آیا ائمه که علم به زمان ومکان شهادت خود داشتند؟

سوال:
در باره این سوال که چرا ائمه که علم به موضع شهادت خود داشتند خود را در آن موقعیت قرار می دادند (مثلا امام حسن زهر را می خورند و یا امام حسین به کربلا می رود و ...) و این که چرا امام حسن با جعده ازدواج کردند جواب داده می شود که ائمه مامور به عمل بر طبق علم ظاهری خود بودند . بر اساس این جواب اگر قرار است امامان شیعه ملزم به رعایت ظاهر باشند دیگر چه نیاز که علم لدنی داشته باشند؟ و اگر پاسخ داده شود، از این علم بعضی از مواقع استفاده می کنند، خب چرا حسن بن علی از این علم برای ازدواج با جعده استفاده نکرد؟



جواب:
این سوال نه تنها درباره ازدواج امام حسن(علیه السلام) بلکه درباره بسیاری از رفتارهای طبیعی و عادی پیامبران و اهلبیت (علیهم السلام) پرسیده می شود. چرایی عمل نکردن به علم لدنی توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در مقابل منافقین، رها کنندگان تنگه احد، پیمان شکنان بعد از خود و ... توسط امام علی(علیه السلام) در اعتماد به ابو موسی اشعری در جنگ صفین، رفتن به مسجد شب نوزدهم ماه رمضان و ... توسط امام حسین در پذیرفتن دعوت کوفیان و... و همچنین بقیه ائمه هر رفتاری که طبق دانسته های طبیعی و ظاهری و از طرق عادی داشته اند عمل کرده اند همه و همه این سوال به وجود می آید.

آنچه به یقین ما به واسطه روایات متعدد صحیح به آن اعتقاد داریم این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) علم ماورایی و غیر طبیعی و به تعبیر دیگر علم لدنی و علم غیب داشته و هر وقت که می خواسته اند از آن استفاده می کردند در کتاب "کافی" بابی(فصلی) وجود دارد با عنوان "ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا"، یعنی امامان(علیهم السلام) هرگاه می‌خواستند که چیزی را بدانند، از آن آگاه می‌شدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است.(1)

یعنی برای ما شیعه شکی در این نیست که ائمه اطهار(علیهم السلام) علم لدنی داشته اند و از طرفی می بینیم که در بسیاری از موارد(قریب به اتفاق) ائمه(علیهم السلام) به ظاهر عمل می کردند و از علم لدنی خود استفاده نمی نمودند. بعد از قبول این دو مرحله سوال مطرح خواهد شد که اگر قرار است که ائمه اطهار(علیهم السلام) بر طبق علم ظاهری خود عمل کنند داشتن علم لدنی چه لزومی خواهد داشت؟؟
در جواب لازم است که بدانیم:
امام در مرتبه ای از عالم وجود قرار دارد که علم به غیب و علم به لوح محفوظ از خصوصیات اوست امام درجه‌ای عالی‌تر از این دارند که عالم عقل و تجرد است، و درجه‌ای عالی‌تر که عالم روح القدس و اسماء کلیه الهیه است. عالم اسماء و صفات کلیه واسطه فیض همه مخلوقات است و هرچه در اینجا تحقق می‌پذیرد از آنجا نشأت می‌گیرد، و لذا به همه حقائق قبل از تحققش احاطه دارد و در مرتبه‌ای از آن عالم همه حقائق به تفصیل موجود است
کسی که به آن عالم دست دارد در آن مرتبه و آن عالم می‌تواند همه چیز را بداند، چه گذشته و چه حال و چه آینده و چه در ملک و چه در ملکوت. در عوالم میان این عالم تا عالم اسماء کلیه نیز خیلی از حقائق به شکل‌های خاصی حضور و ظهور دارند و با احاطه بدانجا نیز می‌توان خیلی از گذشته و آینده‌ها را دید.

اما علم امام در عالم ظاهر مانند علم ما می‌باشد و امام(علیه السلام) در این مرتبه از بسیاری از امور بی‌اطلاعند. واقعاً نمی‌دانند فلان شخص کجاست و فلان شخص چه کرده و چه می‌کند و حتی ممکن است گاهی وسیله شخصی خویش را گم کنند و جایش را ندانند. بله، تفاوت امام با ما در آنجاست که چون نفس‌شان اتساع یافته و مراتب دیگری دارد، می‌توانند با تمرکز کردن در درون خود و سفر به اعماق نفس خود «مانند تمرکز ما برای یافتن پادرد خود» آنچه را در مرتبه ظاهر خود نمی‌یافتند، در باطن بیابند و از آن خبر دهند. پس امام در عالم ظاهر از بسیاری از امور بی‌خبرند و در عالم باطن به حقیقت همه چیز واقف، و با سرّ و باطنِ همه چیز همراهند. این است که روایت می فرماید: "ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا" .

این علم به ظاهر همان است که ائمه(علیهم السلام) در مقام زندگی طبیعی و عادی خود مانند دیگر انسان ها به آن عمل می کردند و مانند یک انسان عادی اگر چیزی را گم می کردند به دنبال آن می گشتند و اگر در مقام قضاوت قرار می گرفتند از طرفین دعوا شاهد طلب می کردند و موقع نماز صبح طبق معمول به مسجد می رفتند و حتی با اذان گفتن قاتل خود را (که با علم ظاهری نمی دانستند او قاتل است) بیدار می کردند و اگر مردم از آنها برای حکومت دعوت می کردند نگاه به تعداد نامه ها و دعوت کننده ها می کردند و به سمت کوفه حرکت می کردند و انگور زهر آلود که به ظاهر سالم بود را می خوردند و ... گر چه با علم لدنی می دانستند که واقعیت امر چیست.

دلیل این نوع سلوک و رفتار می‌تواند امور و دلایل مختلفی باشد از جمله:

1 - عمل بر اساس علم غیب با حکمت بعثت انبیاء(علی نبینا آله و علیهم السلام) و نصب ائمه(علیهم السلام) منافات دارد، زیرا در این صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظایف فردی و اصلاحات اجتماعی به بهانه برخوردار بودن آنان از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادی از وظیفه خود سرباز خواهند زد.

2 - عمل بر اساس علم غیرعادی موجب اختلال در نظام عالم هستی است، زیرا مشیت و اراده خداوند به جریان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعی و علم عادی نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) برای شفای بیماری خود و اطرافیان خویش از علم غیب استفاده نمی‏‌کردند. شاید یکی از حکمت‏‌های ممنوع بودن تمسک به نجوم، تسخیر جن، برای غیب گویی و کشف غیر عادی حوادث آینده، همین امر یعنی اختلال در نظام عالم هستی باشد.

ماهیت اصلی برخورداری ائمه(علیهم السلام) از مخزن علم الهی و امکان دسترسی آنها به علم لدنی را باید در حوزه وظایف و مسئولیت‌های ایشان دید؛ در واقع امام (علیه السلام) و رسول (صلی الله علیه و آله)در جایی به علم غیب رجوع می‌کنند که هدایت مردم یا حفظ جایگاه و موقعیتشان اقتضاء نماید و الا از آنجا که امام (علیه السلام) الگوی عملی زندگی مؤمنانه برای همه انسان‌هاست، نباید همواره و همیشه از این علوم غیبی بهره ببرد تا شخصیت او قابل دسترسی و الگوبرداری برای دیگران نباشد. امام (علیه السلام) در موضوعاتی که به اثبات جایگاه او یا ارائه جزئیات احکام دین و معارف وحیانی یا تشخیص مصادیق مرتبط با وظایف مؤمنان و اموری از این دست بر می‌گردد، به علم غیب رجوع می‌کند»«اگر فردی غیرمسلمان بیاید و سؤالی را از امام (علیه السلام) بپرسد و قصد تخریب ادعای امامت امام(علیه السلام) را داشته باشد، مصلحت اقتضا می‌کند که امام(علیه السلام) خبری از غیب بدهد و جایگاه خود و دین خود را تأیید و تثبیت کند.

یا در صورتی که معجزه‌ای بخواهند اظهار کنند و خطر کسی را برطرف کنند؛ مثل وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) در شأن آن حضرت آمده که کسی وارد محضر امام باقر(علیه السلام) شد، کنیز حضرت دم در رفت، او یک نگاه نامحرمانه‌ای کرد، همین که وارد صحن حیاط شد و اجازه خواست، حضرت از اندرون خانه فرمود: «ادْخُلْ‏ لَا أُمَ‏ لک» این شخص دست‌پاچه شد! آمد حضور حضرت و عرض کرد من این کار را کردم ببینم شما متوجّه می‌شوید یا نه؟ فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا‏‏‏‏‏». گاهی برای تنبیه این دسته حرف‌ها را می‌زنند؛ اما در خیلی از موارد این‌طور نیست و به علم غیب عمل نمی‌کنند و به همان علم ظواهر عمل می‌کنند»(2)

اما اگر امام در زندگی شخصی خود مثلاً در حال معامله با یک مسلمان دیگر بود و احیاناً ممکن است در این معامله گرفتار زیان و ضرر گردد، آیا منطقی است که از علم غیب بهره ببرد و خود را از این ضرر در معامله برهاند؟ البته تشخیص معیار دقیق موارد مصلحت و عدم مصلحت با خود امام (علیه السلام) است و بنا نیست که ما همه این موارد را دریابیم.

آیت‌الله صافی گلپایگانی در کتاب «معارف دین» در این‌باره می گوید:

«انبیاء و ائمه (علیهم السلام) در روش زندگی و سلوک، معاشرات و معاملات و مجالست با اصحاب و مؤمنین و اغیار و اخیار و فجّار، به طور عادّی و متعارف رفتار می‌فرمودند، و به علم و قدرتی که به آنها اعطا شده، جز در موارد استثنایی، عمل نمی‌کردند؛ و از راه علم امامت از خود دفع خطر و فقر و امراض و ابتلائات را نمی‌فرمودند؛ چون غیر این روش، نقض غرض و منافی با حکمت و هدف بعثت انبیاء(علیهم السلام) و نصب ائمه (علیهم السلام) است. روش و رفتار آنها در زندگی دنیا از معاملات و معاشرات، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن و خوردن و خوابیدن و حال تندرستی و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری و حکومت و سیاست باید سرمشق دیگران باشد. به مردم درس زهد و قناعت، صبر و صداقت و پرهیزگاری، پارسایی و رضا و تسلیم و توکّل بدهند و اگر از علوم غیرعادّی خود در امور زندگی استفاده کنند، این مقاصد و مصالح تأمین نمی شود؛ و عمل و زندگی آنها نمونه و سرمشق و قابل پیروی و تأسّی نمی گردد»(3)


پی نوشت ها:
1-ثقة الاسلام کلینی، الکافی، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 ه ش، ج1، باب: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا.
2- الخرائج و الجرائح، ابن هبه الله الراوندی، ج‌۱، ص۲۷3، موسسه امام مهدی(علیه السلام) 1409.
3-صافی گلپایگانی، ، معارف دین، نشر آثار آیه الله صافی، ج1 ص 219.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63320&p=995277&viewfull=1#post995277