منظور هیوم از انکار وجود خارجی چیست؟



پرسش:
منظور هیوم از انکار وجود خارجی دقیقا چه چیزی است؟ اگر نمی توانیم وجود را اثبات کنیم پس چگونه اصالت را به وجود می دهیم؟ هیوم اصالت ماهیتی است؟ اصلا تطبیق این اصطلاحات بر فلسفه هیوم قابل دفاع است؟

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، بهتر است نخست دیدگاه هیوم درباره وجود را توضیح دهیم و سپس مساله اصالت وجود وماهیت را توضیح دهیم و نهایتا نسبت این دو مطلب را با هم بررسی نماییم. در سه مرحله این مطالب را دنبال خواهیم کرد.

مرحله اول: دیدگاه هیوم درباره وجود
هیوم یک فیلسوف تجربه گرا است که می خواهد با تجارب درونی و وجدانی خودش، منشا تصورات و عقاید اساسی فلسفی را توضیح دهد. وی در فلسفه خود، اصلی را بنا نهاده است که اصطلاحا به آن اصل کپی گفته می شود. اصل کپی از این قرار است که هر تصوری برگرفته از انطباعی در حواس است و اگر من نتوانم تصوری را به انطباعی خاص برگردانم که با آن مطابقت دارد، نشان می دهد که این تصور موهوم و مبهم است و باید کنار گذاشته شود. مثلا من تصوری از رنگ آبی دارم و می توانم این تصور را به انطباعی از حواس برگردانم و نشان بدهم که در فلان لحظه انطباعی از رنگ آبی دارم. البته این اصل فلسفی از جهات متعددی مخدوش است و مثال نقض دارد اما هیوم ترجیح می دهد آنها را نادیده بگیرد و این اصل حدسی و ظنی را اساس فلسفه خود قرار دهد. اگر تمایل داشتید در پست های بعد به تبیین و نقد این اصل فلسفی می پردازیم. (1)

در ادامه می کوشیم تا تصورات مرتبط با بحث حاضر را در فلسفه هیوم مورد بررسی قرار بدهیم. هیوم مستند به اصل کپی معتقد است که ما از وجود تصوری داریم اما این تصور همان تصور ما از انطباع موجود است نه امری متمایز از آن. مثلا وقتی من آبی را حس می کنم، تصوری از آبی موجود دارم. تصور من از وجود نیز چیزی جز تصور من از آبی موجود نمی باشد.

اما نظر هیوم درباره تصور وجود خارجی نیز از این قرار است که مستند به اصل کپی، چون ما نمی توانیم درکی از اشیایی که بیرون از ادراک و حواسمان هستند داشته باشیم، پس تصوری از وجود خارجی نداریم. هر آنچه ما می فهمیم در حوزه انطباعات و ادراکات ما است. تصور وجود خارجی مستقل از ما، مستلزم تصور شئ خارجی بیرون از ادراک و تصور من به عنوان چیزی مستقل از ادراک است؛ که به نظر هیوم هر دو تصور مخدوش هستند. بنابراین، هیوم تصور وجود خارجی را منکر می شود و فقط از تصور وجود انطباعات موجود دفاع می کند که همان تصور ما از انطباع موجود است. (2)

بنابراین، تاکنون روشن می شود که هیوم اساسا تمایز فلسفی موجود در فلسفه اسلامی پیرامون ماهیت و وجود را قبول ندارد و همچنین اساسا با تصور وجود خارجی مخالف است. در مرحله بعد، پیرامون دیدگاه فلاسفه مسلمان درباره اصالت وجود سخن می گوییم و در مرحله آخر، این دو دیدگاه را بر هم تطبیق می دهیم.

مرحله دوم: دیدگاه فلاسفه مسلمان درباره اصالت وجود
در چند گام، این بحث فلسفی را –البته تا جایی که ممکن است به زبان ساده- دنبال می کنیم:

1. نخست به تبیین مساله می پردازیم: در مواجهه با موجودات پیرامونی(همچون درخت و گل و انسان و اسب و غیره)، همواره دو حیثیت جدا از هم را می فهمیم: یکی ماهیت(چیستی) و دیگری هستی آن ماهیت. مثلا در مواجهه با درخت خارجی، دو حیثیت را از آن می فهمیم: یکی درخت بودن درخت، و دیگری هستی درخت. به درخت بودن درخت، ماهیت و چیستی درخت گفته می شود و به وجود داشتن درخت، هستی و وجود درخت. بنابراین، ما در مواجهه با هر یک از موجودات پیرامونی، دو حیثیت ماهیت(چیستی) و وجود(هستی) را از آنها می فهمیم. این مطلب در مورد هر موجودی که در جهان پیرامونی خود می یابیم، صادق است؛ یعنی نه فقط درخت، بلکه هر موجود پیرامونی –از جمله خودمان- را مشاهده کنیم، دارای این دو حیثیت می باشند.

2. آن گاه این پرسش میان فیلسوفان مسلمان شکل گرفت که آیا واقعیت خارجی درخت، حقیقتا مصداق معنای وجود است یا ماهیت. در واقع، فیلسوفان مسلمان عمدتا به این باور رهنمون شده بودند که واقعیت خارجیِ یک موجود(مثلا درخت موجود)، امری بسیط است و نمی تواند همزمان هم مصداق وجود باشد و هم مصداق ماهیت؛ بلکه واقعیت خارجی باید یا مصداق وجود باشد، یا مصداق ماهیت چرا که اگر واقعیت یکی است، معنای آن نمی تواند دو تا باشد. مثلا واقعیت خارجی درخت، یا باید حقیقتا مصداق ماهیت درخت باشد یا مصداق وجود و هستی آن. به همین جهت، این پرسش در میان فیلسوفان مسلمان شکل گرفت که آیا واقعیت خارجی درخت، حقیقتا مصداق ماهیت درخت است یا حقیقتا مصداق وجود. برخی از فیلسوفان مسلمان، معتقد شدند که واقعیت خارجی، حقیقتا مصداق ماهیت (مثلا ماهیت درخت) است؛ به این نظریه، اصالت ماهیت گفته می شود. سهروردی از فیلسوفان قائل به نظریه اصالت ماهیت است. اما گروهی از فیلسوفان نیز معتقد شدند که واقعیت خارجی، حقیقتا مصداق وجود(مثلا درخت) است؛ به این نظریه، اصالت وجود گفته شد. صدرالمتالهین موسس نظریه اصالت وجود است.

3. در توضیح دیدگاه فیلسوفان طرفدار اصالت ماهیت گفتنی است که به باور این فیلسوفان، واقعیت خارجی، حقیقتا مصداق ماهیت است؛ یعنی آنچه که حقیقتا در خارج تحقق یافته است، ماهیت درخت است نه وجود. به نظر این فیلسوفان، مفهوم وجود اعتباری است بدین بیان که مفهوم وجود، حاکی از معنایی در ذهن است و واقعیت خارجی ندارد بلکه صرفا ذهن آن را اعتبار کرده تا به ماهیاتی که واقعیت خارجی دارند، نسبت داده شود. بنابراین، طرفداران اصالت ماهیت، منکر اصل واقعیت نیستند بلکه به اصل واقعیت معتقدند اما می گویند که اصل واقعیت، حقیقتا از ماهیت ها پر شده است و آن واقعیت خارجی فقط مصداق معنای ماهوی است و اگر وجود را به آن نسبت می دهیم بدین جهت است که ذهن در ملاحظه ماهیات خارجی، چنین مفهومی را از جانب خودش اعتبار کرده است تا غیرذهنی بودن آن ماهیات خارجی را نشان بدهد.

4. اما در مقابل با این گروه از فیلسوفان، برخی از فیلسوفان به اصالت وجود معتقد شدند بدین بیان که آنچه که حقیقتا واقعی است و خارجیت دارد، معنای وجود است نه ماهیت. در این صورت، ماهیت، واقعیت خارجی ندارد و صرفا اعتبار ذهن است که آدمی آن را مجازاً به موجودات نسبت می دهد. از این منظر، ماهیت فرع وجود معرفی می شود. بنابراین، اصالت با وجود است و ماهیت اعتباری است. البته این فیلسوفان در توضیح اعتباری بودن ماهیت، چند نظر دارند که در ادامه، اجمالا به آنها اشاره می کنیم:

4/1 تفسیر الف از اصالت وجود: ماهیت خارجیت ندارد بلکه کاملا انعکاس وهمی ذهن است در مواجهه با وجود که خارجیت دارد؛ یعنی آنچه واقعیت دارد، وجود است؛ اما وقتی من به آن نگاه می کنیم، ناخودآگاه مفهومی وهمی از آن در ذهن ما نقش بر می بندد. مثلا ماهیت درخت در خارج تحقق ندارد مگر از این جهت که وجودی در خارج متحقق است که این وجود وقتی مورد توجه ذهن من قرار می گیرد، در ذهن من ماهیت درخت را منعکس می سازد. در واقع، ماهیت درخت، انعکاس ذهنی و مفهومی وجود خارجی بر ذهن من است(چنانچه که آتش وقتی می سوزد، دوده ای بر دیوار باقی می گذارد؛ این دوده، خودش آتش نیست بلکه اثر آتش بر دیوار است).

4/2 تفسیر ب از اصالت وجود: ماهیت خارجیت ندارد بلکه انتزاع ذهن از حدود وجود است؛ از این رو، ماهیت انتزاعی و اعتباری و ذهنی است البته بدین شکل که منشا انتزاع خارجی دارد اما خودش خارجیت ندارد. این تفسیر همچون تفسیر اول است با این تفاوت که می کوشد نشان بدهد که منشا انعکاس ذهنی یک ماهیت خاص در ذهن من چه چیزی است. از این منظر، چون هر وجودی که ما در پیرامون خود می بینیم، محدود است، این حدودش وقتی می خواهد در ذهن من منعکس گردد، به صورت ماهیتی همچون ماهیت درخت منعکس می گردد. برای مثال می توان به شکل های هندسی مثلث و دایره توجه کرد. وقتی کاغذی را به صورت مثلث یا دایره می بریم، مثلث یا دایره بودن آن واقعیت خارجی، خود واقعیت خارجی کاغذ نیست. آنچه آن واقعیت خارجی را پر کرده است، خود کاغذ است نه آن شکل های هندسی. مثلث یا دایره بودن، مفاهیم انتزاعی ما از حدودی است که هر یک از آن کاغذ ها دارند.

5. اما در مواجهه با اصالت وجود و اصالت ماهیت، برخی از متفکران معاصر معتقدند که هم ماهیت و هم وجود، خارجیت دارند و لازم نیست که واقعیت خارجی، فقط یکی از آنها باشد. درخت بودن و وجود داشتن درخت، دو حیثیت واقعی برای یک شئ هستند. توضیح بیشتر این که تاکنون طرفداران اصالت وجود و یا طرفداران اصالت ماهیت، چنین می پنداشتند که چون واقعیت یکی است، پس معنا هم یکی است؛ از این رو، برخی استدلال کردند که معنای آن واقعیت خارجی، ماهیت است و برخی نیز استدلال کردند که معنای آن واقعیت خارجی وجود است. اما اشکال این جا است که اساسا چه کسی ثابت کرده که اگر واقعیت خارجی یکی است، معنای آن نیز باید یکی باشد. به باور درست، واقعیت خارجی یکی است اما چون چندوجهی است، دارای چند معنا است. پس هم وجود می تواند معنایی از معانی آن باشد و هم ماهیت. بنابراین، درخت بودن واقعیت درخت، حیثیتی از آن واقعیت چندوجهی را نشان می دهد و وجود داشتن درخت حیثیت دیگری از همان واقعیت را نشان می دهد. بنابراین، هم وجود و هم ماهیت واقعی هستند و در خارج تحقق دارند. پس به باور درست، هم وجود اصالت دارد و هم ماهیت(3).

مرحله سوم: بررسی تطبیقی فلسفه هیوم و فلسفه اسلامی درباره وجود
با توضیحاتی که گذشت روشن می شود که هیوم قائل به تمایز وجود و ماهیت نیست و اساسا وجود را همان ماهیت موجود می داند. منظور هیوم از وجود نیز همان انطباع موجود است نه چیزی بیرون از ادراک و احوال ذهنی ما.

با این توضیحات مشخص می شود که هیوم نمی تواند اصالت وجودی باشد. اما این بدین معنا نیست که او اصالت ماهوی است چرا که اصالت ماهوی بودن به معنای آن است که ماهیت را خارجی بدانیم ولی همانطور که روشن شد، هیوم چیزی به عنوان واقعیت خارجی مستقل از ذهن و ادراک را نمی پذیرد بلکه اساسا هیوم دو گانه عین و ذهن را نمی پذیرد چرا که هیوم معتقد است ما نه تصوری از عین داریم و نه تصوری از ذهن.

روشن است که هیوم از این جهت که برای عقل نقش حداقلی قائل است، به این مشکلات مبتلا شده است. اگر برای عقل نقش حداکثری در نظر بگیریم، روشن می شود که اساسا عقل آدمی قادر است بعد از احساس یک واقعیت، از آن دو مفهوم متمایز وجود و ماهیت خاص را انتزاع کند و یا به تعبیر بهتر، دو مفهوم متمایز وجود و ماهیت خاص را انشاء و ایجاد نماید. این دو مفهوم روزنه ای به سوی واقعیتی هستند که یک احساس و انطباع بازنمایی می کند. هیچ ایرادی ندارد که هر دو مفهوم خارجی و اصیل باشند و هر یک حیثیتی خاص از واقعیت بیرونیِ آشکار شده بر من را نشان می دهند. به همین جهت، فلاسفه مسلمان هم از واقعیت وجود دفاع می کنند و هم از مفهوم وجود که مستقل از سایر مفاهیم است و بازنماینده حیثیت وجودی واقعیت است.

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک:
Hume, treaties, p: 4
2. برای مطالعه بیشتر، رک:
Hume, treaties, p: 66-67
3. برای مطالعه بیشتر، رک: غلامرضا فیاضی، هستی و چیستی در مکتب صدرایی، انتشارات حوزه و دانشگاه. در این کتاب، نگارنده، به تفاسیر گوناگون می پردازد و می کوشد لوازم و مبانی هر یک از این تفاسیر را مورد بررسی قرار بدهد. این کتاب، اثری بسیار ارزشمند و خواندنی است. همچنین، رک: مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، جلد اول، دروس بیست و سوم تا بیست و هفتم.(کتاب اخیر در این سایت موجود است: http://mesbahyazdi.ir/node/1877 )

http://www.askdin.com/showthread.php?t=62985&p=989900&viewfull=1#post989900