اگر جهان ازلی باشددیگر نیازی به وجود خداوند نیست

پرسش:
اگر جهان حاصل تکامل ذره ابتدایی باشد که ازلی بوده باشد، دیگر نیازی به اعتقاد به وجود خداوند نیست، انسان هم اگر به این درجه رسیده است حاصل یک فرآیند تکامل تدریجی بوده است؛ لازم نیست بگوییم که حتما شعور آفریننده ی انسان باید بیش از خود انسان باشد؛ همانطور که انسان کامپیوتری را اختراع کرده که هزاران برابر بهتر از خود او محاسبه میکند.


پاسخ:
برای پاسخ به این سوال باید ب چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:
این که جهان ازلی است یا حادث حتی در بین خود فیزیکدانان هم مسئله روشن و بدون اختلافی نیست، و از نظر علمی، یعنی به لحاظ شواهد فیزیکی هیچ کدام از طرفین دلیل قطعی بر ادعای خود ندارند، اگر برخی برای اثبات ازلی بودن ماده نخستین به مدل نوسانی جهان استناد کرده اند، برخی دیگر برای اثبت ازلی نبودن آن به نظریه «مهبانگ» استناد کرده اند.(1)
اما در هر صورت حداقل با اطلاعات علمی موجود دلیل قانع کننده ای بر تقدم هیچ کدام از این دو دیدگاه بر دیگری وجود ندارد.(2)
علاوه بر اینه مدل نوسانی جهان لزوما ازلیت ماده را نتیجه نمی دهد، بلکه با دیرینگی جهان متمایل تر است، نه اینکه ازلیت (3)

نکته دوم:
تکامل با تمام حرف و حدیث هایی که در اثبات اصلش وجود دارد، حتی اگر آن را بپذیریم باز هم جای خداوند را نمیگیرد، چون تکامل، بقاء موجودات را توجیه میکند، نه پیدایش آنها را! یعنی بر فرض که تکامل بتواند توجیه کند که یک ذره چگونه به این پیچیدگی های عظیم ختم شده است، اما پیدایش آن ذره ابتدایی را نمی تواند توجیه کند.

نکته سوم:
حتی اگر جهان ازلی باشد، باز هم ازلی بودن مساوق و برابر با بی نیازی نیست، یعنی اینطور نیست که اگر موجودی ازلی باشد دیگر لزوما بی نیاز از غیر باشد؛ مثلا شما فرض کنید یک آتش از ازل موجود باشد، طبیعتا حرارت آن هم ازلی خواهد بود، اما این ازلی بودن حرارت موجب بی نیازی او نمیشود، بلکه حرارت از ازل بوده، و از ازل هم نیازمند به غیر بوده است.
پس ازلی یا حادث بودن دخلی در نیازمندی و عدم نیازمندی ندارد، آنچه که ملاک نیازمندی و عدم نیازمندی است امکان و وجوب است، هر ممکن الوجودی چه ازلی باشد و چه حادث نیازمند به غیر است؛ آنچه که بی نیاز از غیر است «واجب الوجود» است.

نکته چهارم:
ماده به دلائلی نمی تواند واجب الوجود باشد:

اولا: واجب الوجود موجودی است که هستی عین ذات آن است، بنابراین باید از هر جهت کامل باشد، چون اگر در یک عرصه ناقص باشد یعنی مرکب از وجود و عدم است! و این ممکن نیست چیزی که وجود عین ذاتش است عدم در آن راه داشته باشد!(4)
همچنین اگر هستی موجودی از خودش باشد محدودیت برای او معنا ندارد، چون این موجود محدود، محدودیتش به این خاطر است که محدود آفریده شده است و موجودی که آفریده نشده (چون عین هستی است) باید نامحدود باشد.

اگر ماده وجودش از خودش بوده چرا در ابتدا محدود بوده؟ چه مانعی بوده که نامحدود باشد در حالی که در ازل چیزی جز او نبوده؟ کسی جز او نبوده که او را محدود کند؟ عقل، ازلی بودن یک موجود محدود که نیاز به تکامل دارد را نمی پذیرد، موجودی که بدون خالق، به طور ناقص موجود بوده، و بعد تکامل یافته؟ اینکه شما می فرمایید مثلا ماده از نقطه 1 شروع کرده و دارد به سمت تکامل، مثلا 100 می رود، خود دلیل می شود که حرکت آن موجود از صفر شروع شده، و شما آن را از نقطه 1 می پندارید.
بنابراین اصلا در واجب الوجود تغییر و تحول نیز راه ندارد، چون تغییر و تحول یا از بالا به پایین است، یا از پایین به بالا! در حالی که واجب الوجود از جمیع جهات کامل است پس نه تغییر از پایین به بالا برای او ممکن است، نه تغییر از بالا به پایین و رو به نقص! در حالی که ما به وضوح در ماده تغییر و تحول، و فناپذیری در آن را می بینیم

ثانیا: انسان موجودی دارای شعور و فهم است، و خالق فاقد شعور و بدون عقل هرگز نمی تواند موجودی عاقل خلق نماید، طبق قاعده عقلی روشنی که مفاد آن این می شود: فاقد چیزی نمی تواند معطی و اعطا کننده آن باشد(5) یعنی اگر موجودی چیزی نداشته باشد، نمی تواند آن را به دیگری بدهد، مثال کامپیوتر را هم که زدید مثال درستی نیست، شعور کامپیوتر هرگز بیشتر از یک انسان نیست، کامپیوتر فقط آن چیزی را می فهمد که برای او تعریف شده، اگر جمع 2 به علاوه 2 برای او تعریف نشود از پاسخ دادن به ان عاجز است ولو تمام معادلات ریاضی دیگر برای او تعریف شده باشد، نمی تواند از فهم دیگر معادلات به فهم 2+2 برسد، مگر اینکه آن مسیر برای او تعریف شده باشد، کامپیوتر هرگز نمی تواند بدون تعریف پیشین، از داشته هایش به مجهولات برسد.

علت این تفاوت بین نرم افزارها هم همین است، چون نشان دهنده قدرت برنامه نویس هایشان هست، که هر چه دامنه تعریفاتشان گسترده تر باشد، قدرت نرم افزار بیشتر خواهد بود، پس کاملا بدیهی است که معنا ندارد بگوییم شعور کامپیوتر بیشتر از یک انسان است، اگر در حین ساختن یک نرم افزار عظیم، تعریف کردن یک نقطه کوچک فراموشتان شود، کامپیوتر هرگز قادر به حل کردن آن نخواهد بود.

طبق آنچه که گذشت روشن میشود حتی بر فرض اثبات یقینیِ «ازلیت جهان« و «تکامل»، باز هم بی نیاز از خالق نخواهیم شد، چه برسد به اینکه هنوز این دو مسئله به صورت قطعی اثبات نشده باشند.


پی نوشت ها:
1. ر.ک: شاکرین، حمیدرضا، هاوکینگ و خودبسندگی جهان، فصلنامه کلام اسلامی، شماره 103، پاییز 1396، ص45.
2. پترسون و دیگران، مایکل، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، انتشارات طرح نو، تهران، چاپ ششم، 1388، ص145.
3. هاوکینگ و خودبسندگی جهان، ص45.
4. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، ج4، ص160.
5. خرازی، محسن، بدایة المعارف الالهیة، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم، چاپ چهارم، 1417ق، ج1، ص46.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63404&p=993415&viewfull=1#post993415