آیا حقیقتا خداوند در عامل ذر با انسان میثاق بست؟


پرسش
خداوند می توانست در عالم ذر از انسان برای به دنیا آمدن سوال کند و خواست او را بشنود یا نمی خواست و تمایلی به این کار نداشت؟


پاسخ
برای پاسخ باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:
اصل وجود عالمی به نام عالم ذر پیش از خلقت این جهان محل تردید است، بلکه برخی مفسرین پیمان الهی را ناظر به فطرت الهی در نهاد بشر میدانند، یعنی فطرت بشر در نهاد هر انسانی به ندای توحید لبیک میگوید.(1)
تعبیر "میثاق" هیچ دلالتی بر اینکه لزوما در یک عالَمی قبل از این عالم خدا با انسان پیمانی زبانی بسته است ندارد؛ همانطور که امام علی(ع) در نهج البلاغه نیز فطرت انسان را میثاقی می دانند که با انسان بسته شده است:
«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِه‏»؛ پس خداوند انبیاء و رسولانش را پی در پی فرستاد تا میثاقی که خداوند با فطرت بشر بسته را به ایشان یادآوری کنند.(2)
بنابراین روایت فوق نیز این نظر را تأیید می کند که منظور از عهد و میثاق الهی همان فطرت توحیدی انسان است که در درون انسان بر یگانگی خداوند شهادت میدهد.

نکته دوم:
در هر صورت چه عالم ذر را بپذیریم و چه نپذیریم این اجازه گرفتن پیش از ورود انسان به دنیا به چند دلیل نشدنی است:

الف) هیچ انسانی نیست که طالب نیستی باشد، یعنی نیستی را بر هستی ترجیح دهد، پس از هر انسانی سوال میشد که از دنیایی عبور خواهی کرد که اولا نسبت به زندگی اخروی تو بسیار کوتاه مدت است، و ثانیا سعادت وشقاوت آن در عمده موارد دنیوی به دست توست، و اما سعادت و شقاوت اخروی کاملا به دست خود توست، چرا انسان نپذیرد؟ یعنی قطعا امکان نداشت کسی به ندای الهی برای ورود به دنیا پاسخ منفی دهد.

ب) نکته پیشین در این خصوص بود که انسان طبق اصل هستی پاسخ مثبت می دهد، اما اگر بر فرض انسان نخواهد طبق اصل هستی قضاوت کند و بخواهد جزئیات بیشتری بداند در این صورت پاسخ دادن انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد، انسان برای تصمیم گیری یکبار باید این زندگی را تجربه کند، و تا زمانی که زندگی را تجربه نکند نمی تواند بگوید می خواهم بیایم یا نیایم؛ شما فرض کنید از هیچ چیز خبر ندارید و به شما بگویند دنیایی هست اینطوری و آن طوری و... آیا می شود فهمید و تصمیم گیری کرد؟

مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، انسان تا آخرت را هم ندیده نمی تواند قضاوت کند، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود و هرگز قبل از خلقت نمی توانست به خداوند پاسخ دهد.
پس اینکه امروز انسانی گرفتار مشکلات شود و از آمدن به دنیا پشیمان شود، قضاوتی عجولانه است، چون انتهای امر را مشاهده نکرده است.
همچنین باید توجه کرد هرگز صرف دانستن، کار تجربه را نمی کند، یعنی حتی اگر خداوند انسان ها را پیش از خلقت از جزئیات دنیا با خبر میساخت باز هم تا آن را تجربه نکرده بودند نمی توانستند درک کنند، همان طور که در خصوص آخرت خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند.:
«أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب‏»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(3)
اما با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلااستثناء از این مشکلات خشنود خواهند شد، باز هم انسان نمیتواند آن را درک کرده و در برابر مشکلات صبوری کند

انسان ابدی بوده و عمر او میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین 20، 30 سال بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، و دارد زود قضاوت می کند، مَثَل چنین کسی، مانند کودکی است که پدر و مادرش او را به شهر بازی می برند، اما او در همان ابتدای راه با دیدن ترافیک و دود و دم مسیر پشیمان شده و می گوید من نمی خواستم بیایم! پدر و مادری که می دانند او در نهایت راضی خواهد شد آیا باید او را برگردانند یا اینکه به مسیر ادامه دهند؟
آیا خدایی که می داند اینها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آنها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آنها بگوید من که می دانم آنها در آخرت راضی خواهند شد.
با این اوصاف چطور انسانی که در عالم ذر است میتواند تصمیم درست و منطقی بگیرد به دنیا بیاید یا خیر؟!

ج) نکته چهارم اینکه اصلا امکان این که چنین علمی هم به شخص داده بشود نیست، چون سرنوشت انسان مشروط است، نه مطلق؛ این خود انسان است که آینده و سرنوشت خود در دنیا را می سازد، نه اینکه از قبل سرنوشت انسان ها مشخص شده و به آنها تحمیل شده باشد، انسان ها هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند پس خداوند چطور می توانست آنها را از سرنوشتشان آگاه سازد؟
اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد مثلا مبتلا به بیماری و... می شود، و اگر اهل تلاش باشد، خب بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، و سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند لذا تا محقق نشده نمی توان به او نشان داد.

علاوه بر اینکه آگاه کردن انسان به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد یعنی ورود انسان به راهی که هرگز انگیزه ای برای تغییر آن ندارد، و این با حکمت الهی ناسازگار است چون خداوند سرنوشت هر کسی را نامعلوم قرار داده است تا هرگز ناامید نشده و همچنان به تلاشش برای رسیدن به اهدافش ادامه دهد. این سرنوشت انتخاب خود انسان است، نه انتخاب خدا برای او، او به راحتی می تواند سرنوشت خودش را تغییر دهد.

د) نکته دیگر اینکه نفس انسان جسمانیة الحدوث است، یعنی جنین در ادامه سیر تکاملی و رو به رشد، به مرتبه تجرد رسیده و دارای نفسی مجرد میشود(4) بنابراین ویژگی های روح و روان انسان ها و علایق و سلایق آنها نشأت گرفته از مسائل ژنتیکی، نوع تربیت، محیط و مانند آن است، خب انسانی که هنوز به دنیا نیامده و علایق و سلایقش شکل نگرفته چطور و طبق کدام علاقه و سلیقه میتواند پاسخ دهد؟

علاوه بر اینکه دائما در نظرات انسان تغییر و تبدل حاصل می شود، و از انتخاب هایش پشیمان می شود؛ پس خداوند چطور میتوانست از انسانی که رأی ثابتی نداشته و بارها در طول عمرش نظرش عوض می شود بپرسد می خواهی به دنیا بیایی یا خیر؟ مطابق با کدام مقطع سنی او باید از او می پرسید؟ خداوند چطور میتواند از انسانی که در مرحله اول تکوّن است، و تازه در عالم ذر است و هیچ تجربه ای از هیچ جا ندارد و قطعا بارها در آینده تصیمیماتش را تغییر خواهد داد سوال کند؟ اگر گفت «آری» و پس از آمدن به دنیا پشیمان شد چه؟! حق هم دارد، چون می گوید من با آن سطح اطلاعات چطور می توانستم قضاوت کنم؟! البته کاری نداریم که الان هم که پشیمان شده دوباره دارد زود قضاوت می کند!

بنابراین حتی در صورت سوال کردن و نظر خواستن از انسان ها، هیچ تضمینی نبود که اولا این ابراز نظرش یادش بماند و ثانیا هیچ تضمینی نبود که بعدها پشیمان نشود چون به روشنی میبینیم که نظر یک انسان در طول دوره زندگی اش بارها عوض میشود، پس بهترین نظر او، آخرین نظر اوست که با تجربه بیشتری از زندگی دارد ابراز نظر می کند و طبق تعالیم خداوند در دین، عمده انسان ها در نهایت از به دنیا آمدن خویش خرسند خواهند بود.

نکته سوم:
از نگاه های احساسی که بگذریم و یک مقدار عقلانی به مسئله بنگریم، خواهیم دید که خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آنها هستی داده است، و این هستی دادن هم اقتضاء اوصاف اوست، بلاتشبیه مانند رودخانه ای که جاریست و گیاهان و درختان در آستانه او هم سیراب می شوند، می توانند بگویند ما نمی خواهیم سیراب شویم؟!

علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ خب تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن معلول از علت اصلا بی معنا است.

نکته چهارم:
آنچه که موجب شده امروز در دنیا برخی از به دنیا آمدن پشیمان باشند و بگویند چرا خداوند پیش از این از ما اجازه نگرفته، دو دلیل دارد:

اول به علت دنیاگرایی و فرار از تکالیف الهی، و همچنین به جهت توجیه خلاف هایشان!!
دوم: به علت سختی ها و مصیبت های دنیوی

دسته اول هرگز حق اعتراض ندارند، چون در صورتی انسان میتواند بگوید که من دنیا را نمی خواهم که واقعا نخواهد!! کسی که دو دستی به دنیا چسبیده است حق ندارد بگوید چرا این دنیا به من داده شده است! کسی می تواند دنیا و خلق شدن را نپذیرد که واقعا از دنیا کناره گیری کند، نه کسی که برای رسیدن به دنیا خون دیگران را در شیشه می کند!!

اما دسته دوم که واقعا اهل لجاجت نیستند و واقعا به خاطر فشارهای دنیا معتقد هستند که کاش به دنیا نمی آمدند، این اشخاص دارند زود قضاوت میکنند! خود خالقشان گواهی داده است روزی از خلقتشان راضی خواهند شد و حتی در برابر این خلقت از خداوند تشکر خواهند کرد و حتی در برابر خداوند شرمنده خواهند شد.
روایت داریم که فقرا در قیامت وقتی مزد سحتی فقرشان را می بینند و ندای الهی را می شنوند، سرشان را بلند کرده و می گویند:
«مَا ضَرَّنِي مَا مَنَعْتَنِي مَعَ مَا عَوَّضْتَنِي‏»؛ آنچه که از ما منع کردی در برابر آنچه که به ما دادی هرگز زیان آور تلقی نمیشود. (5)

خداوند دارد وعده میدهد این سختی به گونه ای جبران خواهد شد که هیچ کسی ناراضی نخواد ماند! این یعنی چه؟ یعنی الان هر کسی ابراز نارضایتی می کند از سر ناآگاهی است! دارد زود قضاوت می کند! زندگی انسان که میلیاردها سال طول خواهد کشید را با دیدن 20 ، 30 سال نمی توان قضاوت کرد!!


پی نوشت ها:
1. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش، ج7، ص5-8.
2. رضی، شریف، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، خطبه اول، ص43.
3. نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل، مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، قم، چاپ اول، 1408ق، ج2، ص65.
4. صدرالمتالهین، شواهدالربوبیه، تصحیح سيد جلال الدين آشتيانى‏، المركز الجامعى للنشر، مشهد، چاپ دوم، 1360ش، ص221.
5. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص264.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61984&p=976897&viewfull=1#post976897