چرا از طریق عقل و فلسفه نمیتوان به حقیقت رسید؟

پرسش:
چرا از طریق عقل و فلسفه نمیتوان به حقیقت رسید ,یعنی اگر پیامبری یا کتاب اسمانی نباشد انسان هیچگاه نمی تواند به وجود خدا برسد ,در تاریخ افرادی مثل بودا و اسپینوزا و.. بوده اند که تلاش کردند به حقیقت برسند اما به راه های دیگه کشیده شده اند و اینکه اغلب دانشمندان از جمله انیشتین ,استیون هاوکینگ ملحد هستند؟ این عقلانی نیست که تنها دین بصورت مجموعه قوانین حقیقت محسوب بشه و کسانی که در تمام عمر به دنبال حقیقت بوده اند سرانجامی چون اسپینوزا که به همه خدایی اعتقاد داشت داشته باشند؟!

پاسخ:
پرسش محوری از این قرار است که چرا با عقل محض و بدون استمداد از دین، نمی توان به حقایقی همچون وجود خداوند رسید؟ اگر می توان به حقایقی همچون وجود خداوند رسید، پس چرا بسیاری از فلاسفه و دانشمندان با استفاده از علم و عقل، به وجود خداوند نرسیدند؟

در پاسخ به این پرسش گفتنی است که متفکران مسلمان خصوصا فلاسفه و متکلمان شیعی معتقدند که با استفاده از عقل محض، می توان حقایقی همچون وجود و اوصاف خداوند را اثبات کرد بلکه منطقا اثبات وجود خداوند مقدم است است بر قبول یک دین خاص؛ چرا که هر دینی خودش را فرستاده خداوند می داند. از این رو، باید نخست اثبات کنیم که خدایی هست و بر او لازم است دینی را به سوی ما فرو بفرستد؛ و سپس اثبات کنیم که این دین خاص همان دینی است که خداوند فرو فرستاده است.
متفکران مسلمان برای اثبات وجود و اوصاف خداوند ادله متعددی را بیان کرده اند که در جای خودش بحث شده است.(1)

اما مساله بعدی این است که اگر حقایقی همچون وجود و اوصاف خداوند توسط عقل اثبات شدنی است، پس چرا دانشمندان اکثرا ملحدند؟ برای پاسخ به این بخش از پرسش، گفتنی است
اولا اینطور نیست که اکثر دانشمندان و متفکران ملحد باشند. دلیلی به سود این مدعا در دست نیست.
و ثانیا اگر هم چنین باشد، این امر گاهی ناشی از انگاره های نادرست آنها است که به مثابه سدی برای تعقل و اندیشه ورزی ناب، عمل می کند. مثلا برخی از دانشمندان با عنایت به پیشرفت های علمی به این انگاره نادرست معتقد شدند که هر اعتقادی برای این که حقیقت داشته باشد باید توسط تجربه و مشاهده، اثبات پذیر یا ابطال پذیر باشد. این معیار سبب شده که بخش قابل توجهی از متفکران، به الحاد یا شکاکیت سوق بیابند چرا که وجود خداوند با حواس سمعی و بصری، قابل اثبات یا قابل ابطال نیست.
ثالثا الحاد برخی از انسانها نیز ناشی از علل روانی است مثلا فرض کنید کسی که در جامعه و خانواده ای زندگی می کند که الحاد و بی خدایی محور و مبنای زندگی اجتماعی آنها است، خیلی سخت تر وجود خداوند را درک می کند و برای تصدیق به وجود خداوند با شبهات سهمگین تری روبرو می شود.
رابعا علت دیگر، علت شهوانی و رفع مسئولیت است. طبیعتا کسی که به خداوند معتقد می شود، با مسئولیت های فقهی و اخلاقی روبرو می شود که قبولش برای او هزینه آور است. به همین جهت، او ترجیح می دهد درباره ادله و شواهدی که وجود خداوند را اثبات می کنند، کمتر فکر کند و در عوض، بیشتر به ادله ای که علیه وجود خداوند اقامه شده است، فکر کندو آنها را بپروراند.(2
)

پی نوشت ها:
1. جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، انتشارات اسراء.
2. مثلا به این فکر می کند که اگر خداوند هست پس چرا شرور در جهان رخ می دهد و برخی ناقص خلق می شوند و برخی ظلم می کنند و خداوند نسبت به آنها سکوت می کند و غیره. اصطلاحا به این اشکالات، دلیل شر گفته می شود که ملحدان برای نفی خداوند به آن استناد می جویند. این اشکال در جای خودش مورد نقد و بررسی قرار گرفته است: http://www.askdin.com/showthread.php?t=62311&page=4


http://www.askdin.com/showthread.php?t=63071&p=989906&viewfull=1#post989906