»(1)؛ یعنی: «(در آن جا) بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت(و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم».

 

این آیه دربردارنده عبارات دقیقی است که چیستی و روش دستیابی به علم لدنّی را رو شن می سازد.

 

خداوند خضر(ع) را واجد علمی ویژه می داند که خودش به او یاد داده است. دلیل این که خداوند این علم را به او یاد داده، بندگی خاص خضر(ع) است. تعبیر «عَبْداً مِنْ عِبادِنا» اشاره به بندگی خاص خضر(ع) دارد. منظور از بندگی نیز نوعی سرسپردگی خاشعانه در برابر خدا است که نتیجه اش، اطاعت محض از خواست و اراده خداست. خضر(ع) بواسطه برخورداری از این خشوع و اطاعت محض، شایسته دریافت مقامی شد که خداوند او را مورد تعلیم قرار می دهد و حتی موسی(ع) را به سوی او فرا می خواند تا از او علم و حکمت بیاموزد.

 

این علم از این جهت که مشروط به عبادت و بندگی و تعلیم الهی است، علم ذاتی نمی باشد؛ اما از این جهت که بواسطه فکر و تامل حاصل نشده و بر اثر بارقه الهی دفعتاً در ذهن و روح شخص نقش می بندد، علم فکری نیست.  این علم، از تلفیق بندگی و عنایت ویژه خداوند بدست می آید. به تعبیر بهتر، این علم، اکتسابی-موهبتی است؛ یعنی باید بندگی کرد تا این موهبت الهی دفعتاً نصیب آدمی بشود.

 

همچنین از گفتگوها و اعتراضات موسی(ع) به خضر(ع) روشن می شود که هر کسی تابِ یادگیری این علم را ندارد. تنها کسانی می توانند از این علم باخبر شوند که اولا بنده ویژه خدا باشند و ثانیا صبور بوده و تاب شنیدن این حقایق را داشته باشند.

 

با این توضیحات مشخص می شود چرا این موهبت نصیب هر کسی نمی شود و حتی برخی از انبیای الهی نیز مرتبه ای از آن را دارند و برای تکمیلش به سوی سایر انبیاء و اولیای الهی هدایت می شوند تا از آنها این علم را بیشتر بیاموزند.

 

همچنین راز این مطلب روشن می شود که چرا خداوند به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) چنین خطاب کردند که از پروردگارت بخواه که علمت را بیفزاید: «قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً»(2)؛ یعنی: «پروردگارا علم مرا افزون كن».

 

نکته دوم:

 

این مطلب در روایات نقل شده از اهل بیت(ع) نیز ذکر شده است که چرا خداوند گروهی از مردم را برای مقام رسالت و امامت برگزید و آنها را از طریق علم لدنّی و عصمت، مورد حمایت ویژه قرار داد.

 

مثلا امام صادق (عليه السلام) در باب گزینش امامان(علیه السلام) به این نکته متذکر می شوند که این انتخاب، بی دلیل نبوده است: «ان الله اختار من ولد آدم اناسا طهّر ميلادهم، و طيّب ابدانهم و حفظهم فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، اخرج منهم الانبياء و الرسل، فهم ازكى فروع آدم؛ ففعل ذلك لا لأمر استحقوه من الله عزوجلّ و لكن علم الله منهم حين ذرأهم انّهم يطيعونه و يعبدونه و لا يشركون به شيئا فهولاء بالطاعة نالو من الله الكرامة و المنزلة الرفيعة عنده»(3)؛ یعنی: «به درستى كه خداوند متعال، انسان‏هايى را از فرزندان آدم انتخاب كرد و تولد آنها را پاك و بدن‏ هاى آنان را پاكيزه گردانيد و آن‏ها را در پشت مردان و رحم زنان در حفظ خويش قرار داد، نه به جهت طلبى كه از خداوند داشته باشند؛ بلكه از آنجا كه خداوند، در هنگام خلقت مى‏ دانست كه از او فرمانبردارى مى ‏كنند و او را عبادت مى‏ نمايند و هيچ گونه شركى نسبت به او روا نمى‏ دارند. پس اينان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به اين كرامت و منزلت والا در نزد خداوند، نائل شده ‏اند.»

 

این روایت در مورد علم و عصمت و منزلت امامان(علیه السلام) است. چون خداوند می دانست آنها به نیکی بندگی خواهند کرد، پس آنها را بیش از دیگران مورد توجه قرار داد تا این علم و عصمت، هم پاداشی برای آنان باشد و هم این که دیگران از این سفره معنوی بهره مند گردند.

 

نکته سوم:

 

اما باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که هدایت الهی محدود به انبیاء و امامان نیست بلکه هر کسی که تلاش کند، خداوند او را به راه نیک و درست هدایت می کند: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ»(4)؛ یعنی: «و آنها كه در راه ما(با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد؛ و خداوند با نيكوكاران است».

 

خداوند خودش را متعهد می داند که مومنان را از ظلمات برهاند و به سوی نور هدایت کند: « اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(5)؛ یعنی: «خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مى‏برد».

 

همچنین خداوند وعده داده که در صورت تقوا پیشه کردن و بندگی، راه را به مومن باتقوا نشان دهد و او را تنها نگذارد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقان»(6)؛ یعنی: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، اگر از(مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، خداوند براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد».

 

داستانهایی که از کرامات و مکاشفات اولیای الهی و علمای ابرار نقل شده، در همین راستا، قابل پیگیری است(7).

 

نتیجه:

 

علم لدنّی موهبتی الهی است که فقط به بندگان خاص الهی می رسد که مطمئنا قدر این نعمت را می دانند و تاب شنیدن این حقایق را دارند و به مسئولیت ناشی از این علم و حقیقت، پایبندند و از آن برای گمراهی دیگران و یا فخرفروشی استفاده نمی کنند. سایر مردم نیز بسته به میزان بندگی و خلوصی که دارند، از درجات ضعیف تر علم لدنّی و هدایت معنوی خداوند برخوردار می شوند که کرامات و مکاشفات علمای ابرار از این قسم است.

 

دستیابی به این مقام، بدون استمداد از نعمت عقل بدست نمی آید چرا که عقل است که راه درست را نشان می دهد و عقل است که ما را مُلزم به پیروی از آن می سازد. بنابراین، خداوند به همگان عقل داد تا مردم از طریق عقل، شایسته دریافت هدایت معنوی و علم غیبی و لدنّی بشوند. به همین جهت، خداوند هر یک از بندگانش را بسته به مقام و عبودیتی که دارد، به نحوی مورد توجه قرار داده و آنها را در مسیر هدایت، از علم غیبی و فرقان و هدایت معنوی برخوردار می سازد.

 

 

 

اشکال اول:

 

پس عقل نعمت کاملی نیست چون هر چه انسان تفکر می کند در باب بسیاری از موضوعات به نتیجه ای نمی رسد.

 

پاسخ:

 

عقل دو نقش دارد: نقش معرفتی و نقش ابزاری.

 

نقش معرفتی عقل این است که یکسری باورهای بدیهی را تولید می کند تا انسانها بتوانند مبتنی بر این باورهای بدیهی، نظام معرفتی موجهی بسازند. مثلا این که نمی شود دو نقیض(احمد هم زنده باشد و هم زنده نباشد) همزمان صادق باشند، یک باور بدیهی است که عقل آن را بدست داده است.  

 

اما نقش دیگری که عقل دارد، نقش ابزاری است. عقل در این مرحله، با استفاده از مقدمات و مواد و مصالحی که از سایر منابع معرفتی (حواس و وجدانیات و نقل قول های تاریخی و  تجربه  و...) بدست می آورد، استدلال می کند و به معارف و باورهای جدید می رسد. یکی از این منابع معرفتی، وحی و قرآن است که عقل می تواند با استفاده از آن، به معارف جدیدتر دست یابد.

 

از این جهت، عقل در إعمال نقش ابزاری خودش، نیازمند سایر منابع معرفتی است و مستقل و خودبنیاد نیست و ناقص می باشد؛ یعنی به خودی خود نمی تواند درباره بسیاری از مسائل تجربی و حسی و وجدانی و تاریخی، داوری کند.

 

این نقص ایرادی به نقش ابزاری عقل وارد نمی سازد؛ بلکه این نقص ویژگی هر ابزاری است؛ چنانکه تا مهره ای نباشد، آچار نقش ابزاری خودش را إعمال نمی کند. 

 

به همین جهت، گفته می شود عقل حجت است و اعتبار دارد؛ اما با این حال، ناقص است و به سایر منابع معرفتی(همچون حواس و تجربه و تاریخ و وحی و ...) محتاج است.

 

 

 

اشکال دوم:

 

اگرخدا عادل باشد و آسایش بندگانش را بخواهد و بخواهد بندگان را موفق به عبودیت ومعیشت و... ببیند، راه آن دادن علم لدنی است؛ یعنی باید بنده بداند رزق او در چه کاری است تا وارد آن کار شود. عقل نمی تواند راهنمای درستی باشد.  بداند کجا حادثه ای پیش خواهدآمد تا جلوگیری کند.

 

پاسخ:

 

به همین جهت، خداوند وحی را نازل کرد و ارسال انبیاء را بر خودش لازم دانست. خداوند انبیاء را فرستاد چون می دانست بدون وحی و خبر از علوم غیبی و لدنی، بشر نمی تواند به سعادت مناسب برسد.

 

به همین جهت، از این نکته خبر داد که برای کسب رزق و روزی مبارک و پربرکت، هم باید به امور مادی توجه کرد و هم امور معنوی؛ یعنی هم باید کار و تلاش انجام داد و هم باید از گناه و ربا و غیره پرهیز کرد و به جایش دعا خواند و به همنوع کمک کرد و صدقه داد. توجه همزمان به امور مادی و معنوی برای کسب روزی حلال و پربرکت، از علوم غیبی است که عقل با استفاده از آن، به انجام کارهای موثر در این زمینه سوق می یابد.

 

اما چرا خداوند این علوم غیبی را مستقیما به هر کسی نداد؟ دلیلش این است که همه انسانها ظرفیت دریافت این معارف را ندارند. آسمان معنویت در حال بارش است؛ ما هستیم که در غار دنیا خزیده ایم، و ظرف دل را وارونه کرده ایم.  از آن جایی که انبیاء و امامان و علمای ابرار و اهل عرفان، چنین ظرفیتی را در خود ایجاد کرده اند، از این علوم و معارف خاص بهره مند شده و آنها را به مردم تعلیم می دهند.

 

اما اگر منظورتان این است که خداوند وارد جزئیات بشود و مثلا به من بگوید «به جای اینکه در خرید و فروش برنج وارد بشوی، برو خرما خرید و فروش کن» چنین انتظاری نارواست چرا که اساسا سنت الهی چنین است که در امور دنیا ورود نکند و هر کس با میزان عقل و شعوری که دارد زندگی خودش را تدبیر کند.

 

جالب است بدانید که حتی اولیای الهی نیز با این که علم غیب داشتند، اما در کارهای روزانه از آن بهره نمی بردند و صرفا بر اساس برداشتهای متعارف به کسب و کار و قضاوت می پرداختند.

 

خداوند در آیات متعددی به این نکته تذکر می دهند که بسیاری از معارفی که ما نمی دانیم را می داند اما با این حال، آنها را به ما عرضه نمی کند و صرفا به بیان ضروریات لازم برای هدایت بسنده می کند و سایر امور را به عقل و شعور عادی ما واگذار می کند. مثلا به این آیه توجه بفرمایید: «ومِمَّن حَولَکم مِـنَ الاَعرابِ مُنافِقونَ ومِن اَهلِ المَدينَةِ مَرَدوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم ...»(8)؛ یعنی: « و از(ميان) اعراب باديه‏ نشين كه اطراف شما هستند، جمعى منافقند؛ و از اهل مدينه(نيز)، گروهى سخت به نفاق پایبندند. تو آنها را نمى ‏شناسى، ولى ما آنها را مى شناسيم ...»

 

 

 

اشکال سوم:

 

اگرخدارزاق است از بالا پول نازل کند. چرابنده هم عبد باشد و هم بی مزد و پاداش. این غلط است که فکر انسان را درگیرکند، آسایش را از او بگیرد درقیامت آرام باشد.

 

پاسخ:

 

دوست عزیز

 

دنیا محل امتحان و تحمل سختی ها به صورت موقت است تا از این طریق، شایسته سعادت ابدی شویم. 

 

اگر قرار بر این بود که در این دنیا پول برای بندگان راستین خدا نازل شود، دیگر امتحان معنا نداشت چون طبیعتا همگی به خاطر پول مومن می شدند و کسی امتحان نمی شد و مومن حقیقی و مخلص از مومن ظاهری و پولکی شناخته نمی شد.

 

به این آیه توجه بفرمایید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ »(9)؛ یعنی: « آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى‏ شوند و آزمايش نخواهند شد؟!».

 

بنابراین، رازق بودن خداوند را باید در کنار سایر اوصاف و سنت های الهی ملاحظه بفرمایید. یکی از سنتهای الهی امتحان است و یکی از اوصاف الهی حکمت. اگر خداوند حکیم است و این دنیا را برای امتحان و متمایز شدن مومنان راستین از منافقان و کافران و ریاکاران و متظاهران، برپا کرده است، پس باید شرایط را به گونه ای رقم بزند که امتحان به صورت درست برگزار شود.

 

از این رو، با این که حامی و پشتیبان مومنان است، گاهی بر آنها سخت تر می گیرد تا خلوص آنها را نشان بدهد، و با این که دشمن کافران و متکبران است اما با این حال، گاهی به آنها نعمت بیشتر می دهد تا آنها غرق در خوشی بوده و متوجه گمراهی خود نشوند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ »(10)؛ یعنی: « آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند،) تصور نكنند اگر به آنان مهلت مى‏ دهيم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مى‏ دهيم فقط براى اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براى آنها، عذاب خواركننده‏ اى(آماده شده) است».

 

 

 

پی نوشت ها:

 

1. کهف: 65.

 

2. طه: 114.

 

3. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403ق، ج 10، ص 170.

 

4.  عنکبوت: 69.

 

5. بقره: 257.

 

6. انفال: 29.

 

7. برای مطالعه بیشتر، رک: ناصحی، محمدحسن، امدادهای غیبی از نگاه قرآن، انتشارات بوستان کتاب، 1387؛ درگاه‌زاده، محمد، امدادهای غیبی، مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما، 1381.

 

8. توبه: 101.

 

9. عنکبوت: 2.

 

10. آل عمران: 178.

http://askdin.com/comment/1038956#comment-1038956