نظریه ی شرط بندی پاسکال یا برهان معقولیت

پرسش:  در نظریه ی شرط بندی پاسکال یا برهان معقولیت، خدا ناباوران مدعی‌اند این اعتقاد اراده ای نیست و بر حسب زور است و بر سر دو راهی مجبور شده است یک راه را انتخاب کند و هنوز دلش به یقین نرسیده است. حال اگر هر دو فرد خداباور  و  خداناباور بمیرند خداوند برای کسی که شک صادق داشته است ارزشی  بیشتری قائل است تا کسی که همینجوری بر حسب احتمال خداباور بوده است. آیا این سخن درستی است؟

 

 

پاسخ:

استدلال شرط بندی که به پاسکال نسبت داده میشود در منابع حدیثی شبیه روایتی است که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است. در این روایت، حضرت اینچنین میفرماید:

 

« فَقَالَ إِنْ يَكُنِ اَلْأَمْرُ عَلَى مَا يَقُولُ هَؤُلاَءِ وَ هُوَ عَلَى مَا يَقُولُونَ يَعْنِي أَهْلَ اَلطَّوَافِ فَقَدْ سَلِمُوا وَ عَطِبْتُمْ - وَ إِنْ يَكُنِ اَلْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُونَ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُونَ فَقَدِ اِسْتَوَيْتُمْ أَنْتُمْ وَ هُمْ »(1):

 

«اگر واقعیت قضیه مطابق نظر دینداران باشد، شما ضرر کرده اید و ایشان در امنیت هستند ولی اگر مطابق نظر ایشان نباشد(بلکه مطابق با نظر شما باشد)، هر دو گروه مساوی هستند و هیچ یک ضرر نکرده است. در مورد این استدلال لازم است به چند نکته توجه شود:

 

 

نخست. فرض بحث در جائی است که

اولا: دلیل قطعی بر هیچ یک از دو طرف اثبات و انکار نداریم.

 

ثانیا: به واسطه ویژگی قبل، نه الزام به قبول داریم و نه الزام به دفع.

 

ثالثا: عدم قبول موضوع مورد نظر، گرچه احتمالی است ولی این ضرر احتمالی بسیار سهمگین و غیر قابل چشمپوشی است.

 

فرض کنید در جنگل به کلبه ای برخورد میکنید. به شما میگویند که در این کلبه مار افعی دیده شده است. به تناسب اینکه سخن این شخص چقدر قابل استناد و معتبر است، در شما حالت ترس و احتیاط ایجاد میشود. درچنین حالتی، دلیل قطعی و معتبری بر قبول سخن این شخص وجود ندارد، همانطور که دلیل قطعی بر عدم قبول این سخن نیز وجود ندارد.  با این وجود، اگر به استناد عدم قبول این سخن، وارد خانه شویم و واقعا در خانه مار وجود داشته باشه، موجب میشود که ما متحمل ضرر زیادی بشیم.

 

 

 

دوم اینکه این استدلال به دو صورت قابل استفاده است:

نخست. برای شخصی که میخواهد باور بیاورد ولی هنوز به نظرش ادله و قرائن قطعی بر صحت وجود ندارد.

 

دوم. برای ردکردن سخن کسی که به استناد عدم وجود دلیل قطعی، به دین و دیانت التزام ندارد.

 

بر این اساس، مشخص میشود که اصولا این استدلال برای حالت شک و تردید نسبت به امری است که ضرر محتمل زیادی در عدم انتخاب یکی از طرفین قبول یا رد وجود دارد. البته خود پاسکال، عقل را برای ایمان به خدا ناکافی می داند و حتی آن را در درک اصول اولیه ناقص شمرده و کسانی که تلاش می کنند اعتقاد به خدا را با عقل تبیین کنند ملامت می‌کند. او گاهی آرزو می کند ای کاش خداوند ما را بی نیاز ازعقل خلق می کرد تا همه چیز را با غریزه و وجدان می فهمیدیم.( 2)

 

بنابراین موضع بحث در جائی است که عقل انسان از درک و اثبات وجود خداوند ناتوان باشه، خواه معتقد باشیم که اصولا عقل انسان توان درک آنرا ندارد یا فعلا چنین دلیلی در اختیار ندارد.

 

 

 

سوم. این استدلال، یک پشتوانه منطقی دارد.

م1. عدم باور و التزام به دین، ضرری احتمالی را برای انسان دارد.

 

م2. این ضرر، در صورت وجود، بسیار سهمگین و از نظر عقلای عالم قابل اعتناست.

 

م3. عقل انسان حکم میکند که در چنین مواردی که دفع کردن ضرری که گرچه احتمالی است ولی میزان خطرش زیاد است، از نظر عقلی لازم است.

 

بدین جهت، بر اساس حکم عقل انسان، لازم است انسان به دین و دیانت التزام داشته باشد. این استدلال، پشتوانه منطقی استدلال شرط بندی پاسکال است.

 

 

 

چهارم. عکس العمل انسان در وضعیت مواجهه با ضرر محتمل.

در چنین وضعیتی، چندین موضع میتوان گرفت:

 

یکی به صرف اینکه دلیلی قطعی بر قبول وجودندارد، آنرا رد کنیم.

 

دیگر به خاطر اینکه دلیلی بر قبول نداریم، آنرا رد کنیم. در حالیکه دلیل قطعی بر رد کردن و انکار نیز نداریم.

 

و در نهایت، با استناد به حکم عقلی دفع ضرر محتمل، به خاطر وجود ضرر محتمل زیاد آنرا قبول کند.

 

استدلالی که ذکر شد با توجه به موقعیت مورد استفاده، کاملا مشخص است که در حالت تنگنا و عدم دستیابی به دلیل قطعی بر قبول یک امر دینی است.  البته با انضمام این نکته که دلیل قطعی بر عدم قبولش نیز وجود ندارد. و ضرر عظیمی در عدم قبول آن وجود دارد. در چنین حالتی، مشخص است که

 

اولا: چون دلیل قطعی بر عدم قبول ندارم، حق نداریم آنرا دفع کنیم، پس موضع گیری نخست نادرست است.

 

ثانیا: گرچه در چنین حالتی به خودی خود، به استناد عدم وجود دلیل بر قبول، الزامی به اعتقاد و قبول وجود ندارد ولی به استناد قاعده عقلی دفع ضرر محتمل نمیتوانیم بی تفاوت نیز باشیم. بنابراین موضع گیری دوم(یعنی توقف) نیز نادرست است.

 

تنها یک نوع موضع گیری باقی میماند که عقلایی است و هر انسان عاقلی درچنین مواردی این کار را میکند. البته این انتخاب،به اختیار خود فرد بوده است و اوست که دفع ضرر محتمل را به بی خیالی و بی توجهی و انکار بی جهت، ترجیح داده است. و به همین جهت است که عقلای عالم چنین کاری را پسندیده تر میداند. بنابراین مشخص میشود که

 

اولا: این استدلال در حالتی است که دست انسان(به اعتقاد خودش) از دلیل قطعی کوتاه است و در چنین فرضی باتوجه به عدم وجود دلیل قطعی بر انکار و وجود ضرر محتمل، التزام به واسطه قاعده دفع ضرر محتمل است.

 

ثانیا: این انتخاب، یک انتخاب ارادی بوده است.

 

ثالثا: در چنین حالتی، به واسطه وجود چنین دلیل عقلی، انسان معذور نیست و نمیتواند به این ضرر محتمل بی اعتنا باشد.

 

رابعا: به همین جهت انتخاب این شخص بر انتخاب کسی که بی توجه بوده یا انکار کرده است، قطعا در موقعیت بهتری است. همانطور که عقلای عالم نیز چنین حکمی را دارند و انتخاب او را مقبولتر میدانند.

 

 

پی نوشتها:

1. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، تصحیح حسین هاشمی، قم، جامعه مدرسین، 1398ق، ج1، ص125

 

2. جمعی از مترجمان، ‌فلسفه نظری تهران، ‌نشر علمی فرهنگی ، 1362،ج 1، ص 156.

http://askdin.com/comment/1034993#comment-1034993