قیاسی که اهل تسنن در فقه قائل به آن هستند چیست؟

پرسش:

قیاسی که اهل تسنن در فقهشان قائل به آن هستند چیست؟ آیا در فقه شیعه هم راه دارد؟

پاسخ:

قیاس در لغت به معنای اندازه گرفتن یا دو چیز را با هم سنجیدن است . در اصطلاح علم منطق، گفتاری است مرکب از دو یا چند قضیه که از پذیرش و قبول آن‏ها قول یا قضیه دیگر که به آن نتیجه می‏گویند، به وجود می‏آید.
قیاس در اصطلاح فقه،تشبیه کردن یک جزء به جزئی دیگر و اجرای حکم یکی در دیگری است . در قیاس یکی اصلی و دیگری فرعی است .قیاس اجرای اصل است در فرع، از آن جهت که جامعی بین آن دو است . جامع ، علت ثبوت حکم در اصل است . مانند اینکه بگوییم: چون شراب مست کننده است ،حرام است ، پس آبجو نیز مانند آن ، حرام است. این قیاس بر دو نوع است:
1- مستنبط العلة ، که علت حکم در حکم بیان نشده ، مجتهد آن را از جانب خود استنباط می کند.
2- منصوص العلة که علت حکم نیز در حکمی که از طرف معصوم بیان می شود ، ذکر شده است.
در مورد قیاس مستنبط العلة مجتهدین شیعه و برخی از فقهای اهل سنت عمل به آن را حرام می‏دانند، ولی اکثر علمای اهل سنت بدان عمل می‏کنند.
در مورد قیاس منصوص العلة اکثر فقهای شیعه آن را حجت می‏دانند و می گویند: هرگاه علت حکم به نحوی مذکور باشد ،می‏تواند از آن مورد به موارد دیگر عبور کرد. مثلاً اگر در روایتی آمد که "الخمر حرام لانه مسکر" چون علت حرمت خمر (شراب) مسکریت (مست کنندگی) است، می‏توانیم بگوییم هر چیز دیگری هم که مسکر باشد ،حرام است.
آن چه که بیش تر باید به آن توجه شود، بحث در قیاس مستنبط العلة است که در متن دلیل، علت حکم بیان نشده است . انسان حدس می‏زند و استنباط می‏کند مثلاً انسان فکر می‏کند وجوب زکات یا خمس برای جلوگیری از تمرکز ثروت است. بنابراین جلو هر عملی که به تمرکز ثروت بیانجامد ، باید گرفته شود ، در حالی که اگر این حکم را به موارد دیگر سرایت بدهد، یعنی قیاس کند ،موارد فرعی را بر اصل( به ملاکی که خودش حدس می‏زند) این قیاس را مستنبط العلة گویند.
البته تمام علمای شیعه آن را قبول ندارند و می‏فرمایند نمی‏توان احکام شرعی را با قیاس مستنبط العلة به دست آورد .پیامبر(ص) فرمود:
« در دین قیاس نکنید ،زیرا دین را نتوان با قیاس به دست آورد . نخستین کسی که قیاس کرد ،ابلیس بود.... هر کس به رأی خویش در دین، قیاس کند ،به من افترا و دروغ بسته است..... در آینده امت من به هفتاد و سه فرقه پراکنده می شوند؛ گمراه کننده‏ترین و فریبنده‏ترین آنان فرقه‏ای است که دین را به رأی خویش قیاس کند، حرام را حلال و حلال را حرام می‏نماید».(1)
در نتیجه آن چه به نام (قیاس در دین) جایز نیست و حرام است، قیاس مستنبط العلة است، در حقیقت دین تراشی و احکام دینی را حدس زدن است.
ابوحنیفه نعمان بن ثابت، یکی از امام‏های چهارگانه اهل سنت، می‏گوید:
در منا، نزد سلمانی رفتم که سرم را بتراشد (حَلْق و سرتراشی یکی از اعمال حجّاج در منا است)، چون نشستم، به من گفت: سمت راستت را پیش آر و رویت را به قبله کن و بسم الله بگو. در آن جا سه ادب از آداب سر تراشیدن را از او آموختم که تا آن زمان، نمی‏دانستم. به وی گفتم: برده ‏ای یا آزاد؟ گفت: برده ‏ام. گفتم: برده چه کسی؟گفت: برده جعفر بن محمد علوی، گفتم: او اکنون در منا است؟ گفت: آری. به قصد ملاقات به خیمه جعفر(ع) رفتم. اذن ورود خواستم، مرا اذن ندادند، منتظر ماندم تا جمعی از اهالی کوفه آمدند و آنان اجازه یافتند . من نیز همراه آنان وارد خانه شدم و کنار حضرت نشستم، گفتم: خوب بود کسی به کوفه می‏فرستادی و به مردم کوفه سفارش می‏نمودی که از سب و لعن یاران پیغمبر دست بردارند، زیرا خبر دارم که بیش از ده هزار تن از مردم آن جا اصحاب را ناسزا می‏گویند.
فرمود: آنان از من شنوایی ندارند. گفتم: کیست که سخن تو را نپذیرد با وجود این که فرزند پیغمبری؟ فرمود: همین تو از جمله کسانی هستی که تسلیم امر من نیستی، زیرا اکنون بی اجازه من به خیمه ام وارد شدی و بی رخصت من در این جا نشسته‏ای و بر خلاف رأی من سخن می‏گویی ! شنیده‏ام به قیاس عمل می‏کنی؟ گفتم: آری، این نظر من است. فرمود: وای بر تو ای نعمان! اولین کسی که قیاس کرد، ابلیس بود.
آن گاه امام چند سؤال از ابوحنیفه پرسید: فرمود: ای نعمان کشتن مهم تر است یا زنا؟ گفتم: قتل. فرمود: پس چرا در مورد قتل به دو شاهد و گواه اکتفا می‏شود، ولی در زنا چهار شاهد لازم دارد؟ آیا این با قیاس و سنجش عقل بشر تطابق دارد؟ گفتم: خیر.
فرمود: آیا بول نجس‏تر است یا منی؟ گفتم: بول. فرمود: پس چرا خداوند به کسی که بول می‏کند ،دستور وضو می‏دهد، اما در منی، غسل واجب نموده؟ آیا این با قیاس سازگار است؟ گفتم: خیر.
فرمود: نماز مهم تر است یا روزه؟ گفتم: نماز. فرمود: پس چرا بر زن حائض قضای روزه واجب است، ولی قضای نماز واجب نیست؟ این را می‏توان به قیاس سنجید؟ گفتم: خیر.
فرمود: کدام یک ضعیف ترند: مرد یا زن؟ گفتم: زن. فرمود: پس چرا خداوند ارث زن را نصف ارث مرد قرار داده؟ این را می‏توان قیاس کرد؟ گفتم: خیر.
فرمود: چگونه است که خداوند در مورد کسی که دو درهم بدزدد، فرموده دستش را ببرند و چون دست کسی بریده شود ،دیه آن را پنج هزار درهم مقرر فرموده، آیا این را می‏توان به قیاس آورد؟ گفتم: نه!(2)
برای اطلاع بیش تر رجوع کنید به:
مجموعه آثار شهید مطهری، ج 20، ص 34 و 33.
آثار الصادقین، ج 18، ص 292.
وسائل‏الشیعه، ج 17، ص 25.
سوره اسراء (17) آیه 85.

پی نوشت‏ها:
1. کنز العمال، ج 1، ص 109.
2. بحارالانوار، ج 10، ص 220.

http://www.askdin.com/thread1100.html

دیدگاه جدیدی بگذارید