آیا خداوند عقل انسان را ناقص آفریده است؟

پرسش:
چرا خداوند عقل انسان را ناقص آفریده است؟


پاسخ:
در پاسخ به این پرسش، مقدمتاً گفتنی است: بر اساس دلایل عقلی و نقلی، حوزه ی فعالیت و کارآمدی عقل در گستره‌ی مخلوقات،‌ پدیده‌های عالم طبیعت، احکام شرع و ‌شناخت خدا به طور اجمال است؛ البته عقل بشری چون پدیده و مخلوق خداست، ‌بنابراین، محدود است و محدود نمی‌تواند نامحدود و بی‌نهایت و جزئیات حقایق عوالم دیگر (غیب) را بشناسد. ولی باید توجّه داشت که محدود بودن عقل به معنی ناقص بودن آن نیست. در ادامه نکات دیگری را در رد و نفی نقصان عقل بیان می کنیم:

اولاً در مکتب حیات بخش اسلام،‌ عقل موهبتی الهی و دارای جایگاه رفیع و بلندی است. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌گوید: عقل شریف‌ترین نیرو در وجود انسان است.(1) نقش عقل در زندگی و کسب سعادت اخروی نقشی بی­ بدیل است. شناخت خدا، صفات و نعمتهای الهی، آیات و نشانه­ های پروردگار، حق و باطل، معروف و منکر و ... همه و همه در پرتو عقل و اندیشه به دست می­ آید. تا جاییکه در روایات از عقل بعنوان حجت درونی(2) و موهبتی که بدان، خدای رحمان عبادت شود و بهشت به دست آید،(3) یاد شده، خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسان‌ها را به بهره جستن از عقل، دعوت کرده است.(4) از نگاه علامه طباطبائی (ره) خداوند در قرآن، ‌حتی در یک آیه نیز بندگان خود را به نفهمیدن و تبعیت کورکورانه امر نکرده است.(5)


ثانیاً باید توجّه داشت که حساب عقل منطقی از حساب عقل عرفی جداست، عقل عرفی همان وهم است که نام عقل به خود گرفته است. بعلاوه باید توجّه داشت که حساب عقل از موجود عاقل هم جداست؛ چون همه ی کارهای موجود عاقل همواره با عقل نیست بلکه گاه تحت سیطره قوای دیگر (شهوانیه، غضبیه و وهمیه) حکم می کند ولی آن را به حساب عقل می گذارد. بی شک، اگر عقل به دور از هرگونه وهم و ابهام، حكم کند به طور يقين با حكم وحى و شرع سازگار است. آيت الله جوادى آملى در اين باره فرموده اند: «البته عقل قطعى و ناب هرگز خطا و اشتباه ندارد (نقصانی ندارد) و تعارضى بين او و وحى نيست اما آيا انسان ها هميشه به چنين حقيقتى دست مى يابند؟... .» (6)
علاوه بر اینها، از کلام امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه درباره‌ی رسالت پیامبران چنین استفاده می‌شود که عقل و شرع نه تنها تعارضی با هم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند. حضرت در این بیان،‌ در فلسفه ی بعثت پیامبران می‌فرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خِرَدهای به گور خفته ی آنان را بیدار کنند.(7) در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) هست که می‌گوید: "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع"،(8) هر چیزی را که عقل حکم می‌کند، شرع هم به آن حکم می‌کند. عکس آن هم صحیح است. فلذا یکی از مبانی احکام شرع، عقل است، این مطلب نیز حاکی از آنست که عقل آدمی شاید محدود باشد اما به هیچوجه ناقص و نارسا نیست.

ثالثاً می توان مسأله را در قالب تمثیل چنین گفت: عقل موتور پردازشگر اطلاعات در روح انسان است. همان طور که مثلا برای کامپیوتر پردازشگر یا سی پی یو هایی باسرعت متفاوت داریم در انسان سالم هم عقل باسرعت پردازش متفاوت داریم. کاری که موتور پردازشگر روح انجام میدهد پردازش یا اندیشیدن و تعقل کردن است. این موتور پردازشگر، بسته به برخی اقتضائات وجودی در افراد، متفاوت است؛ در بعضی با سرعت بیشتر و در بعضی کندتر است. افرادی که سرعت پردازش کمی دارند بخاطر طولانی شدن فرآیند تفکر و زودتر خسته شدن، معمولاً فرایند حل مسائل را دنبال نمی کنند و این دلیل بر آن نیست که نمی توانند مسائل را حل کنند. خدا انسان ها را در ماهیت عقل یکسان خلق کرده و تفاوت انسان ها در سرعت پردازش و طاقت آنها در تعقل است. این مسأله همانند ورزش های استقامتی است هر کس در ادامه کار، استقامت بیشتری بورزد به مرور بر توان و ظرفیتش نیز افزوده خواهد شد. به این مسأله، می توان از زاویه دیگری هم نگریست! ممکن است کسی بگوید چرا خداوند نفس ما را ضعیف آفرید؟ در حالیکه وقتی به حقیقت نفس می نگریم، نفس آدمی که برگرفته از امر پروردگار است ضعیف نیست، بلکه نوع تعامل و بکارگیری ما از نفس است که آن را ضعیف یا قوی می سازد! نفس دارای 3 مرتبه است، نفس اماره، نفس لوامه (سرزنشگر) و نفس مطمئنه. اگر انسان دائماً اسیر نفس اماره باشد، طبیعتاً نفسش ضعیف و بی اراده می شود و کسانی که به خواهشهای نفسانی، در حد نیازهای واقعی و در چارچوب برنامه های تعالی بخش دین اعتنا می کنند دارای نفوس مطمئنه و قوی هستند.


نتیجه آنکه؛ اگر عقل، دچار نقصان بود بی شک فاقد چنین کاربرد وسیعی بود که در آیات و روایات بدان اشاره شده، ضمن آنکه اصل قرار گرفتن عقل، بعنوان حجت درونی و هماهنگی اش با احکام شرع مخدوش بود. از اینرو گرچه محدودیت عقل، امری پذیرفتنی است اما در حیطه کارکرد و وظایفش می تواند کامل باشد.
 


پی نوشت ها:
1.
طباطبائی، محمد حسین،‌المیزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم دفتر انتشارات اسلامي، ج 3، ‌ص 57.
2. «یا هشامُ! إنَّ لله علی­النّاس حجّتین، حجّةً ظاهرةً و حجّةً باطنةً؛ فامّا الظّاهرةُ فالرّسلُ والأنبیاءُ والائمةُ: و أمَّا الباطِنةُ، فَالعقولُ؛ ای هشام خدای را بر مردم دو حجّت و راهنماست. حجتی آشکار و حجتی پنهان؛ حجّت آشکار الهی رسولان، انبیا و ائمه: هستند، و حجّت پنهان عقل­هاست.»، اصول کافی، کلینی، محمدبن یعقوب، کتابروشی علمیه اسلامیه، تهران، 1369، ج 1، ص 16.
3. برقی، احمد بن محمد، محاسن برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1371 ق، ج 1، ص 195 و همان، ص 167.
4. طباطبائی، محمد حسین،‌ المیزان، ج 5، ص 255.

5. نفیسی، ‌شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، بوستان کتاب، قم، ص 194 – 195.
6. عبدالله جوادى آملى، نسبت دين و دنيا، ص 47، نشر اسراء قم، بی تا.
7. «... و یثیروا لهم دفائن العقول...؛ و دفینه‌های عقل‌ها را برای آنان برانگیزاند ، نهج البلاغه، خطبه 1.
8. مظفر،‌ محمد رضا، ‌اصول الفقه، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1370، ج 1، ص 217.
 

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64206&p=1007137&viewfull=1#post10...