آیا این امور دلالت بر برتری مردان بر زنان ندارد؟

پرسش:
با توجه به برتری قدرت جسمی مردها، و دفاع ایشان از زنان، و همچنین اینکه زنان به لحاظ روحی کم طاقت بوده و در روایات ناقص العقل معرفی شده اند، و همچنین اینکه باید در زندگی به مرد تکیه کنند، و مرد است که نیازهای مادی و معنوی ایشان را برآورده می کند، آیا این امور دلالت بر برتری مردان بر زنان ندارد؟

 


پاسخ:
آنچه که در خصوص برتری مردان بر زنان به آن استناد شده است، در سه حوزه تقسیم می شود: «برتری های جسمی»، «برتری های روانی»، و «برتری های حقوقی» که برای پاسخ جامع در این خصوص توجه به چند نکته لازم و ضروری است:

نکته اول:
این درست است که مردها عموما به لحاظ جسمی بر زنان برتری دارند، اما این مطلب دلالتی بر افضلیت ندارد، یعنی از دیدگاه اسلام برتری های جسمی و روانی مطلقا ملاک افضلیت نیست، به همین خاطر علی رغم برتری جسمی بسیاری از حیوانات بر انسان، انسان به عنوان اشرف مخلوقات تعیین گردیده است، چون ملاک برتری ابعاد روحانی و شاخصه های اخلاق انسانی است:
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير»؛ گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است‏.(1)

نکته دوم:
نکته دیگر اینکه این برتری ها اگرچه عمومیت دارند اما کلیّت ندارند، یعنی درست است که عموما مردها در این شاخصه های جسمانی برترند، اما هستند زنانی که به لحاظ جسمی از برخی مردها برترند، و میتوانند حتی تکیه گاه قرار بگیرند؛ پس به طور کلی این برتری ها نسبی است اگر چه جنسیت در این مسئله دخالت دارد و موجب این اختلافات میشود.

نکته سوم:
هر چیزی باید در جای خودش و متناسب با وظائفش دیده شود، مثلا اگر ماهی دست و پا داشته باشد برایش مایه ضرر است، اما همین دست و پا برای موجودات چهارپا که در خشکی زندگی می کنند مایه حیات است.
ویژگی های جنسیتی هم اینچنین است، یعنی مرد اگر برتری جسمی دارد، و زن اگر ظریف بوده و مظهر احساسات و عواطف است، ویژگی های هر کدام برایشان کمال است، زن اگر ضمخت و بی احساس باشد برایش کمال محسوب نمیشود در حالی که همین برای یک مرد تا حد متعادل کمال محسوب میشود.

به همین خاطر در برخی خصوصیات که لازمه جنس زن است، اتفاقا زن ها بر مردها برتر هستند، به عنوان مثال صبر و تحمل در برابر تربیت و بهانه گیری های کودک، حیاء، عاطفه ورزی، حس ترحّم، و دلسوزی برای اطرافیان و مانند آن.
بنابراین اساسا چنین مقایسه ای بین زن و مرد صحیح نیست.

نکته چهارم:
در مورد تفاوت های حقوقی نیز باید توجه کرد که این تفاوت ها یک سری امور اعتباری هستند برای سامان بخشیدن به امور دنیوی، همانطور که مدیر یک شرکت اگر که به لحاظ حقوقی در بالاترین مرتبه است، این به خاطر سامان بخشیدن به امور اداره است که متناسب با توانایی هایش حقوق بیشتری دارد، اما به لحاظ روحی و معنوی ممکن است پایین ترین فرد یک شرکت باشد؛ پس تفاوت های حقوقی هم مطلقا در افضلیت نقشی ندارند.
مثلا در مورد وجوب نفقه و تکیه اقتصادی زن به مرد حقیقت این است که زن برای امرار معاش خود وابسته به مرد نیست، بلکه:

الف)هدف اسلام از وجوب نفقه زن بر مرد به خاطر آن نظام حقوقی است که ترسیم کرده است، نه اینکه زن واقعا از امرار معاش خود ناتوان باشد، با توجه به اینکه یکی از مهمترین اهداف اسلام تربیت صحیح کودک و تأمین فضای مناسب در درون خانواده است، تأمین معیشتِ زن را بر عهده مرد نهاده تا زن بتواند بدون دغدغه های مالی به وظیفه اش عمل کند.

ب)نکته دیگر اینکه اصلا بیایید خود مسئله را اصلا فارغ از نگاه به جامعه تحلیل کنیم، آیا یک زن اگر یک دفعه در جامعه تمام خویشان خود را از دست بدهد توان تأمین معیشتش را دارد یا خیر؟! طبیعی است که عقل در مقام تحلیل، و بررسی اشتغال ها و توانایی های زن می پذیرد که زن این توان را دارد، اگرچه چون ورود گسترده او به بازار کار مفاسدی دارد چون کمبود اشتغال، کاستی های تربیت فرزند، پایین آمدن آمار ازدواج و بالارفتن آمار طلاق، بالا رفتن آمار فساد و اختلاط زن و مرد و مسائلی مانند آن، اسلام توصیه دارد زن کارهای داخل منزل را بر عهده بگیرد و مرد کارهای بیرون از منزل را.

ج) نکته سوم اینکه بالاترین دلیل بر امکان یک چیز وقوعش است، امروز شما ببینید آمار اشتغال زنان چقدر بالاست! بسیاری از این زنان به خاطر استقلال مالی زیر بار ازدواج نمیروند و این خودش از همین آسیب هایی به شمار می رود که عرض شد! یعنی به لحاظ تکوینی اشتغال زنان شدنی است و زن می تواند معیشت خود را بر عهده بگیرد، اما به لحاظ تشریعی به مصلحت نیست و عواقب وخیمی را برای زن، مرد و جامعه به دنبال خواهد داشت.

نکته پنجم:
باید توجه داشت که در بین جسم و روح لایه دیگری به نام روان وجود دارد، و عمده تفاوت های زن و مرد ناشی از این بُعد است، نه روح! تفاوت هایی چون قوی بودن عاطفه و احساس در خانم ها نشأت گرفته از همین بُعد یعنی روان است.

اینکه در برخی روایات از نقصان عقل زن گفته میشود هم در حقیقت مربوط به همین قوی بودن احساسات و عواطف که بُعدی از روان زن است مربوط میشود که در حیطه عقل تدبیرگر است، نه عقل استدلال گر و عقل نظری؛ یعنی زن به لحاظ عاطفی قوی تر از مرد است لذا گاهی این احساسات مانع تصمیم درست در حوادث و بحران ها میشود، مثلا زن و مرد اگر یک تصادف را ببینند زن آن را دلخراش ت توصیف خواهد کرد.

البته باز این هم کلیّت ندارد، یعنی هستند زنانی که می توانند احساساتشان را در مواقع لازم کنترل کنند، به همین خاطر امام علی(علیه السلام) هنگامی که از مشورت با زنان نهی می کند یک استثناء می زند و میفرماید: از مشورت با زنان بپرهیز مگر آن زنانی که عقلشان تجربه شده باشد.«إِيَّاكَ وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ إِلَّا مَنْ جَرَّبْتَ‏ بِكَمَالِ‏ عَقْل»؛ از مشورت با زنان بپرهیز نگر آن زنی که کمال عقلش تجربه شده باشد.(2)

بنابراین این تفاوت اولا در روان است نه اینکه به لحاظ روحی، مردان برتر از زنان باشند، و ثانیا این هم تفاوت است نه برتری و ثالثا: کلیت ندارد، یعنی همه مردان در این عرصه برتر از همه زنان نیستند.

نکته ششم:
نکته پایانی اینکه نگاه های رقابتی بین زن و مرد صحیح نیست؛ زن و مرد با خصوصیات متفاوت، دو نقش متفاوت را بر عهده دارند، مانند دیوار و پنجره ی یک خانه! آنچه که باعث بقای این خانه شده و استوار است دیوار است، اما بدون پنجره شیشه ای این خانه تاریک خواهد بود، از آن طرف نمی توان این خانه را که نیازمند به استقامت است فقط بر شیشه بنا کرد، شیشه هرگز استقامت بتن را ندارد! بنابراین زن و مرد هر کدام برای ایفای نقششان وجودشان ضرورت دارد و هر کدام برای تکامل به دیگری نیازمند است.

همانطور که شما اگر کارگری برای یک کار دشوار بخواهید حتما دنبال یک کارگر مرد خواهید گشت، قطعا هنگامی که برای فرزندتان در سطح مهد کودک یا پیش دبستانی دنبال یک مربی باشید یک خانم را برای این کار ترجیح خواهید داد.
فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام) هم ناظر به همین امر است:«َإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ‏ بِقَهْرَمَانَة»؛ زن ریحانه است، نه قهرمان(3)

خلاصه اینکه زن و مرد اگر چه در روحیات متفاوت بوده و برتری هایی بر یکدیگر دارند اما برای کمال باید ترکیبی متعادل از هر دو در انسان جمع شود، لذا زن ومرد وقتی در کنار یکدیگر قرار می گیرند مکمل یکدیگر خواهند بود، مانند کشیده شدن دو شیء زبر بر یکدیگر که هر کدام زبری دیگری را گرفته و هر دو صیقل می یابند.


پی نوشت ها:
1. حجرات:13/49.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج100، ص253.
3. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج5، ص510.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63847&p=1002012&viewfull=1#post10...