این عالم چه تفاوتی با عالم خواب دارد؟

پرسش:
ملاصدرا معتقد است که که عالم مثال همان عالم نفس فرد است و هرچه که در برزخ و آخرت دیده و درک میشود به یک وجود موجودند و آن یک وجود نفس فرد است. بر این اساس دو سوال دارم:
1. -نفس نه جسم است و نه بدن، پس اگر فرد اخروی بدنی و اجسامی را درک میکند ..عالم آخرت چه وجه تمایزی از نظر جوهری و وجودی(نه شدت و ضعف) با عالم خواب دارد و چگونه اطلاق جسمانیت میتوان به آن داد؟
۲-اگر موجودات اخروی به وجود نفس موجوداند نحوه ادراک و ارتباط با موجوداتی که خارج از نفس ما هستند (مثل دیگر نفوس)چگونه تبیین میشود؟

 

 


پاسخ:
ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خویش، علاوه بر تبیین نوینی که از برخی مباحث فلسفی نمود، سعی در حل مشکلات ناظر به نفس انسان از قبیل معاد جسمانی نیز داشت.
برای پاسخ به سوالات شما ابتدا لازم است توضیح مختصری از برخی مبادی مهم در بحث ارائه شود:

نخست. عالم مثال متصل و منفصل: ملاصدرا معتقد است که عالم مثال، به منفصل و متصل تقسیم می­شود. مثال متصل همان مرتبة خیال انسانی است؛ ولی مثال منفصل، قائم به ذات خویش بوده و تعلّقی به نفس و بدن انسانی ندارد. به بیان دیگر، موجودات و مظاهر مثال منفصل، هم در ذات و هم در فعل، بی­ نیاز از ماده هستند؛ بر خلاف مثال متّصل که در مقام فعل، نیازمند ماده است و نسبت به آن تعلّق تدبیری دارد.

دوم: قوس صعود و نزول در مثال منفصل:
به نظر ملاصدرا، عالم مثال منفصل که وجودی منحاز دارد، به دو گونه صعودی و نزولی تقسیم می­شود.
مثال در قوس صعود، همان عالم برزخی است که نفوس انسانی، بعد از مفارقت از بدن در آن بسر برده و ظهور اعمال انسانی، جنّت جسمانی و صور اشقیاء در این عالم است؛ زیرا در این عالم، نتایج اعمال و ملکات انسانی ظهور می­یابد. موجودات مثالی صعودی همان انسان­هایی هستند که در مقام علم و عمل متوسط بوده و به مرتبة تجرّد عقلانی نرسیده­ اند؛ و با قطع تعلّق نفس از بدن، به فعلیّت خویش دست یافته­ اند. مثال در قوس نزول، عالمی واسطه میان مجردات و عقول جبروتی و عالم ماده است.

در قوس صعود، صورت­های واقع در برزخ بعد از مرگ، صورت­های اعمال و نتایج افعال دنیوی است؛ اما صورت­های برزخ در قوس نزول، به اعمال و نتایج افعال آدمی بستگی ندارد. (1)البته واضح است که در قوس صعود که همان مرتبه برزخ و عالم بعد از مرگ است، هر صورتی که در آنجا حاضر است، به تناسب اعمال وملکات خودش شکل میگیرد و این شکل گیری نیز به واسطه خلاقیت نفس انسانی و توانایی آن است. نه اینکه همه صورتها بر اساس تخیل هر انسانی و به تناسب آن تغییر شکل یافته باشد.

سوم: تجرد مثالی: طبق دیدگاه ملاصدرا، قوة خیال نه متعلّق به عالم تجرّد عقلانی است و نه داخل در عالم طبیعت و ماده است؛ بلکه از تجرّد مثالی (برزخی) برخوردار است. لذا نفس در عالم قبر و برزخ هم می‌تواند ادراک جزئی داشته و ثواب و عذاب جزئی را درک کند؛ زیرا مرتبة خیال مادی نیست و ادرکاتش به مرتبة مادّه وابستگی ندارد. از این رو، یکی از آثار و نتایج مرتبة مثالی (خیالی) نفس، توجیه معقول عذاب و ثواب انسان در عالم برزخ است. علاوه بر این، برای اثبات معاد جسمانی نیز از وجود همین مرتبة خیالی نفس استفاده می‌گردد (2).

چهارم. بدن در عالم برزخ: بر اساس این مبانی، نفس انسانی در حرکت جوهری خویش، تا زمانی که به مرتبه تجرد تام نرسیده باشد، همچنان نیاز به بدن دارد. چرا که تا قبل از این مرحله، نفس هنوز در مرتبه جوهر نفسانی است و به مرتبه عقل نائل نیامده است. به همین جهت، بعد از اینکه در این سیر کمالی، نیازش به بدن مادی مرتفع شد و دیگر از آن کمکی برای حرکت نفس بر نیامد، بدن مادی را رها کرده و با انتخاب بدنی مثالی، وارد عالم برزخ و مثال منفصل میشود. خود این عالم، عالم مثال منفصل است که واقعیتی منحاز و مستقل از عالم ماده و عقل دارد. موجوداتش نیز دارای تجرد مثالی هستند که از نظر نحوه وجودی، مابین ماده و تجرد تام است.جسم مثالی، عبارت است از موجودی که از نظر ظاهری شبیه جسم مادی و عنصری است، یعنی رنگ و شکل و اندازه دارد، ولی ماده ندارد و جای اشغال نمیکند.

پنجم. بدن در عالم قیامت: نفس انسان با تعلق به این بدن مثالی، حرکت خود را ادامه میدهد تا قیامت روی بدهد.
در قیامت نیز، نفس انسانی به دو گونه عمده است:
برخی از نفوس که در سیر حرکت خود، بتوانند ازمرحله تجرد مثالی خارج شوند، حیات کاملا عقلی دارند و هیچگونه جسمانیتی حتی در حد جسم مثالی نیز ندارند. برخی دیگر از نفوس(که اتفاقا بیشتر بشر اینگونه اند)، در همان حالت جسمانیت مثالی باقی میمانند.

ششم. بدن انشاء شده در برزخ و قیامت: بر اساس حکمت متعالیه، جسم انسانی دنیوی،‌ منضم با هیولاست اما در عوالم پس از دنیا، بدنی بدون ماده و هیولا دارد به عبارتی دیگر عنصری اجنبی از خودش، قرین با او نیست؛ مجذوب نفس است و به هیچ وجه از آن تعصّی نمی‌کند؛‌ زیرا خود نفس است و آن سرا، سرای حیات است پس لوازم حیات نیز باید مهیا باشد. در نتیجه، ابدان مثالی برزخی قیام صدوری به نفوس دارند.
فعالیت و کارکرد نفس در نشئه‌ی پس از دنیا از طریق انشای بدنِ مناسب با باطن خود است. در واقع، آن چه را که در باطن دارد ظاهر می‌کند و این هویت چیزی غیر از خود نیست. انسانی که در دنیا همه تمرکز خود را تحت قوای پست حیوانی در آورده است پس از انتقال به عالم آخرت، همین قوا، مبدأ و مصدر فعالیتهای او خواهد شد. و در ادامه، بدن متناسب با این مبدأ را هم انشاء خواهد کرد. این مبادی حیوانی حاکم بر نفس، سایر مبادی شخص را منکوب و لگدمال می‌کنند. در حقیقت، ماده‌ی آخرتی انسان‌ها، همین مبادی ساخته‌ شده در دنیاست. همانطور که ماده‌ی آخرتی افراد صالح، قوه‌ی عاقله است و قوای دیگر مسخر این قوه خواهند بود. پس انسان‌ها از محض صور فعلیه‌ای که مطابق با ملکات دنیوی وی ایجاد شده یا در عذاب اند و یا در تنعم.(3)

هفتم. تمایز صور خیالی در دنیا و برزخ: از تمایزات صور خیالی در این دنیا با صور خیالی در عالم برزخ آن است که صور ذهنی و خیالی در دنیا؛ از ویژگی عینیت و خارجیت برخوردار نیستند؛ زیرا به تبع ضعف نفس، در نهایت ضعف‌اند؛ که البته، عامل ضعف نفس نیز اشتغالات و تعلقات طبیعی است. این در حالی است که بدن اخروی انشاء شده توسط نفس؛ دارای وجود عینی و خارجی می‌باشند و در عین داشتن حیات و اتحاد با نفس، باقی به بقای آن‌ می‌باشند.(4)


بر اساس این مقدمات باز میگردیم به پاسخ سوالات مطرح شده.
سوال نخست خودش دو سوال مجزا هست:
اولا:این عالم چه تفاوتی با عالم خواب دارد؟
تفاوت این عالم با عالم خواب، در این است که موجودات در عالم خواب، معمولا صورتهایی در نفس انسان هستند وهیچ واقعیت منحازی در خارج ندارند. این موجودات، صورتهایی خیالی در صقع نفس و ذهن هستند و به عنوان مثال متصل حضور دارند. (البته برخی از این موجوداتی که در خواب مشاهده میکنیم، موجوداتی هستند که در مثال منفصل هستند و نفس انسان با اتصال به عالم مثال منفصل با آنها برخورد دارد و انها را مشاهده میکند. این البته در رویاهای صادقه روی میدهد که بسیار نادر است.)
اما آنچه انسان در برزخ(عالم مثال منفصل در قوس صعود) و قیامت مشاهده میکند، موجوداتی هستند واقعی که به تناسب اعمال و ملکات خود شکل گرفته اند و کاملا مستقل از نفس انسانی هستند.
بنابراین گرچه موجودات در عالم خواب نیز در هیأت مثالی(بین مادی و عقل) هستند ولی مثالی بودن آنها از نوع متصل است و هیچ واقعیتی منحاز و مستقل از قوه خیال و ذهن انسان ندارند. برخلاف موجودات عالم مثال منفصل در برزخ و عالم قیامت.

ثانیا: اطلاق جسمانیت بر آن چگونه ممکن است؟
موجوداتی که در عالم مثال قرار دارند، همانطور که بیان شد، گرچه مادی نیستند ولی کاملا خصوصیات ظاهری مادی را دارند. یعنی از نظر شکل، رنگ و تناسب اندازه، کاملا مشابه نسخه مادی خود هستند. این موجودات، نه مادی هستند و نه عقلی و مجرد. بلکه در بین این دو قرار دارند. بنابراین چون مجرد نیستند، میتوان به آنها عنوان جسم داد و چون مادی و عنصری نیستند، عنوان مثالی به آنها داده شده است. پس جسم مثالی هستند.
از سوی دیگر، این موجودات از آنجا که همچون بدن جسمانی، مرکب نفس انسانی در عالم برزخ هستند، بنابراین از انها تعبیر به جسم شده است. (5)


در مورد سوال دوم نیز میتوان گفت:
همانطور که در نکته ششم و هفتم گفته شد، بدن مثالی برای انسانهایی که نتوانسته اند به تجرد تام و عقل دست بیابند، توسط نفس آنها انشاء میشود. بنابراین هر بدن مثالی، توسط همان نفسی انشاء میشود که بدان تعلق گرفته است.
اما از این مطلب، هیچگاه نمیتوان به مانند ایده آلیستهای افراطی نتیجه گرفت که همه موجودات عالم مثال، نتیجه خیال و تصور من هستند وواقعیت در عالم ندارند. خیر این مسئله نه در کلام صدرا وجود دارد و نه از آن قابل برداشت است.
هر موجود در عالم مثال و قیامت که با جسم مثالی حاضر میشود، برای خودش واقعیت دارد و موهوم نیست بلکه به تناسب اعمال وملکاتی که کسب کرده است، توسط نفس خودش ساخته و انشاء میشود.

پی نوشتها:
1. صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیّة. تصحیح سید جلال‏ الدین آشتیانى. قم: بوستان کتاب، 1382ش، ص343
2. همان، ص 344

3. امام خمینی، تبیان، ص 88-90 به نقل از سجادی، محمد، معاد از دیدگاه حکمت متعالیه (2)، مجله حکمت رضوی، پاییز 83، ش 9، ص 7
4. شواهد الربوبیة،ص 335؛ صدالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم، نشر مصطفوی، ج9، ص 184
5. حسن حسن زاده آملی، هزار و یک کلمه، قم، بوستان کتاب، ج1، ص 145 – 148

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63673&p=1003206&viewfull=1#post10...