سوال:
"در جریان سعد معاذ، وقتی مادر سعد گفت بهشت گوارایت باد پیامبر فرمودند همین الان استخوانهایش از فشار قبر داره در هم میشکنه. سوال کردن چرا ؟ پیامبر فرمودند این بابا با زن و بچه ش بد رفتار بوده."
سوال اینست: آیا این غیبت نیست؟ آیا از این کار نمی فهمیم که غیبت پشت سر مرده جایز هست؟
پاسخ:
وظایف و تکالیف انسان ها در دنیا، بسته به وظیفه ای که در حال حاضر بر عهده شان هست، متفاوت می شود. گاهی اوقات یک عمل خاص، برای شخصی حرام، ولی برای دیگری حلال و ای بسا واجب باشد. برای مثال دروغ گفتن یکی از منفورترین اعمالی ست که نه تنها در دین اسلام، بلکه در تمام ادیان الهی و حتی توسط انسان های لائیک و بی دین هم زشت و ناپسند شمرده می شود.
پس دروغ گفتن در شرایط عادی یک عمل حرام است. اما اگر شخصی در موقعیتی قرار گرفت که با گفتن حقیقت، جان یک انسان مظلوم به خطر می افتاد، آیا همچنان دروغ گفتن در این شرایط هم حرام و ناپسند محسوب می شود؟ قطعا خیر. همه عقلای عالم، از مسلمان و غیر مسلمان و حتی بی دین، در این شرایط به شخص توصیه می کنند که حقیقت را نگوید و یک انسان مظلوم را به کشتن ندهد.
پیامبر بزرگوار اسلام در شأن پیامبری و هدایت مردم قرار دارند. یعنی ایشان موظف هستند که اشتباهات دیگران را گوشزد کرده و راه درست و مورد رضایت پروردگار را به مردم نشان دهند. اگر سخنی که ایشان در مورد سعد فرموده اند را مصداق غیبت بدانیم، پس اولین غیبت توسط خداوند و از قوم بنی اسرائیل و لوط و نوح و ... انجام شده!!
ضمن اینکه یکی از مواردی که در اصول فقه مهم است و مبنای استخراج احکام قرار می گیرد، تقریر معصوم است. به این معنا که عملی در حضور معصوم انجام شده، و ایشان به طور لفظی یا عملی یا با سکوتشان این عمل را تایید کنند. بر این اساس، می توان این عمل را درست و حلال و مورد رضایت الهی دانست. اگر پیامبر بعد از اینکه مادر سعد او را به بهشت بشارت داد، سکوت می کردند، در حقیقت در حکم تایید این مطلب بود. بعد تصور بفرمایید خانواده سعد، یا کسانی که از بداخلاقی او با خانواده اش اطلاع داشتند، چه برداشتی می توانستند داشته باشند؟!! آیا این ماجرا حکم بداخلاقی با خانواده را تایید و تثبیت نمی کرد!؟
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)، هیچ عمل یا حرف یا حتی کوچکترین حرکتی در طول عمر شریفشان نداشتند که بدون قصد یا بیهوده بوده باشد. از تک تک اعمال و رفتار ایشان می توان نکات و اصول دین را آموخت. در آیات اول سوره نجم، خداوند متعال سوگند یاد می کند که رسول گرامیش، هرگز نه گمراه شده و نه در عملی دچار غفلت شده؛ و تمام رفتار و سخنانش ناشی از وحی الهی و در راستای رضایت خداوندی ست.
وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى؛ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى؛ وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى؛ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى؛ عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى1
سوگند به ستاره هنگامي كه افول ميكند. كه هرگز دوست شما (محمد) منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است. و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می شود، نیست. آنكس كه قدرت عظيمي دارد او را تعليم داده.
اگر سوال شود که آیا پیامبر نمی توانستند این عیب را فقط به خانواده او که از این عیب مطلع بودند، بگویند؟ آیا برای هدایت جامعه می توان آبروی کسی را برد؟ ضمن اینکه علامه طباطبایی در توضیح آیه "و ما ینطق عن الهوی" می فرماید منظور آن دسته از فرمایشاتی ست که در مخاطبه با کفار است. والا اگر مثلا پیامبر خدا ،در درون منزل به همسرشان میفرمایند یک لیوان آب بده (مثلا) یا فلان لباس من کجاست ، آیا این هم وحی یوحی است؟ علامه این اطلاق را نمیپذیرد. به قول شما طلبه ها، اطلاقش چون قدر متیقن در مقام تخاطب دارد، حجت نیست. این را هم اگر توضیح بدهید ممنون میشوم
درپاسخ میگوئیم: همانطور که عرض شد، پیامبر وظیفه آگاه کردن مردم را به عهده دارد و باید دیگران را از سرانجام بداخلاقی آگاه کند.
با اینحال برای این مسئله ذکر چند نکته لازم است:
1- اینکه فرمودید همه نمیدانستند که او بداخلاق است، با پرس و جوئی که بنده در این مورد داشتم، به این نتیجه رسیدیم که ظاهرا اینطور که شما می فرمایید نیست و بداخلاقیِ سعد معاذ یک امر پنهان نبود و ایشان به بداخلاقی شناخته شده بودند.
و با توجه به کوچک بودنِ جامعه آن روز مسلمانان، این مسئله به نظر درست و طبیعی می رسد.
2. در این روایت ذکر نشده که پیامبر این مطلب را در جمع فرموده باشند. شاید ایشان به مادر سعد این جواب را داده و او این حرف را به بقیه انتقال داده.
(می توانید در این رابطه از همکاران گروه تاریخ و سیره هم سوال بفرمایید.)
3- بنابر برخی دلائل فقهی، این صحبت پیامبر اصولا در مصادیق غیبت گنجانده نمی شود.
(در این رابطه هم می توانید با همکاران گروه فقه صحبت کنید.)
4- با توجه به اینکه ما عصمت پیامبر را به عنوان یک اصل قبول داریم، سوالات بعدی ما به این اصل برگشته و ما مطمئنیم که قطعا از پیامبر بزرگوار اسلام حتی فعل مکروه هم سر نمی زند، چه رسد به حرام. پس اگر هم سوالی در این رابطه ایجاد شد، با توجه به اثباتِ این اصل، منتفی ست.
(در مورد اثباتِ عصمتِ رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز اگر سوالی دارید، می توانید در انجمن کلام و اعتقادات مطرح بفرمایید.)
و در مورد توضیح ،علامه طباطبائی در ذیل آیه "و ما ینطق عن الهوی..."، متن ترجمه المیزان، در ذیل آیه سوم سوره نجم بدین شرح است:
"منظور از كلمه" هوى" هواى نفس و رأى و خواسته آن است، و جمله" ما ينطق" هر چند مطلق است، و در آن نطق به طور مطلق نفى شده، و مقتضاى اين اطلاق آن است كه هواى نفس از مطلق سخنان پيغمبر نفى شده باشد (حتى در آن سخنان روزمره اى كه در داخل خانه اش دارد)، و ليكن از آنجايى كه در اين آيات خطاب" صاحبتان" به مشركين است، مشركينى كه دعوت او را و قرآنى را كه برايشان مى خواند دروغ و تقول و افتراى بر خدا مى پنداشتند، لذا بايد به خاطر اين قرينه مقامى بگوييم: منظور اين است كه آن جناب در آنچه كه شما مشركين را به سوى آن مى خواند، و آنچه كه از قرآن برايتان تلاوت مى كند، سخنانش ناشى از هواى نفس نيست، و به رأى خود چيزى نمى گويد، بلكه هر چه در اين باب مى گويد وحيى است كه خداى تعالى به او مى كند."2
ظاهرا علامه طباطبائی، دقیقا برعکس چیزی که شما متوجه شده اید، حتی حرفهای روزمره ایشان را هم منتفی از هوای نفس می دانند.
هرچند باید توجه بفرمایید که زندگی پیامبر بزرگوار اسلام دارای شؤون مختلفی ست. یکی از این شؤون زندگی عادی و طبیعی ایشان است که می فرمایند: "قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ...؛ بگو من بشرى همانند شما هستم، با اين تفاوت كه به من وحى مى شود..."3 و یک شأن دیگر زندگی ایشان هم همان شأن هدایت است که قبلا عرض شد.
اینکه تمام اقوال و افعال و تقریر پیامبر بزرگوار اسلام مطابق با وحی است، یعنی پیامبر معصوم با آگاهی از حدود الهی و آسیب هایِ عدمِ مراعات این حدود، به نوعی کنترل و آگاهیِ بازدارنده ای دست یافته که در هر شرایطی امکان شکستن این حدود، با آن حد از آگاهی، از بین می رود. به عبارت دیگر، معنای این قول این نیست که، درخواست یک لیوان آب از همسرشان هم جزء وحی باشد؛ بلکه حتی همین فعلِ ایشان هم خالی از هوای نفس بوده و مطابق با وحی و شریعت است. به نحوی که مانند تمام افعال دیگر ایشان، در راستای شریعت الهی قرار می گیرد. یعنی شائبه ای مثل خودخواهی، یا ظلم و امثال اینها در آن راه ندارد. این مسئله هم به همان بحث عصمت پیامبر بزرگوار گرامی اسلام برمی گردد که بنده طبق قوانین سایت باید آن را به همکاران بزرگوار کلام و عقائد بسپارم. اگر در این زمینه احتیاج به توضیحات بیشتری دیدید، در انجمن کلام مطرح بفرمایید.
موفق و مؤید باشید.
پی نوشت:
1. سوره مبارکه نجم، آیات 1 تا 5
2. ترجمه تفسیر المیزان، ج19، ص42
3. سوره مبارکه کهف، 110
http://www.askdin.com/showthread.php?t=58845&p=922413&viewfull=1#post922413