نظر محیی الدین در مورد جبر واختیار

پرسش:
آیا اعتقاد به وحدت وجود با اختیار منافات دارد؟


پاسخ:
مقدمه؛ در مورد وحدت یا کثرت وجود و موجود، چهار دیدگاه کلی وجود دارد:
1. کثرت وجود و موجود؛ مشائین با اعتقاد به اینکه موجودات حقایق متباین اند، قائل به کثرت موجودات بوده و وحدت آن‌ها را برنمی تابند؛ بنابراین به تعداد موجودات، وجود خواهیم داشت.(1)
2. وحدت وجود و کثرت موجود؛ بر اساس این دیدگاه وجود یکی بوده و منحصر در ذات باری‌تعالی است و از سویی ماهیات اموری حقیقی اند که موجودیت آن‌ها چیزی جز انتساب و ارتباط آن‌ها به واجب‌الوجود نیست؛ بنابراین وجود یک واحد شخصی است و موجودْ کلی بوده و افراد متعددی دارد.(2) از این دیدگاه به «ذوق تاله» یادشده است.
3. وحدت وجود و موجود در عین کثرت آن‌ها؛ در این نظریه، وجود حقیقت واحدی است که دارای مراتب متعدد تشکیکی می باشد. واجب‌الوجود شدیدترین مرتبه را داشته و فوق تمام است. باقی ممکنات نیز به میزان ترکیب با ماهیت در مراتب بعدی قرار می گیرند.(3) بدین ترتیب موجودات در اصل وجود اتحاد داشته و تمایز آن‌ها به شدت و ضعف است. این دیدگاه به «وحدت تشکیکی» معروف شده و مختار حکمت متعالیه است.


4. وحدت وجود و کثرت نمود؛ این دیدگاه بر اساس تفکر وحدتِ ذات و کثرت اسماء و صفات الهی قابل تبیین است. به‌طوری‌که در عالم هستی غیر از یک وجود نیست(4) و این وجود در ذات خود و در مقام احدیت، بسیط مطلق و صرف است، اما در مقام واحدیت که مقام اسماء و صفات است، ظهورات متجلی می شوند.(5) بنابراین حقیقت وجود به وحدت شخصی، منحصر در ذات خداوند متعال بوده و جمیع ممکنات جلوه های آن ذات واحد هستند.
در بین اقوال چهارگانه، مورد اخیر مدنظر عرفا بوده و برای تبیین و اثبات آن تلاش‌های وافری صورت گرفته است. دقت این مسئله به حدی است که حتی وحدت تشکیکی را نیز برنمی تابد و محققان برای تفکیک آن‌ها تفاوت‌های ظریفی قائل شده اند. مهم‌ترین تفاوت آن‌ها در این است که ممکنات در وحدت تشکیکی، از وجود حقیقی برخوردار بوده و رابطه آن‌ها با حق‌تعالی، رابطه علت و معلول است اما ازنظر عرفا، ممکنات با خداوند رابطه «بود و نمود» یا «ظاهر و مظهر» دارند و به همین دلیل از وجود حقیقی برخوردار نیستند.

با توجه به اینکه ابن عربی تفکر وحدت وجود را مطرح کرده و به زوایای آن پرداخته است، باید این تنافی یا عدم تنافی را در آثار او بررسی کرد. شبهه منافات از اینجا ناشی می شود که اگر در عالم هستی تنها یک وجود است و مخلوقات همگی مظاهر همان وجود واحد هستند، دیگر اختیار معنا ندارد؛ چرا که اختیار در صورتی وجود دارد که موجود مستقلی برای خود چیزی را اراده کند ولی اگر موجود مستقلی غیر از خدا در عالم نبود، اختیار دیگر موجودات هم معنا ندارد.
ابن عربی عبارات فراوانی درباره جبر و اختیار دارد و با توجه به اینکه نظر خود را صراحتاً مطرح نکرده، شارحان وی نظرات متفاوتی در مورد دیدگاه او بیان کرده اند؛ برخی او را کاملاً جبرگرا معرفی کرده و تفکر او در مورد جبر را شدیدتر از اشاعره دانسته اند.(6) دلیل این گروه، بخشی از عبارات جبرنمای شیخ است؛ چراکه از نظر او و بر اساس وحدت وجود، هیچ فعلی از غیر خدا صادر نمی شود و هیچ فعل اختیاری نیز وجود ندارد؛ پس اختیار انسان نیز از جبر نشأت گرفته است.(7)

از سوی دیگر شیخ اذعان می کند که هیچ انسانی مختار نیست؛ چرا که اختیار او نیز اضطراری و جبری است، پس اضطرارْ اصلی ثابت بوده و وجود -به طورکلی- در جبر ذاتی قرار دارد. او در مورد اصحاب شهود نیز می گوید: «ایشان در مکاشفات خود مشاهده می کنند که کسی آنها را سیر می دهد و به حکم جبر سلوک می کنند و می بینند که سیر دهنده ایشان همان خداوند متعال است.»(8) همچنین تمایل او به اشاعره را نمی توان انکار کرد، زیرا بارها کسب اشعری را ستوده و سعی در تصحیح آن داشته است. او بین دیدگاه عرفا و اشاعره نیز تفاوت قائل است و اقوال مشهور در مورد جبر و اختیار را به سه دسته تقسیم می کند.(9) او بر خلاف اشاعره و همسو با معتزله، معتقد به انتساب افعال به انسان است و مدح و ذم را ملحق به او می داند. در حقیقت، محیی الدین با یک تبصره، کسب اشعری را می پذیرد و برای قدرت انسان در صدور افعال نیز تاثیر قائل است.
بر این اساس، شیخ را با توجه به اعتقاد به وحدت وجود، نمی توان مطلقاً جبرگرا یا حتی اشعری دانست؛ زیرا جبر را منافی صحت فعل و تکلیف انسان معرفی کرده و از نظر محقق، مردود می داند، علاوه بر اینکه در موارد متعددی به اختیار انسان اشاره کرده و حتی اختیار را ذاتی انسان و او را مجبور به اختیار دانسته است.(10)

بنابراین باید دیدگاه او را امری بین جبر و اختیار دانست، در این راستا، شیخ در کتاب شجون المسجون دیدگاه کسانی که اختیار انسان را تحت جبر الهی می دانند، از نظر عقل و شرع محال دانسته و نظر خویش را این طور بیان می کند:
خداوند اراده کرده انسان کاملا مختار باشد و او می داند انسان چه چیزی را اختیار می کند و البته از وقوع آن نیز ممانعت نمی کند. در این صورت، همان چیزی که منظور خداوند بود، محقق می شود، زیرا او می دانست انسان چه انتخابی می کند و در عین حال از او ممانعت نکرد. از سوی دیگر بنده مراد پروردگار را نمی داند و با اختیار خود انتخاب می کند، پس او در حقیقت فعل را کسب می کند. (11) بنابراین افعال انسان اموری مشترک بین او و خالق است و نمی توان فعل انسان را به طور کلی به یک جانب نسبت داد؛ پس اگر بگویی فعل خداست، صحیح است و اگر بگویی متعلق به مخلوق است، بازهم درست است و اگر اینطور نباشد، تکلیف انسان و اضافه کردن عمل به عبد صحیح نخواهد بود.(12)


پی نوشت:
1. سبزواری، ملا هادی، (1379)، شرح المنظومة، تصحیح حسن‌زاده آملی، اول، تهران، نشر ناب، ج2، ص111.
2. صدر الدين شيرازي، محمد بن ابراهيم، (1981)، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، سوم، بيروت، دار احياء التراث العربية، ج1، ص73.
3. همو: 1/35.
4. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة(4 جلدی)، اول، بیروت، دار الصادر، ج3، ص420.
5. جوادی آملی، عبدالله، (1387)، تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، ج2، ص313.
6. جهانگيرى‏، محسن، (1375)، محیی‌الدین ابن عربى چهره برجسته عرفان اسلامى‏، چهارم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران‏، 416.
7. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج2، ص70.
8. همو: 3/410.
9. همو: 3/211.
10. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج1، ص687.
11. ابن عربی، 2005: 75.
12. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج1، 177.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64268&p=1008551&viewfull=1#post10...