نهایت کمال و مقصد نهایی انسان‌ کامل کجاست؟

سؤال:
نهایت کمال و مقصد نهایی انسان‌های کامل (پیامبران و ائمه‌اطهار علیهم‌السلام) کجاست؟ و چه ارتباطی با بشریت آنان دارد؟


پاسخ:
شناخت درجات نهایی انسان در کسب کمالات بدون شناخت هدف غایی و فلسفه‌ی آفرینش، شناختی ناقص خواهد بود. در حدیث قدسی معروف، هدف از آفرینش، حب خداوند به شناخته‌شدنش معرفی شده است (کنتُ کنزا لاأُعرَف فأحببت أن أُعْرَف).[1]البته این حدیث با الفاظ متفاوتی نقل شده است اما در مجموع، دلالت بر مضمون واحدی دارند.
حدیث فوق، پاسخی به پرسش حضرت داود (علیه‌السلام) است که از خداوند در مورد علت خلق عالم سؤال کرد و در پاسخ، خداوند اینچنین پاسخ داد که گنجی پنهانی بودم که دوست داشتم کمالات عظمت من دانسته شود.


از آنجا که کمالات ذات حق تعالی بی‌نهایت است کمالات او نیز بی‌نهایت است و این کمالات فقط در صورت تجلی حق و به اصطلاح، خلق و آفرینش، به منصه ظهور خواهد رسید. در حقیقت، در روند آفرینش موجودات، که به عنوان آثار کمال حق‌‌تعالی به شمار می‌آيند، کمالات حق و در نتیجه، خود حق شناخته خواهد شد.
اما آنچه مسلم است آن است که آفرینش در نشان‌ دادن و دلالت کمالات الهی یکسان نبوده، برخی در نشان‌ دادن کمالات خداوند گوی سبقت را از بقیه می‌ربایند و به اصطلاح، کمالات بیشتری از پروردگار را در خود جمع کرده‌اند.
در میان خلائق، انسان بیشتر از دیگر موجودات دیگر، این هدف را تأمین خواهد کرد. و البته در میان انسان‌ها نیز همه افراد انسانی یکسان نخواهند بود و برخی در سایه‌ی بندگی و انتخاب حق محض، می‌توانند بر برخی دیگر برتری و فضیلت‌ یابند و به اصطلاح، نزدیک‌ترین مخلوقات به خداوند به لحاظ کمالات وجودی گردند. به عبارت دیگر، تمام موجودات، اگر چه مظاهر خداوند‌ می‌باشند اما در میان آنها تنها انسان است که مظهر جامع حق است و می‌تواند تجلی‌گر تمامی اسماء و صفات حق‌تعالی گردد و به اصطلاح، تجلی اعظم و مظهر اتم او شود.


پس غایت خلقت انسان، «عالم غیب مطلق» است چنانکه در احادیث وارد است «عبدی خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی ...»[2] ترجمه: ای بنده‌ام، من همه اشیاء را به خاطر تو خلق کردم و تو را هم برای خودم آفریدم ... .
همچنین، قرآن خطاب به جناب موسی‌بن عمران می‌فرماید: «واصطنعتک لنفسی»[3] و نیز می‌فرماید: «و أنا اخترتک»[4]؛ یعنی انسان برای خود خداوند خلق شده است؛ پس غایت سیرش وصول به «باب الله و فنای فی ذات الله و عکوف به فناء الله» است و معاد او «إلی الله و من الله وفی الله و بالله» است همانطور که در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُم»[5] و دیگر موجودات به واسطه انسان به حق‌تعالی رجوع می‌کنند و مرجع و معادشان به انسان است. همچنانکه در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم «و إیاب الخلق إلیک و حسابهم علیکم»[6] ترجمه: برگشت خلق به سوی شما و حسابرسی آنان توسط شما انجام می‌گیرد.


از طرفی، خداوند در قرآن از خلیفه‌ قرار دادن انسان بر روی زمین سخن به میان آورده است: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة»[7] از این سیاق برداشت می‌گردد که خداوند در مقام اعطای کرامت و کمال به انسان است کرامتی که نیاز به زمینه‌ای مناسب چون علم به اسماء دارد و ملائکه الهی از آن محروم بودند. از همه مهمتر آن که خداوند در صدد تعیین خلیفه برای خویش است نه دیگران. اگر این مطلب را در کنار سجده کردن ملائکه در مقابل آدم قرار دهیم، نشان از آن است که همان مقامی که در مستخلف‌عنه (خداوند) دیده می‌شود به خلیفه‌ی او سر ریز شده است. به عبارتی، چنین خلیفه‌ای لازم است آینه‌ی مستخلف‌عنه باشد و از صفات و کمالات وی در او یافت شود تا در عین حال که مظهر حق است، خلیفه‌ی او نیز باشد. همانطور که در مقامی که فرشتگان به خداوند در مورد خلق آدم اعتراض کردند و پاسخ «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» را دریافت کردند خداوند به حضرت آدم دستور داد علم اسماء را به فرشتگان خبر دهد! این به معنای آن است که حضرت آدم به عنوان خلیفه‌ی الهی، تنها کسی است که دارنده‌ی علم الهی (به عنوان یکی از کمالات خداوند) است؛ پس از آن، ملائکه، بر وی سجده کردند.


البته این بهره‌گیری حضرت آدم از علم الهی به جهت بهره‌گیری وی از مواهب مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش است.[8] انسانی که به عنوان خلیفه‌ی الهی برگزیده شده است با استناد به چنین علمی، از حقایق اشیاء مطلع گشته، نه تنها خود، بلکه دیگر مخلوقات را نیز دستگیری می‌کند.
با تدبر به هر یک از اهدافی که تا بدین جا بیان شد روشن می‌شود هیچ تضاد و تعارضی میان آنان نبوده، در یک راستا، همدیگر را همپوشانی می‌کنند. در واقع، انسان در عین حال که خلیفه‌ی الهی است و در عین حال که خلقتش برای خداست، در عین حال، نمایانگر بیشترین حد از کمالات الهی است.
اما قرار نیست این اهداف و غایات، یکجا و به صورت فعلیت یافته‌ در وجود انسان قرار داده شود؛ بلکه لازم است این کمالات به صورت بالقوه، با اختیار و اراده‌ی انسان به فعلیت برسد و تنها نشئه‌ای که می‌تواند چنین بستری را فراهم آورد، نشئه‌ی عنصری و دنیوی است.


بر این اساس، بشریت و قرار گرفتن در زندان تن و عالم طبیعت، به مثابه‌ی سکویی برای پرش انسان است که انسان‌های کامل به بهترین وجه از آن استفاده کرده‌اند ولی انسان‌های سست اراده و جاهل، این فرصت را به تهدیدی برای خود تبدیل ساخته‌اند. با این تصویر، در جریان خلقت انسان، وجود او در قوس نزولی، بعد از طی مدارج اشرف، به اخس انجامید ولی در قوس صعود، با بهره‌گیری از ویژگی‌ِ استعدادی بودن، از اخس شروع نموده و بعد از طی جمیع مدارج اخس، به اشرف خواهد رسید. در این روند، با طی دو قوس نزولی و صعودی، دایره وجود تمام شده و نهایات به بدایات رجوع می‌کند.
با این تفصیل، می‌توان گفت صعود انسان به قله‌ی کمالات اختصاصی مرهون بشریت اوست به این معنا که بدون نزول در چارچوب بشری و قرار گرفتن در بستری که به تبع وجود استعدادی آن، امکان رشد داشته باشد، امکان اوج‌گیری و سبقت از ملائکه‌ی مقرب برای او حاصل نمی‌گشت.

نتیجه‌گیری:
هدف نهایی انسان به طور عام و انسان کامل به صورت خاص، تخلق به اخلاق الهی و قرب و مقام خلافت الهی است که در سایه‌ی آن، خداوند در مظهری مقابل و خارج از صقع ربوبی، کمالات خود را به منصه ظهور گذاشته، آثار کمالات خویش را می‌شناساند. در این میان، بشریت به دلیل برخورداری از عوارض مادی از قبیل قوه و استعداد، نقش بسزایی در این هدف خواهد داشت بطوری که قابلیت رشدیافتگی و کمال‌یافتگی تنها از رهگذر عالم ماده به انسان داده خواهد شد؛ چرا که عوالم پس از ماده، فعلیت محض اند.

منابع

[1]. شرح نهج‌البلاغة ابن‌ابی‌الحدید، تصحیح ابراهیم محمد‌ابوالفضل،‌ قم: مکتبة آیه‌الله المرعشی‌النجفی، 1404ق، ج5، ص 163.
[2]. شیخ‌ حر عاملی، الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیة، ترجمه کاظمی خلخالی، تهران: انتشارات دهقان، ص 710.
[3]. طه: 41.
[4]. طه: 13.
[5]. غاشیه: 25.
[6]. مجلسی، محمدباقر، زادالمعاد، تصحیح علاء الدین اعلمی، موسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1423 ق، چاپ اول، ص 298.
[7]. بقره: 30.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1374، ج1، ص 176.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=60942&p=969960&viewfull=1#post969960