اشکال بر قاعده"وجوب دفع ضرر محتمل"

پرسش:
مفاد برهان پاسکال از این قرار است: اگر خدایی باشد خدا باور در دنیا ضرر نکرده و در آخرت هم به سعادت رسیده ولی خدا نا باور در آخرت زیان کرده. چند نقد به برهان شرط بندی پاسکال شده میخواستم ببینم با توجه به اینکه در متون روایی هم مواردی از این استدلال آورده شده پاسخ این چند نقد چی هست؟

نقد1: اعتقاد چیزی نیست که فرد بتواند آن را به دلخواه انتخاب کند بلکه اگر مسئله ای با دلیل بر ما ثابت شد وجدانا می پذیریم و اگر نشد نمی پذیریم اینکه بخواهیم به بیان احتمالات معتقد به وجود خدا شویم و او را بپرستیم ممکن نیست مگر پرستش بدون اعتقاد باشد که طبعا بی معنی هست. در واقع اعتقاد انتخابی نیست.

نقد 2 : بر فرض ما این شرط بندی را پذیرفتیم( بدون در نظر گرفتن نقد اول) اما باور خدا و معاد به تنهایی کمکی نمی کند برای رستگاری باید کدام دین را انتخاب کرد؟ اسلام مسیحیت یهود بودیسم هندوئیسم و...؟

نقد 3: آیا خداوند بی اعتقادی صادقانه یا شکاکی صادقانه و ناشی از وجدان رو قبول می کند یا خدا باوری منفعت طلبانه و قلابی را؟ یعنی خداوند اینطور عمل میکند که کسی که صرفا از روی احتمال و به خاطر منفعت شخصی اعمالی را انجام بدهد بهشتی میکند و شکاک یا ندانم گرا را به سختی عذاب می دهد؟!

نقد 4: در این برهان آمده اگر خدایی نباشد هیچ گروهی ضرری نکرده! در حالی که دینداران به خاطر دینداری خود مشقت های زیادی کشیدند جان خود را از دست دادند( به خاطر دین) یا فرزند خود را از دست دادن برای دین و انواع عذاب ها را تحمل کردند محدود شدند و ... آیا این ها همه مصداق ضرر نیست؟
 

 


پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. ابتدا بهتر است کمی در باب «لزوم دفع ضرر» تامل کنیم. در مرحله بعد، لزوم دفع ضرر محتمل را مورد بررسی قرار می دهیم و نهایتا به این مبحث می پردازیم که لزوم دفع ضرر محتمل درباره خداباوری یا خداپرستی یا خداجویی، اظهار نظری دارد یا نه؟

2. تردیدی نیست که عقل آدمی حکم می کند به این که دفع ضرر واجب است. اما منظور از دفع ضرر، چه ضرری است؟ آیا شامل هر ضرری است؟ برای پاسخ به این پرسش بهتر است به این مثال ها دقت کنیم: کارگری را در نظر بگیرید که هر روز میزان زیادی از مصالح ساختمانی را از طبقات ساختمانی بالا می برد تا نهایتا هر روز، مبلغی را به عنوان دستمزد دریافت کند؛ یا کارمندی را در نظر بگیرید که هر روز برای رسیدگی به کارهای اداری، ساعات زیادی به مانیتور نگاه می کند تا نهایتا بعد از یک ماه حقوقی دریافت کند. روشن است که این کارمند یا کارگر در بلندمدت، به چشم و کمر و زانوی خود آسیب می زنند؛ اگرچه بعد از مدتی دستمزد یا حقوق نیز دریافت می کنند. این آسیب زدن به سلامتی بدنی همان ضرر زدن به خود است؛ اما با این حال، هیچ کسی نمی گوید که این کارگر یا کارمند، کاری غیرعقلانی انجام می دهند بلکه همگان این کارگر یا کارمند را تحسین می کنند چرا که برای دریافت منافعی برای خود یا خانواده اش، سلامتی خود را در معرض خطر قرار داده و در بلندمدت به خودش آسیب می زند. با عنایت به این نمونه ها، روشن می شود که دفع هر ضرری واجب نیست بلکه دفع ضرری واجب است که نفع قابل توجهی به دنبال ندارد. به همین جهت، آن کارمند یا کارگر، آن ضرر را دفع نمی کنند و به کار خود ادامه می دهند تا نهایتا به منفعتی برای خود و خانواده خود دست یابند.

بعد از بیان نمونه هایی از زندگی روزمره، به بیان نمونه های از احکام دینی می پردازیم که مفاد آنها نه تنها دفع ضرر نیست بلکه قبول ضرر است. مثلا در متون دینی جهاد واجب شده است؛ و می دانیم که در جهاد، به ما یا همرزمانی که همراه ما هستند آسیب وارد می شود و برخی کشته و برخی مجروح می شوند. بنابراین، حکمی همچون وجوب جهاد، لزوم قبول ضرر است. اما آیا عقل آدمی جهاد را نامشروع می داند و به لزوم دفع آن حکم می کند؟ هرگز؛ چرا که جهاد هم منافع دنیوی دارد و هم منافع اخروی؛ با جهاد در راه خدا، هم به امنیت دنیوی دست می یابیم و از سرزمین و مال و ناموس خود دفاع می کنیم و هم به پاداش اخروی می رسیم. بنابراین، جهاد از مواردی است که ضررش منفعتی به دنبال دارد و لازم نیست دفع گردد(1): «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ»(2)؛ یعنی: «خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريدارى كرده، كه(در برابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (به اين گونه كه:) در راه خدا پيكار مى‏كنند، مى‏كشند و كشته مى‏شوند؛ اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده؛ و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده‏ايد؛ و اين است آن پيروزى بزرگ».

3. بنابراین، دفع ضرری لازم است که منفعت قابل توجهی نداشته باشد. اما درباره لزوم دفع ضرر محتمل نیز باید اندکی تامل کرد. آیا واقعا هر ضرر محتمل را دفع می کنیم؟ به نظر می رسد چنین نباشد. مکررا ما ضررهای محتمل را نادیده می گیریم؛ خصوصا این که منفعت قابل توجهی داشته باشد؛ چنانچه که حتی بدانیم ضرر قطعی است باز هم به خاطر منفعتش آن را به جان می خریم.

4. بنابراین، باید اندکی تامل بیشتر نمود که ما چه ضرری را لزوما دفع می کنیم حتی اگر آن را محتمل بدانیم؟ به نظر می رسد آن ضرر باید آنقدر مهم و حیاتی و طاقت فرسا باشد که ما را از منافعش منصرف کند؛ حتی اگر مطمئن نباشیم آن ضرر قطعی است. مثلا وقتی دو یا چند لیوان آب روبروی ما است و کسی به ما گفته که یکی از آنها سمی و کشنده است، پس خوردن هر یک از آنها مصداق ضرر محتمل است. در این صورت، ضرر مردن آنقدر سهمگین است که حاضریم از منفعت آب خوردن و رفع تشنگی چشمپوشی کنیم؛ حتی اگر ممکن بدانیم که آبی که من میخورم شاید سمی نباشد و لیوان من پاک باشد.

5. به نظر می رسد عذاب جهنم و یا محرومیت از نعمات بهشتی، آن هم به صورت دائمی و ابدی، آنچنان سهمگین و طاقت فرسا است که حاضر باشیم برای دفع آن ضرر –حتی اگر مطمئن به آن نباشیم- از برخی از نعمات دنیوی چشمپوشی کنیم و در چارچوب خاص و محدود، منافع دنیوی خودمان را دنبال کنیم و حریم الهی را پاس بداریم. در واقع، عقل ما حکم می کند که دفع این ضرر محتمل لازم است؛ چنانچه در مورد نوشیدن آبی که احتمالا سمی است، نیز عقل ما حکم به نخوردن می کند؛ اگرچه من به سمی بودنش معتقد نیستم اما به گونه ای رفتار میکنم که گویی سمی است. اگر گاهی دیده می شود که کسی حاضر می شود آن آب را بنوشد و یا به پیام دین بی توجهی کند، ناشی از ابعاد دیگری وجودی آدمی است؛ یعنی ناشی از حالات روحی و عواطف آدمی است؛ مثلا کسی که خیلی تشنه است و چند روز آب نخورده، این احساس نیاز شدید شاید او را به نوشیدن آب سوق دهد و یا کسی که غرق در شهوات شده و به آنها خو گرفته است و چندان عقلانی رفتار نمی کند، به حکم عقل در این مورد هم توجهی نمی کند.

6. اما اینک به این مساله می پردازیم که مفاد برهان شرط بندی چه چیزی است؟ آیا این برهان خداباوری را اثبات می کند یا خداپرستی یا خداجویی را؟

تردیدی نیست که این برهان نمی تواند خداباوری را اثبات کند چرا که اعتقاد به خداوند از روی دفع ضرر حاصل نمی شود؛ آدمی یا از روی دلایل به خداوند معتقد می شود یا نمی شود. ممکن است از روی ترس یا علاقه، به چیزی تظاهر کند اما نمی تواند به خاطر این امور، به آن چیز معتقد شود.

همچنین، تردیدی نیست که لزوم دفع ضرر محتمل ما را به خداجویی و پرسشگری سوق می دهد؛ چنانچه که به این مطلب تصریح فرمودید. به همین جهت است که در مثال آب سمی نیز همین که کسی بگوید یکی از آنها سمی است، ابتدا سعی میکنیم در این زمینه تحقیق کنیم.

اما آیا لزوم دفع ضرر محتمل ما را به خداپرستی و حفظ حریم الهی در احکام نیز سوق می دهد؟ به نظر می رسد حکم عقل در این مورد قادر است، ما را به چنین تعهدی سوق دهد. این تعهد از سنخ عملی است نه عقیدتی و نظری. عقل حکم می کند در مقام عمل همچون خداباوران زندگی کنیم تا از جهنم مصون بمانیم و از نعمات بهشتی محروم نشویم؛ چنانچه که در مورد نخوردن آب سمی نیز عقل حکم می کند که آن آب را نخوریم اگرچه به سمی بودنش معتقد نیستیم. از آن جایی که خداوند عادل است و از هر کسی متناسب با تواناییش انتظار دارد، چنین ایمان و تعهدی را می پذیرد. روایات منقول از ائمه (علیهم السلام) نیز گویای همین نکته است.

7. اینک با عنایت به آنچه گذشت، به بررسی نقدهای شما می پردازم:

در مورد نقد اول گفتنی است که در این مورد با شما موافقم که از دفع ضرر محتمل، اعتقاد به خداوند بدست نمی آید. اما با شما مخالفم که پرستش بدون اعتقاد ممکن نیست. پرستش بدون تصوری از معبود ناممکن است اما لازم نیست که به وجود معبود نیز معتقد باشیم و آن را به صورت مستدل اثبات کرده باشیم؛ بلکه همین که این احتمال را بدهیم آن معبود موجود است، می توانم با خودم بگویم بر فرض وجودش من او را می پرستم؛ امیدوارم باشد که راز و نیازم را ببیند؛ چنانچه که در مورد نخوردن آب سمی نیز لازم نبود که به سمی نبودنش معتقد شویم بلکه با خودم می گویم که این آب احتمالا مسموم است و بر فرض مسموم بودنش من آن را نمی خورم. در این راستا، کافی است کسی را در نظر بگیرید که در چاله ای در بیابان افتاده است و نمی داند کسی آن اطراف هست یا نه (و یا گاهی حتی مطمئن است کسی نیست) اما با این حال، برای نمردن و دفع ضرر محتمل، همواره کمک می خواهد و دیگران را صدا می کند.

در مورد نقد دوم گفتنی است که با شما موافقم که دفع ضرر محتمل در این مورد، ما را صرفا به این سمت سوق می دهد که به گونه ای زندگی کنیم که گویی خداوند هست و معاد برقرار خواهد شد؛ یعنی در زندگی خود عبادت و عبودیت پیشه کنیم؛ اما مشخص نمی کند که به کدام دین پایبند بمانیم. انتخاب یک دین خاص نیازمند دلایل و قراین دیگر است. از آن جایی که زنادقه و ابی العوجاء ناظر به الحاد و اسلام بودند، کلمات معصوم نیز ناظر به اصل اسلام بود و به فرقه های اسلامی نظر نداشت. از این رو، اگر کسی به همین مقدار یقین داشته باشد که اگر خدایی باشد از او اخلاقی زیستن را انتظار دارد، عقل حکم می کند که احتیاط کند و اخلاقی زندگی کند.

در مورد نقد سوم گفتنی است که همانطور که عرض شد خداوند از هر کسی متناسب با تواناییش انتظار دارد. اگر کسی شکاک باشد و حتی در مورد لزوم دفع ضرر محتمل نیز بواسطه اشکالاتی که در ذهنش هست، شکاک باشد و در تمامی مراحل زندگیش به آن توجهی نکند، خداوند نیز از او انتظار خاص به خود را دارد. اما درمورد دینداری منفعت طلبانه نیز گفتنی است که بنا بر روایات منقول از اهل البیت (علیه السلام) عبادات مردم سه گونه است: گونه ای از روی ترس از جهنم و گونه ای از روی طلب بهشت و گونه ای هم از جهت شکر منعم.(3) البته روشن است که اگر کسی قصدش فقط بهشت باشد و در عبادات به جای قصد قربت، قصد بهشت کند، نه عبادتش قبول است و نه به بهشت می رسد. اساسا قوام عبادت به قصد قربت است نه منفعت طلبی. با این حال، برخی از مردم در عبادات و زندگی دینی، بیشتر به بهشت نظر دارند و برخی به جهنم و برخی هم فارغ از ایندو به عبادت مشغولند و خدا را بابت همین نعماتی که ارزانی داشته سپاس می گویند.

اما در مورد نقد چهارم گفتنی است که همانطور که عرض شد منظور از ضرر هر ضرری نیست بلکه ضرری است که نسبت به منافعش بسی خطیر و مهمتر است. این که گفته می شود در صورت عدم وجود خداوند مومنان هیچ ضرر نکرده اند، شاید منظور این باشد که دینداری آنها به آنها ضرری نمی رساند و با جمع و تفریق ضرر و منفعت دینداری، گویا دینداری ضرری برای آنها نداشته است. شاید هم این بیان، یک تعبیر ادبی باشد که ما نیز گاهی از آن استفاده می کنیم. مثلا وقتی میخواهیم بگوییم که این کار سختی کمی دارد، می گوییم این کار کار نیست؛ یا می گوییم این کار اصلا سخت نیست. در این صورت، منظور از این که در صورت عدم وجود خداوند مومنان هیچ ضرر نکرده اند، شاید این باشد که این ضرر در برابر آن ضرر محتمل اخروی چیزی نیست و به حساب نمی آید.

 

 


پی نوشت ها:
1. نجفى، كاشف الغطاء، جعفر بن خضر مالكى، القواعد الستة عشر، مؤسسه كاشف الغطاء، ص31.
2. توبه: 111.
3. وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکراً فَتِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَار؛ امام علی علیه السلام می فرماید: گروهی خدا را برای چشم داشت، می پرستند و این پرستش بازرگانان است. گروهی او را از روی ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است، و گروهی او را سپاسمندانه می پرستند و این پرستش آزادگان است»(علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج78، ص117).

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63812&p=1000086&viewfull=1#post10...