چرا نباید در مسئله اثبات خدا، تقلید کرد؟


پرسش: سوال اینه که در مورد وجود یا عدم وجود خدا مطمئنا و مطمئنا ... آدمهای بسیار زیادی بودند و هستند که هم از من داناتر هستند هم قوه فکری بالاتری دارند و هم مدت زمان بیشتری رو رویه این مساله گذاشتند. بنابراین چرا در مساله وجود یا نفی خدا ما میتونیم تقلید کنیم.

پاسخ:
اینکه چرا نباید در این موارد تقلید کرد، پاسخ به یک قاعده عقلایی و یک اصل عقلی بر میگردد.
توضیح اینکه:
عقلای عالم در هر مسئله ای که در زندگی روزمره برایشان پیش می آید به دنبال بررسی هستند.
چه در امور بی اهمیت و چه در مسائل مهم و حیاتی دنیایی خود.
مثلا وقتی میخواهند پودر لباسشویی بخرند، تحقیق میکنند که کدام پودر مشخصات بهتری دارد.
یا وقتی میخواهند ماشین بخرند، همین تحقیق و بررسی را دارند.

این مسئله در تمام زندگی روزمره ما جاری است، البته در برخی موارد که اهمیت آن برایمان کمتر و خطا کردن برایمان کم اهمیت تر است، این مسئله کمرنگ تر میشود و شاید حتی گاهی اوقات به جهت اهمیت خیلی کم مورد، توجه چندانی به این تحقیق نداشته باشیم.
ولی به هر حال، در موارد مهم از تحقیق غفلت نمیکنیم.

شاید به نظر برسد که در این تحقیق تحت تاثیر تبلیغات قرار میگیریم نه اینکه واقعا تحقیق کرده باشیم.
در این مورد باید به دو نکته توجه کنیم.
اول اینکه بالاخره تحقیق صورت میگیرد و تقلید صرف نیست. به همین جهت، از مشخصات و دلیل پاسخی که او میدهد سوال میپرسیم. مثلا میگوییم این مورد چه خصوصیاتی دارد که او آنرا معرفی میکند.
دوم اینکه در چنین موارد، تقلید مایه آرامش ما نمیشود چرا که اگر طرف مورد تقلید، اشتباه کرده باشد، ما خودمان را نمیتوانیم تبرئه کنیم و خودمان را در این امر مقصر میدانیم.
مثلا اگر از شخصی در مورد یک چشم پزشک زبردست پرس و جو کنیم و او شخص x را معرفی کند. در این صورت:
اولا: از او میپرسیم این پزشک چه خصوصیاتی دارد که او را معرفی میکند.
ثانیا: اگر او اشتباه کرده باشد و در این مراجعه ضرری به رسیده باشد، اگر درست تحقیق نکرده باشیم و به صرف تقلید و اعتماد به سخن دیگری این دکتر را انتخاب کرده باشیم، در این صورت، خودمان را ملامت میکنیم.

بنابراین نخستین پاسخ این است که عقلای عالم یک سیره متداول دارند که در زندگی روزمره خود تقلید صرف نمیکنند.

نکته دیگر این است که شاید بگویید انسان در زندگی روزمره خود تقلیدهای زیادی دارد. مثلا ما وقتی سراغ دکتر میرویم از او چون و چرا نمیکنیم و نسخه او مو به مو اجرا میکنیم. یا وقتی مهندس ساختمان یا نقشه کش مجرب به ما میگوید که در ساخت خانه چه باید بکنیم، سخنش را بی کم و کاست قبول میکنیم.
پاسخ این است که در این موارد، انتخاب بر اساس تحقیق است. آنگاه پس از اینکه انتخاب خود را انجام دادیم، به سخن متخصص گوش میدهیم.

دلیل دوم اصل عقلی
در کنار آن سیره عقلا، یک اصل عقلی نیز وجود دارد که ما در برخی انتخابها حساس تر میکند.
این اصل، اصل احتیاط عقلی است.
زمانی که در انتخابهای دنیایی، هرچه مورد حساستر و مهمتر میشود، حساسیت ما در انتخاب و وسواس ما بیشتر میشود و دیگر به سخن هر کسی توجه نمیکنیم و بدون توجه به جزئیات پاسخ دیگران به پاسخ آنان توجه نمیکنیم.
این خود نشان از آن دارد که در مسائل مهم زندگی، نباید تقلید کرد.
این مسئله وقتی مربوط به سرنوشت ما میشود، اهمیت خود را بیشتر و بیشتر نشان میدهد.
در این مورد، اگر سخن کسی که از او تقلید میکنیم نادرست باشد و او چه به عمد و چه به صورت سهوی ما را گمراه کرده باشد، هستی و شرنوشت خود را از دست داده ایم.
در این صورت، عقل انسان حکم میکند که احتیاط کنیم و از راه تقلید انتخاب خود را انجام ندهیم.

نکته آخر در مورد نتایج متعارض تقلید است.
در برخی موارد، تقلید از افراد متعدد نتایج متعارضی را دارد.
یعنی اگر بخواهیم در مورد مسئله ای تحقیق کنیم، افرادی که به آنها میتوان اعتماد کرد، راه کارهای متعارض داشتند، آن موقع علاوه بر اینکه احتیاط بیشتر نمایان میشود، یک حکم عقلی دیگر نیز حکمرانی میکند.
آن حکم نیز عبارت است از "تعارضا تساقطا" به عبارت دیگر، اگر دو راه با یک درجه اعتبار اولیه، دو نتیجه کاملا متناقض و ناسازگار را داشتند که با یکدیگر قابل اجتماع نیز نبودند، هر دو راه و هر دو جواب از درجه اعتبار ساقط شده و قابل تمسک نیستند.
خب در مورد تقلید در مسئله اثبات خدا، نیز هر دو طرف افراد توانمند و دانشمندی دارد. (با این فرض که سخنان هر دو طرف به یک اندازه قابل قبول است و به یک اندازه میتوان به سخنان آنان اعتماد کرد، بدون توجه به ادله آنان)