چرا من منم ؟!

سوال:
چرا من منم ؟!
به عنوان مثال:
چرا من جای هری پاتر به دنیا نیامدم ؟!
چرا من در کشور امریکا به دنیا نیامدم؟
چرا من مسئول اداره این جسم هستم ؟!


جواب:
برخی گمان می کنند که در دنیا همه چیز باید طبق اختیار انسان باشد و هیچ جبری نیست در صورتی که این تفکر درست نیست بلکه برخی از چیزها برای انسان جبری است. مثلاً این که انسان در کجا به دنیا بیاید و در کجا از دنیا برود این که نفس می کشد این که خانواده اش چه کسی هستند و این که ویژگی های بدنی و فیزیولوژیکی او چیست و ... در این موارد هیچ اختیاری نداریم. اما وقتی پا به عرصه وجود گذاشتیم و به سن تمیز رسیدیم که خوب و بد را از هم بازشناسیم با اختیار خود کارهای زندگی مان را سامان می دهیم.

اما چرا من جای فلان فرد در آن طرف دنیا نیستم و چرا او به جای من نیست؟ برای پاسخ به این سوال باید به یک قوانین و سنت عمومی در عالم توجه کنیم . یکی از مهمترین این قانون ها قانون علیت است و این که هر معلولی از علت خاص خود به وجود می آید و هر علت مشخصی معلول مشخصی دارد و به تعبیر دیگر در عالم گتره و بی حساب و کتابی نیست.
این قانون در همه عالم وجود دارد و استثنایی در کار نیست چه در مورد انسان و چه حیوان چه اشیاء و ...
یعنی از آتش گرما تولید می شود و از آب خنکی و از گندم گندم بروید جو ز جو.

اگر دو فرد با خصوصیات مشخص با یکدیگر ازدواج کردند فرزند این دو فرد، ژن های والدین خود را به ارث می برد و فرد دیگر از پدر و مادر خود. اصلاً وجود فرد که نام "من" بر آن می گذارد حاصل مشخصات خاص خود است و اگر این مشخصات تفاوت کرد دیگر این فرد همان قبلی نیست بلکه فرد دیگری است که خصوصیات دیگری دارد.
مرحوم شهید مطهری این مطلب را با سلسله اعداد توضیح می دهد : 1-2-3-4-5-6-7-8-9-10 -11 -12-13- 14 .... این اعداد را در نظر بگیرید در این که هر کدام از اعداد در کجا قرار بگیرند که هیچ اختیاری ندارند(و این وجه شبه ما با وجود انسان است که انسان هم در این که کجا باشد اختیاری ندارد) هر کدام از این اعداد تشخص و تعینشان به جایی است که قرار گرفته اند مثلاً عدد 5 یعنی عددی که بین 4 و 6 است یعنی عددی که یکی کمتر از 6 و یکی بیشتر از 4 است.

عدد 5 اگر بخواهد جای عدد 114 باشد چه اتفاقی می افتد؟؟ (مثلا بگوبد من چرا به جای 114 نیستم؟؟ می گوییم برای امتحان کردن جای این دو عدد را عوض می کنیم چه می شود؟ 5 می رود سر جای 114 و 114 می آید جای 5 . این دو حالت دارد یا عدد 5 با تعین خود جایش را عوض می کند یا کلا مشخصات 114 را هم به خود می گیرد . در صورت اول این عوض کردن جا در حقیقت یک تغییر صوری و گزاف است چرا که واقعا جابجا نشده است بلکه فقط گفتیم این برود آنجا آن بیاید اینجا!! که این اصلا جابجایی نیست. 5 یعنی یکی کمتر از 6 و یکی بیشتر از 4 جایش آنجا نیستمگر این که مشخصاتش هم عوض شود.
حالت دوم این است که تعینات و تشخصاتشان هم تغییر کند یعنی 5 در حقیقت مشخصات 114 را بگیرد پس می شود 5 عددی که یکی از 113 بیشتر و یکی از 115 کمتر است. در حقیقت معنای 5 همان معنای 114 است فقط لفظش تغییر کرده که این هم باز آن چه که ما می خواستیم نیست یعنی 5 در حقیقت همان 114 است با شکل 5 .
پس در هر دو صورت تغییر جا معنا نخواهد داشت تغییری که همان 5 با همان خصوصیاتش در جای 114 قرار بگیرد.

درباره انسان ها همین طور است انسان الف ، آنگاه الف است که از پدر و مادر خاص متولد شده باشد و در جای معین و زمان معین متولد شده باشد یعنی تشخص الف به علل و شرایط آن است و هیچ جای تغییر و حتی آرزوی تغییر هم معنا ندارد.
اگر من جای هری پاتر باشم یعنی من با پدر و مادر هری پاتر و جایی که هری پاتر به دنیا آمده است و زمان تولد او !! این دیگر یعنی من نباشم هری پاتر باشد.
و بر عکس هری پاتر هم اگر بخواهد جای من باشد و مشخصات و علل من را داشته باشد دیگر هری پاتر نیست من هستم.
پس هر کس در جای خود درست است چون علل و شرایط خود را دارد.

و زیبایی عالم طبیعت این است که موجودات متفاوت اند و در این تفاوت در موجودات مختار امتحان رخ می دهد و بر اساس همین تفاوت ها عمل می کنند و ثواب و عقاب می گیرند و درجه می یابند.

شهید مطهری در عدل الهی در فصل راز تفاوت ها می گوید (1)

«به موجب این عقیده، برای آفرینش، نظام خاص و قانون و ترتیب معیّنی است و اراده ی خدا به وجود اشیاء، عین اراده ی نظام است. از همینجا است كه قانون علّت و معلول و یا «نظام اسباب و مسبّبات» بوجود می آید. معنای «نظام اسباب و مسبّبات» این است كه هر معلولی علت خاص، و هر علتی معلول مخصوص دارد؛ نه یك معلول مشخص ممكن است از هر علتی بدون واسطه صدور یابد و موجود گردد و نه یك علت معیّن می تواند هر معلولی را بی واسطه ایجاد كند. در حقیقت، هر موجود و هر شیئی در نظام علت و معلول، جای مشخّص و مقام معلومی دارد، یعنی آن معلول، معلول شی ء معیّنی است و علّت شی ء معیّن، و این همان مفهوم دقیق «إِنّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(2) است.
اگر «الف» علت است از برای «ب» ، به خاطر خصوصیّتی است كه در ذات «الف» وجود دارد و آن را علت «ب» ساخته است، و نیز «ب» كه معلول «الف» است خصوصیّتی دارد كه به خاطر آن، مربوط با «الف» گشته است؛ و این خصوصیّت، چیزی جز نحوه ی وجود آنها نیست؛ و به همین دلیل، آن خصوصیّت، امری واقعی است نه اعتباری و عارضی و قابل انتقال. علی هذا ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش از ذات علت و ذات معلول بر می خیزد؛ معلول به تمام ذات خود مرتبط با علت است و علت نیز به تمام ذات خود منشأ صدور معلول است.

از اینجا روشن می گردد كه مرتبه ی هر وجودی عین ذات او است و تخلّف ناپذیر است. درست مانند مراتب اعداد. در یك صف اتوبوس، افراد را می توان عقب و جلو كرد، ولی مراتب اعداد را نمی توان عقب و جلو كرد، عدد پنج كه رتبه اش بعد از عدد چهار قرار دارد ممكن نیست قبل از آن قرار بگیرد. قبل از عدد چهار، جز عدد سه چیزی نمی تواند باشد؛ حتی اگر آن را پنج هم بنامیم، فقط نام را عوض كرده ایم و محال است كه واقعیّت آن را عوض كنیم.
ما معمولاً وقتی یكی از پدیده ها را مورد سؤال و تردید قرار می دهیم فقط به خود آن پدیده توجه می كنیم، حساب نمی كنیم كه آن پدیده در نظام هستی چه جایی و چه وضعی دارد؟ در حالی كه هر پدیده ای خواه نیك باشد یا بد، معلول یك سلسله علل مخصوص و وابسته به شرایط معیّنی است؛ هیچ وقت یك حریق بدون ارتباط به عوامل و حوادث دیگر رخ نمی دهد و جلوگیری از وقوع آن نیز جدا از یك سلسله علل و عوامل، خواه مادّی و خواه معنوی، امكان پذیر نیست. هیچ حادثه ای در جهان، «منفرد» و «مستقل» از سایر حوادث نیست، همه ی قسمتهای جهان با یكدیگر متصل و مرتبط است. این اتصال و ارتباط، همه ی اجزاء جهان را شامل می گردد و یك پیوستگی عمومی و همه جانبه را بوجود می آورد. اصل وابستگی اشیاء به یكدیگر، و به عبارت دیگر اصل وحدت واقعی جهان- وحدت اندام واری- اصلی است كه حكمت الهی تكیه ی فراوان بر آن دارد. اصل وابستگی اشیاء، در حكمت الهی مفهوم جدّی تری پیدا می كند و آن مفهوم «تجربه ناپذیری» جهان است.
در فلسفه گفته می شود: «كلّ حادث مسبوق بمادّة و مدّة» یعنی هر پدیده ای در چهارچوب زمان خاص و مكان خاص واقع می شود. هر پدیده، زمان خاصی و مكان خاصی دارد. ممكن نیست كه همه ی زمانها یا همه ی مكانها برای یك حادثه، بی تفاوت باشد.»

بنابراین، این که هر کسی در دنیا کجا قرار بگیرد جبری است به جبر علل و تغییر در این سلسله نیز معنایی ندارد. و چرا هم معنا پیدا نمی کند.

پی نوشت:
1-مطهری مجموعه آثار شهید مطهری ، صدرا، ج1، ص: 128.
2- قمر:49.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63500&p=998222&viewfull=1#post998222