چرا حدوث نمی تواند ملاک احتیاج معلول به علت باشد؟


سوال:
چرا حدوث نمی تواند ملاک احتیاج معلول به علت باشد؟


پاسخ:
فلاسفه سه اشکال به دیدگاه متکلمان در مورد ملاک نیاز معلول به علت وارد کرده اند:
الف) در ظرف حدوث، نیاز معلول به علت، برطرف شده است.
حدوث(موجود شدن چیزی بعد از عدم آن) وصف ماهیت موجود است و شیء موجود بالفعل وصف حدوث را همراه خود دارد. بر این اساس، شیء حادث، وجود را همراه خود دارد و اعطای دوباره آن به شیء، تحصیل حاصل و محال است. در حالی که امکان وصف ماهیت موجود نیست، بلکه امکان وصف ماهیت «من حیث هی» یا همان ماهیت به حسب ذات و بدون هیچ قیدی است. لذا در این مرتبه نیاز معلول به علت همچنان وجود دارد و برطرف نشده است.
بنابراین، اولا؛ حدوث وصف ماهیت موجود شده است و ثانیا؛ در ظرف تحقق وجود ممکن، نیازی به علت وجود ندارد. پس در مرتبه حدوث نیاز به علت نیست و به همین دلیل نمی توان حدوث را ملاک نیاز به علت دانست.

ب) اگر حدوث ملاک احتیاج به علت باشد، مستلزم تقدم شیء بر خودش خواهد بود.
فلاسفه مراتب تحقق شیء را اینچنین بیان کرده اند: «الشي‏ء قرر فأمكن فاحتاج فأوجب فأوجد فوجد فحدث»(1) ‏ابتدا شیء در مرتبه ذات تقرر پیدا می کند، سپس این شیء ممکن می شود، بعد مرحله نیاز است، پس از آن از ناحیه علت ایجاب می شود و معلول واجب می شود، پس از آن علت معلول را ایجاد می کند و معلول نیز موجود می شود و در مرحله آخر، حادث می گردد.
همانطور که مشاهده می شود، مرحله نیاز(فاحتاج) مقدم بر مرحله حدوث است و اگر حدوث ملاک نیاز باشد، طبیعتا باید مقدم بر آن باشد نه اینکه موخر از نیاز باشد. بر این اساس، اگر حدوث را ملاک نیاز معلول به علت بدانیم، مستلزم تقدم شیء بر خود خواهد شد و این امر محال است.
نکته: اینکه حدوث محال است ملاک احتیاج معلول باشد، ربطی به زمان ندارد، چرا که بحث در ملاک نیاز، امری رُتبی است نه زمانی؛ به عبارت دیگر این مراتب هفتگانه که ذکر شد، با دقت عقلی تحلیل شده و در واقع امور متعدد برای ایجاد اشیاء نداریم و خلق به صورت یکجا صورت می گیرد.(2) بنابراین تمام مراحل در یک زمان واحد اتفاق می افتد.

ج) حدوث زمانی در زمان، معقول نیست.
خود زمان به عنوان یک مخلوق، در زمره موجودات امکانی قرار دارد. اگر ملاک نیاز معلول به علت، حدوث باشد، با توجه به اینکه در زمان حدوث متصور نیست، باید زمان بی نیاز از علت باشد.
توضیح اینکه: حدوث زمانی این است که زمانی باشد که ممکن الوجود در آن زمان موجود نباشد و در زمان بعد موجود شود. این مطلب در اجزای زمان قابل تصور است اما در مجموعه زمان یا در اولین جزء زمان متصور نیست. زیرا اگر بگوییم زمانی بود که در آن زمان نبود! مستلزم بودن و نبودن زمان در آنِ واحد است و این چیزی جز تناقض نیست.(3)
نکته: زمان مقدار حرکت است و تا حرکتی نباشد، زمانی هم نیست و از طرفی حرکت در ماده امکان پذیر است و در مجردات که ماده ای وجود ندارد، حرکت و زمان هم نیست. بر این اساس، در مورد مجردات، مانند ملائک و خداوند متعال نمی توان از اصطلاح زمان استفاده کرد، بلکه در فضای مجردات باید از تقدم رتبی استفاده کرد. بر این اساس، نمی توان یک امر مجرد را زمانا مقدم بر دیگری دانست اما می توان آنرا از حیث رتبه مقدم بر دیگری دانست. مثلا امر مجردی مانند خداوند متعال از این حیث که علت دیگر موجودات است، بر ملائک که امور مجردند، تقدم رتبی دارد، چرا که علت مقدم بر معلول است.


پی نوشت ها:
1. سبزواری، ملا هادی، (1369)، شرح منظومه، تصحیح علامه حسن زاده آملی، اول، تهران، نشر ناب، ج2، ص254.
2. مطهری، مرتضی،(1390) مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج9، ص623.
3. ربانی گلپایگانی، علی، (1374)، ایضاح الحکمه، اول، قم، اشراق، ج1، ص333.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63132&p=989516&viewfull=1#post989516