آیا امام صادق «ع» ؛ ابوبکر را مدح نموده است؟

  1. اهل سنت روایتی را نقل نموده که امام صادق(علیه السلام) در مورد ابوبکر فرمودند: «ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله؛ لقد ولدني مرتين؛ همانگونه که امید به شفاعت علی(علیه السلام) دارم، امید به شفاعت ابوبکر نیز دارم؛ چه اینکه دو بار از او متولد شده ام».

    این روایت را عامه از ارسال مسلمات شمرده و با آن بر فضیلت ابوبکر احتجاج کرده؛[1] در حالی که چنین روایتی از نظر سند و بیش از آن از نظر دلالت مخدوش بوده که ما مختصرا به هر دو جهت آن اشاره می نمائیم.

    مقام اول : بررسی سندی روایت به نقل ازمتون عامه

    الف) سند اول:


    این خبر دارای دو سند بوده که در نخستین سند آن، ِاسناد خبر به مسنِِِد کوفه «محمد بن الحسین بن أبی الحُنین الحُنینیّ»[2] منتهی می شود؛ چنانچه «دارقطنی، متوفی385هـ»، از طریق وی از «عبد العزیز بن محمد الأزدیّ» از «حفص بن غیاث» روایت نموده که وی گفت: از جعفر بن محمد(علیه السلام) شنیدم ...[3]
    همچنین مِزّی(متوفی: 742هـ) در «تهذیب الکمال» از همین طریق این خبر را از «دارقطنی» روایت نموده است: «أخبرنا الدارقطني، قال: حدثنا أبو بكر أحمد ابن محمد بن إسماعيل الادمي، قال: حدثنا محمد بن الحسين الحنيني، قال: حدثنا عبد العزيز بن محمد الأزدي، قال: حدثنا حفص بن غياث، قال: سمعت جعفر بن محمد يقول: ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله، ولقد ولدني مرتين».[4]
    همچنین «أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور الطبری ُّاللالکلائیّ، متوفی: 418هـ» نیز در کتاب: «شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة»، از «عبد الله بن محمد» نقل می کند که وی گفت: برای ما روایت نمود «محمد بن عمرو» که وی گفت: برای ما روایت نمود: «محمد بن الحسن[5] الکوفی - الحنینی- الی آخر حدیث...[6]

    اشکال سند نخست:

    با نگاهی به اسناد این خبر مشاهده می گردد که این روایت متفرد به نقل «عبد العزیز بن محمد الازدی» از «حفص بن غیاث»، است؛ یعنی غیر از او کسی این روایت را از «حفص بن غیاث» روایت ننموده( نه از ثقات و نه از غیر ثقات) که این شخص نیز از دیدگاه ائمه ی رجال، شخصی مجهول است.
    ذهبی در میزان الاعتدال در رابطه با وی می نویسد: «عبد العزیز بن عبدالله الأصم - شیخ الحنینی- فیه جهالة، وقیل :عبدالعزیز بن محمد».[7]
    ابن حجر نیز در «لسان المیزان» ضمن تائید گفتار ذهبی می نویسد: «قال ابن القطان: عبدالعزیز لا یعرف، سواء کان عبدالعزیز بن عبدالله - کما قال البزّار - أوعبدالعزیز بن محمد - کما قال قاسم بن الاصبغ».[8]

    حکم روایتی که یکی از راویان آن مجهول است:

    جهالت در روای[9] یکی از اسباب طرد روایت است؛ زیرا روایت زمانی مقبول بوده که راویان آن همگی از جهت عدالت و قوه ی ضبط مورد تائید باشند؛ که با عدم شناخت حال راوی، این دو امر احراز نشده؛ مگر در صورتی که چنین شخصی مورد توثیق قرار گیرد، به اینکه راوی دیگری (غیر از راوی ناقل این خبر) وی را توثیق نموده و یا کسی که از او روایت نموده وی را توثیق نماید؛ به شرط آنکه اهلیّت جرح و تعدیل راویان را داشته باشد[10] که در مورد خبر مذکور چنین امری یافت نشده؛ لذا این روایت از نظر رجالی از اخبار ضعیف به حساب آمده و چنین امری صرف نظر از ایرادات برخی از ائمه ی حدیث نسبت به قوه ی حفظ «حفص بن غیاث»است.[11]

    ب) سند دوم:
    سند دوم، روایت «مسدّد» از «یحیی بن سعید قطان» از امام صاق(علیه السلام) است که در این خبر آمده امام صادق(علیه السلام) در مورد عمر و ابوبکر فرمودند: «سوگند به خدا که پدرم نقل کرد که على(علیه السلام) بر عمر وارد شد در حالى که (عمر) خود را در لباسش پیچیده بود، امام بر او درود فرستاد و فرمود: در نزد من احدى از اهل زمین که خداوند را با صحیفه ی اعمالش ملاقات می کند، از کسی که خود را در لباسش پیچیده است، محبوب تر نیست. سپس یحیى گفت که جعفر (علیه السلام) از ابوبکر یاد کرد و بر او درود فرستاد و گفت: ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است».

    این روایت را «بوصیری» در «اتحاف الخیرة المهرة، بزوائد المسانيد العشرة[12]» آورده[13] و «ابن حجر» نیز آنرا در «المطالب العالیة بزوائد المسانيد الثمانية[14]» روایت نموده اند که «بوصیری» در مورد سند آن سکوت نموده؛ ولی «ابن حجر» حکم به صحت سند آن نموده است.[15]
    همچنین «ابن عساکر» در «تاریخ مدینة دمشق» این روایت را از «أبو القاسم إسماعيل بن محمدبن الفضل، معروف به قوام السنّة» از «أبو منصور بن شكروية» از « أبو بكر بن مردوية» از «أبو بكر الشافعي» از «معاذ بن المثنى» از «مسدّد» روایت نموده.[16]

    «ذهبی» در کتاب: «سیر اعلام النبلاء» در ترجمه ی «اسماعیل بن محمد» آورده که «ابن عساکر» در دوران پیری وی(که قدرت حفظ وی کاسته شده بود) او را ملاقات نموده؛[17] چنانچه «ابوسعد سمعانی» نیز در مورد عدم اتقان وی در دوران پیری نوشته است: «وَرَأَيْتُهُ وَقَدْ ضَعُفَ، وَسَاءَ حِفْظُه».[18] من در حالى او را دیدم که (از جهت نقل روایت) ضعیف شده بود وحافظه اش خوب کار نمی کرد.
    در صورتی که اشکالات این سند را قابل توجه ندانسته و ضعف آنرا قابل جبران نیز بدانیم و یا اساسا همچون ابن حجر سند آنرا نیز صحیح بدانیم؛ این خبر از نظر محتوایی تنها مشتمل بر فقره «ولدنی ابوبکر مرتین» بوده که چنین امری تنها گویای انتساب آنحضرت از جهت مادری به ابوبکر بوده و متضمن مدحی برای وی نخواهد بود؛ اما صدر روایت که بیانگر علاقه ی امام علی (علیه السلام) نسبت به عمر بن خطاب بوده؛ امری است که با واقع امر تطابق نداشته و چنین امری خود بیانگر صدور تقیه ای این سخن از امام(علیه السلام) بوده؛ چنانچه در نقل صحیح عامه در صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است که امام علی (علیه السلام) ابوبکر و عمر را دروغگو و گناهکار و خائن و حیله گر دانسته،[19] و امام علی(علیه السلام) از مواجهه با عمر کراهت داشته است.[20]

    مقام دوّم: اشكال محتوایی حدیث:
    اشکال اصلی چنین روایتی عدم همگونی آن با سیره ی اهل بیت(علیهم السلام) است. سیره ی عملی عترت (علیهم السلام) در تقابل با خلفا بوده است. مدح ابوبکر و افتخار به چنین نسبی با آنکه آنچه مورد افتخار بوده رابطه ی ولایی و نسبی با عترت(علیهم السلام) است و نه عکس آن؛ همچنان که عمر بن خطاب در تعلیل خواستگاری خود از «ام کلثوم»؛ استناد به کلام پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) نمود که آنحضرت فرموده اند: «كلّ سبب و نسب‏ منقطع‏ يوم القيامة إلّاسببي ونسبي»؛[21] «هر پيوند و خويشاوندى در روز رستاخيز گسستنى است، مگر پيوند و خويشاوندى من». و من دوست دارم به واسطه ی چنین ازدواجی با آنحضرت نسبت داشته باشم.

    و اساسا همسان قرار دادن ابوبکر با آل محمد(علیهم السلام) و امید شفاعت از او توسط امام صادق (علیه السلام) با چه میزانی قابل قبول است؛ در حالی که صاحبان شفاعت در روز آخرت آل محمد(علیهم السلام) و در رأس آنان، جد مطهرشان(صلی الله علیه وآله) و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و همه ی خلایق نیازمند شفاعت آنان می باشند.

    شهید قاضی نور الله شوشتری در پاسخ به استدلال به این خبر می نویسد: «دلیل بر دروغ بودن این خبر همین بس که صاحب شفاعت کبرى، جدش رسول خدا (صلى الله علیه وآله) است، پس سزاوار نیست که آن حضرت شفاعت جدش را فراموش کرده و اظهار امید به شفاعت غیر کرده باشد. به ویژه ابوبکر که خودش در آن روز که مال و فرزندان سودى نمى‏بخشد، شفاعت کننده و حمایت کننده اى ندارد؛[22] جز کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید! مگر این که هدف امام صادق (علیه السلام) از بیان این جملات فقط تقیه بوده باشد.
    اما این که آن حضرت فرموده: «ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده» چنين امري بيان واقع و نه افتخار به آن است؛ زیرا پیش از این گفتیم که قبیله ی ابوبکر، پست ترین قبیله قریش بوده است؛ وابو سفیان هم به این مطلب تصریح کرده است. و نیز على (علیه السلام )در شأن محمد بن أبى بکر فرمود: او فرزندى نجیب از خانواده اى بد است که این سخنان پستى قبیله ى ابوبکر را اثبات مى کند. بنا بر این جایى براى افتخار نمى ماند».[23] بنابراین وجهی برای صدور این روایت از سوی امام(علیه السلام) وجود ندارد و بر فرض صدور چنین روایتی از امام(علیه السلام) محملی جز تقیه برای این خبر وجود ندارد.

    اشکال: این روایت را علمای شیعه نیز نقل نموده اند همچون: «شیخ بها ءالدین علی بن عیسی ابی الفتح الاربلی» که ایشان در کتاب «کشف الغمة فی معرفة الائمة» این روایت را نقل نموده است.

    جواب: مرحوم اربلی این روایت را از کتاب «معالم العترة النبویة» تألیف: «عبد العزیز بن الأخضر الجنابزی الحنبلی» نقل نموده است که چنین نقلی نیز مرسل بوده و فاقد اعتبار است.[24]
    «اربلی» در ذکر حضرت امام صادق (علیه السلام) سخنی از «عبد العزیز جنابزی» نقل می کند[25]و می نویسد: «و حافظ عبد العزيز جنابذى رحمه اللَّه گويد كه: أبو عبد اللَّه جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على ابن ابى طالب الصادق (علیه السلام) مادرش ام فروه واسمش «قریبة» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق[26] و مادرش اسماء دختر عبدالرحمن بن ابی بکر می باشد و به واسطه ی چنین امری جعفر(علیه السلام) گفت: و به تحقیق دو مرتبه از ابوبکر متولد شدم...». [27]


    پی نوشت:

    [1] . المطَالبُ العَاليَةُ بِزَوَائِدِ المسَانيد الثّمَانِيَةِ، ابن حجر العسقلانی، ج15، ص733:

    [2] . الثقات، ابن حبان، ج9، ص152، ترجمه ی: 15726، دار الفكر: «محمد بن الحسين بن موسى الحنيني كوفى يروى عن أبى نعيم وأبى الوليد روى عنه أهل الكوفة».

    [3] . فضائل الصحابة ومناقبهم وقول بعضهم في بعض صلوات الله عليهم، الدارقطني، ج1، ص47، مكتبة الغرباء الأثرية، المملكة العربية السعودية: «حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ، أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْآدَمِيُّ قَالَ: نَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَينِ الْحُنَيْنِيُّ، قَالَ: نَا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيُّ، قَالَ: نَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ، قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، يَقُولُ: مَا أَرْجُو مِنْ شَفَاعَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ شَيْئًا، إِلَّا وَأَنَا أَرْجُو مِنْ شَفَاعَةِ أَبِي بَكْرٍ مِثْلَهُ، وَلَقَدْ وَلَدَنِي مَرَّتَيْنِ».

    [4] . تهذیب الکمال، المزی، ج5، ص82، ترجمه ی: 950؛ تهذیب التهذیب، العسقلانی، ج2، ص89.

    [5] . در این کتاب نام راوی «محمد بن الحسن»آمده؛ ولی صحیح :«محمد بن الحسین» می باشد.

    [6] . شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، اللالكائي، ج7، ص1372، ح2467: «وأنا عبيد الله بن محمد قال: نا محمد بن عمرو قال: نا محمد بن الحسن الكوفي قال: نا عبد العزيز بن محمد الأزدي قال: نا جعفر(صحیح:حفص) بن غياث قال: سمعت جعفر بن محمد يقول: ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله، ولقد ولدني مرتين قلت: معنى هذا الكلام أن أبا بكر جده مرتين؛ وذلك أن أم جعفر بن محمد هي أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق، وهي زوجة أبيه محمد بن علي بن الحسين، وأم أم فروة هي أسماء بنت عبد الرحمن بن أبي بكر الصديق، فأبو بكر جده من وجهين».

    [7] . میزان الاعتدال، الذهبی، ج2، ص630، ترجمه: 5110: «عبد العزيز بن عبدالله الاصم. شيخ للحنينى. فيه جهالة. وقيل عبد العزيز بن محمد».

    [8] . لسان المیزان، العسقلانی، ج4، ص32، ترجمه ی: 86: «عبد العزيز بن عبد الله بن الأصم شيخ للحنيني فيه جهالة وقيل عبد العزيز بن محمد روى عن بن أبي الزناد عن عبد الرحمن بن حرملة عن بن المسيب عن أبي هريرة رضي الله عنه مرفوعا ان الشيطان يهم بالواحد وبالاثنين وبه لا يزال الناس بخير ماعجلوا الفطر ولم يؤخروه تأخير المشركين قال البزار لم نسمعه إلا من بن الحنين هذا الشيخ انتهى وقال بن القطان عبد العزيز لا يعرف سواء كان عبد العزيز بن عبد الله كما قال البزار أو عبد العزيز بن محمد كما قال قاسم بن الاصبغ لأنهما جميعا روياه عن محمد بن أبي الحنين الكوفي قلت وإطلاق الذهبي يوهم ان البزار سمعه من عبد العزيز وليس كذلك».

    [9] . جهالت به دو صورت می باشد: الف) جهالت عین (مورد روایت)؛ ب) جهالت در وصف. در نوع اول جهالت صفت کسی است که روایتش تنها از سوی یک راوی نقل شده است که چنین امری بیانگر آن است که راوی مذکور مشهور به طلب علم نبوده و عالمان حدیث او را به چنین امری نشناخته اند. که چنین جهالتی موجب عدم قبول روایت راوی است. در جهالت وصف با اینکه بیش از دو نفر از راوی مذکور روایت نموده اند؛ اما با این حال وثاقت وی محرز نشده است.

    [10] . نزهة النظر فی وضیح نخبة الفکر، ابن حجر العسقلانی، ص86؛ تيسير مصطلح الحديث، محمود الطحان، ص65: «مجهول العَيْن: تعريفه: هو من ذُكِر اسمه، ولكن لم يَرْوِ عنه إلا راو واحد. حكم روايته: عدم القبول، إلا إذا وُثِّقَ. كيف يوثق: يوثق بأحد أمرين. إمّا أن يوثقه غير من روي عنه. وإمّا أن يوثقه من روى عنه بشرط أن يكون من أهل الجرح والتعديل».

    [11] . حفص بن غیاث را گروهی از اائمه توثیق و گروهی دیگر ضابط بودن وی را مورد اشکال دانسته اند. ر.ک: سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج9، ص31؛ تهذیب التهذیب، العسقلانی، ج2، ص359.

    [12] . ((زوائد عشرة مسانيد على الكتب الستة، وهي:1) مسند الطيالسي؛ 2) مسدّد؛ 3)الحميدي؛ 4) إسحاق بن راهويه؛5) ابن أبي شيبة؛ 6) العدني؛ 7) عبد بن حميد؛ 8) الحارث بن أبي أسامة؛ 9)أحمد بن منيع؛ 10) مسند أبي يعلى الكبير.ورتب أحاديثها على كتب الأحكام)).

    [13] . إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة، البوصيري، ج7، ص162، ح6576: «وعن محمد بن جعفر ؟؟قال: بالله لحدثنى أبي أن عليًّا، رضي الله عنه، دخل على عُمَر، رضي الله عنه، وهو مسجى فأثنى عليه وقال: ماأحد من أهل الأرض ألقى الله بمادة صحيفته أحب إليّ من المسجى بثوبه. قال يحيى: ثم ذكر جعفر أبا بكر وأثنى عليه وقال: ولدني مرتين. رواه مُسَدَّد عن يحيى عنه». نکته ای که در نقل بوصیری قابل توجه است آن است که وی نام امام صادق(علیه السلام)را به اشتباه «محمد بن جعفر» ؟! ذکر نموده که بیانگر عدم شناخت او و یا کاتبین از نام ائمه(علیهم السلام) است.


    [14] . «وَهِيَ لِأَبِي دَاوُدَ الطَّيَالِسِيِّ، وَالْحُمَيْدِيِّ، وَابْنِ أَبِي عُمَرَ، وَمُسَدَّدٍ، وَأَحْمَدَ بْنِ مَنِيعٍ، وَأَبِي بَكْرِ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، وَعَبْدِ بْنِ حُمَيْدٍ، وَالْحَارِثِ بْنِ أَبِي أُسَامَةَ».

    [15] . المطَالبُ العَاليَةُ بِزَوَائِدِ المسَانيد الثّمَانِيَةِ، أحمد بن علي العسقلاني، ج15،ص723، ح3881: قال مُسَدَّدٌ: حَدَّثَنَا يَحْيَى، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، أَنَّهُ ذَكَرَ أبا بكر رضي الله عنه فأثنى عليه، وقال: ولدني مرتين. درجته: مقطوع صحيح. وقد سكت عليه البوصيري في الإِتحاف (3/ق 46 أ).

    [16] . تاريخ دمشق ، ابن عساکر، ج44، ص454، دارالفکر: «أخبرنا أبو القاسم إسماعيل بن محمد بن الفضل أنا أبو منصور بن شكروية أنا أبو بكر بن مردوية أنا أبو بكر الشافعي أنا معاذ بن المثنى نا مسدد نا يحيى عن جعفر بن محمد قال تالله لحدثني أبي أن عليا دخل على عمر وهو مسجى بثوبه فأثنى عليه وقال ما أحد من أهل الأرض ألقى الله بما في صحيفته أحب إلي من المسجى بثوبه قال يحيى ثم ذكر جعفر أبا بكر وأثنى عليه وقال ولدني مرتين».

    [17] . سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج14، ص472: «وَقَدْ ذَكَرَ أَبُو القَاسِمِ ابْنُ عَسَاكِرَ أَبَا نَصْرٍ الحَسَنَ بنَ مُحَمَّدٍ اليُوْنَارَتِيَّ الحَافِظَ، فَرجَّحَه عَلَى أَبِي القَاسِمِ إِسْمَاعِيْلَ -فَاللهُ أَعْلَمُ- وَكَأَنَّ ابْنَ عَسَاكِرَ لَمَّا رَأَى إِسْمَاعِيْلَ بنَ مُحَمَّدٍ وَقَدْ كَبِرَ وَنَقَصَ حِفْظُهُ، قَالَ هَذَا».

    [18] . همان، ص471.

    [19] . صحیح مسلم، باب حکم الفیء، ح1757: « فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ، ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ، فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا، وَاللهُ يَعْلَمُ إِنِّي لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ...».

    [20] . صحیح البخاری، باب غزوة خیبر، ح4240: « فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ...».

    [21] . المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیسابوری، ح4684.

    [22] . موطأ الإمام مالك، بَابُ التَّرْغِيبِ فِي الْجِهَادِ، ج2، ص461، ح32، دار إحياء التراث العربي، بيروت – لبنان: «مَالِكٌ، عَنْ أَبِي النَّضْرِ، مَوْلَى عُمَرَ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ؛ أَنَّهُ بَلَغَهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ لِشُهَدَاءِ أُحُدٍ: «هؤُلَاءِ أَشْهَدُ عَلَيْهِمْ». فَقَالَ أَبُو بَكْر: أَ لَسْنَا، يَا رَسُولَ اللَّهِ، بِإِخْوَانِهِمْ؟. أَسْلَمْنَا، كَمَا أَسْلَمُوا؟. وَ جَاهَدْنَا، كَمَا جَاهَدُوا؟. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «بَلَى. وَ لَكِنْ لَا أَدْرِي مَا تُحْدِثُونَ بَعْدِي». قَالَ: فَبَكَى أَبُو بَكْرٍ، ثُمَّ بَكَى. ثُمَّ قَالَ: أَ إنَّا لَكَائِنُونَ بَعْدَكَ؟».

    [23] . الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقة، القاضی نورالله التستری، ص242 : «أقول: یدل على کذب هذا الخبر أن صاحب الشفاعه العظمى هو جده صلى الله علیه وآله فلا یلیق به علیه السلام نسیان شفاعه جده صلى الله علیه وآله وإظهار رجاء شفاعه غیره سیما أبو بکر الذى لا شافع له ولا حمیم یوم لا ینفع مال ولا بنون ، إلا من أتى الله بقلب سلیم، اللهم إلا أن قصد به مجرد التقیه فافهم . وأما قوله علیه السلام ” ولقد ولدنى مرتین ” فبیان للواقع لا للافتخار به کیف وقد مر الاتفاق على أن قوم أبى بکر أرذل طوائف قریش وقد وقع التصریح به من أبى سفیان کما مر وقال على علیه السلام فى شأن محمد بن أبى بکر ” إنه ولد نجیب من أهل بیت سوء ” فتدبر ».


    [24] . از نظر شیعه فاقد اعتبار است؛ زیرا سند ان عامی است و از نظر اهل سنت نیز فاقد اعتبار است؛ زیرا جمهور اهل سنت روایت مرسل را فاقد اعتبار می دانند.

    [25] . بدون اینکه روایت را بپذیرد؛ البته ایشان در مقدمه این کتاب آورده اند: غالب مصادر این کتاب از منابع عامه است؛ برای اینکه مطالب آن آسانتر پذیرفته شود.

    [26] . لقب صدیق از القاب خود ساخته ای است که اهل سنت آنرا برای خلیفه ی اول جعل نموده اند و در این نقل آنرا به امام (علیه السلام) نسبت داده اند؛ در حالی که امام علی(علیه السلام) به نقل صحیح اهل سنت در صحیح مسلم خلیفه ی اول و دوم را دروغگو وگناهکار وحیله گر و خائن (صحیح مسلم، باب حکم الفیء: فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا) می دانست. صاحب کتاب «احقاق الحق» نسبت این روایت به صاحب آنرا(ظاهرا امام باقر علیه السلام) افترایی بیش ندانسته که در روایات اثری از آن نیست: «وَ قَالَ صَاحِبُ إِحْقَاقِ الْحَقِّ رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنَّ الْحِكَايَةَ عَنْ كَشْفِ الْغُمَّةِ افْتِرَاءٌ عَلَى صَاحِبِهِ، وَ لَيْسَ فِيهِ مِنَ الرِّوَايَةِ عَيْنٌ وَ لَا أَثَرٌ وَ زَادَ فِيهِ لَفْظاً: الصِّدِّيقَ...».(بحار الانوار، المجلسی، ج29، ص651).

    [27] . كشف الغمة في معرفة الأئمة ، الاربلی، ج‏2 ، 161: «وَ قَالَ الْحَافِظُ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ الْأَخْضَرِ الْجَنَابِذِيُّ رَحِمَهُ اللَّهِ‏- أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) الصَّادِقُ وَ أُمُّهُ أُمُّ فَرْوَةَ وَ اسْمُهَا قُرَيْبَةُ بِنْتُ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أُمُّهَا أَسْمَاءُ بِنْتُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ وَ لِذَلِكَ قَالَ جَعْفَرٌ (علیه السلام) وَ لَقَدْ وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْنِ وُلِدَ عَامَ الْجِحَافِ‏ سَنَةَ ثَمَانِينَ وَ مَاتَ سَنَةَ ثمانٍ وَ أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ».
     
     
  2.