آزادی به چه معناست؟ و چارچوبها، ساختار، محدوده و بهای آن چیست؟


سلام علیکم

بحث از آزادی و شناخت آزادی حقیقی از غیرحقیقی، ریشه در شناخت درست انسان دارد، از طرفی نیز به نوع جهت گیری انسان به دو جهان بینی الهی و یا مکتب مادی و الحادی مرتبط است، به دیندار بودن و اقبال به اسلام و آموزه های اسلام یا تمسک به تفکرات ضداسلامی غرب وابسته است، از اینرو شناخت وجوه تمایز و تفاوتهای این دو مکتب در تفسیر آزادی حائز اهمیت است. بی شک، آزادی‌ یكی‌ از اصیل‌ترین‌ ارزش‌های‌ نوع‌ بشر به‌ شمار می‌رود؛ به‌ گونه‌ای‌ كه‌ همگان‌ آن‌ را می‌ستایند. اما این کلمه با معنای خاص (معنای اصطلاحی رایج در فرهنگ امروز)خود بیش از چند قرن نیست که برسر زبان هاست و به نظر می رسد علت پیدایش و برجسته شدن آن، انقلاب اجتماعی اروپا در قرن اخیر است. گرچه آزادی اصیل و حقیقی انسان ریشه در تاریخ دین الهی و تلاش انبیاء الهی برای تحقق آن دارد. در برخی جوامع، افرادی وجود دارند که مفهوم آزادی را به درستی درک نکرده و نمی توانند بین آزادی اسلامی و آزادی غربی و لیبرالی تفکیک قایل شوند؛ و بدین جهت توقعاتی نابجا از حکومت اسلامی دارند. از اینرو ریشه همه این قبیل سؤالات را می توان در بررسی نقاط اختلاف و تفاوت و وجوه تمایز این دو نوع نگاه به انسان و جهان، مبتنی بر مکاتب خاصشان پی جویی کرد. که در ادامه به تفصیل آن خواهیم پرداخت:

یک. بدون هیچ شک و تردیدی انسان در اسلام آزاد است، حتی در اساسی‏ ترین مطلب یعنی تشرف به دین! ولی آزادی تنها صفت و خصوصیت انسان نیست. به عبارت دیگر همه وجود انسان در آزادی خلاصه نمی‏شود بلکه ابعاد دیگری هم دارد که باید بمنظور تکامل بخشی آنها بدانها نیز توجه کند. در غرب، پس از رنسانس تا کنون یعنی در حدود 4 قرن گذشته حرکت ‏به این سمت بوده که مؤلفه‏ های دیگر انسان را پاک کنند و فقط آزادی به معنای غربی را برای انسان باقی بگذارند. لکن این ادعایی بیش نیست. به عنوان مثال ژان پل ساتر (متوفی دهه 1980) انسان را تنها با آزادی معرفی می‏کند و بدین جهت ‏حتی منکر وجود خدا می‏شود، چرا که خداوند را محدود کننده آزادی انسان می‏داند!، نیچه (متوفی 1900) نیز درست همین ادعا را دارد و معتقد است مسیحیت انسان را له کرده است و انسان برای تبدیل شدن به فرا انسان و رفتن به فراسوی نیک و بد، باید خدا، اخلاق و ارزش ها را کنار بگذارد. مکاتب و اندیشه هایی چون اگزیستانسیالیسم و اومانیسم که تماماً بر انسانگرایی و حاکمیت انسان بر هستی و ساحت های وجودی اش تأکید می کنند و انسان را خدای خودش می خوانند نیز بر این مبنا بدنبال اثبات انسان مطلقاً آزاد بوده و هستند و نیز مکاتبی که از دل اومانیسم متولد شده اند نظیر سکولاریسم، لیبرالیسم و پلورالیسم. همه این مکاتب و اندیشه های بشری بدنبال تحقق آزادی مطلق انسان در تعیین سرنوشت، دستیابی به امیال خود و پاسخگویی به همه خواستها و نیازهای خویش بوده اند، بدون آنکه استعدادها، ظرفیتها، توانایی ها و نیازهای واقعی انسان و دو بعدی بودنش و فلسفه آفرینش او را بدرستی شناخته باشند.

دو. اما در مکتب اسلام در کنار آزادی انسان، چیزهای دیگری هم داریم. یکی امر قدسی و فرا انسانی «عقل‏» و «آگاهی های فطری و وجدان» است که همه ما در آن شریکیم. این عقل و وجدان بسیاری از «آزادی‏های نامعقول‏» را محدود می‏کند و لازم الاتباع است. امر دیگری که آزادیهای افسارگسیخته را محدود می‏کند وحی است و این دو نعمت بزرگ را خداوند به انسان عنایت فرموده است. پس فرامین خدا می‏توانند محدود کننده برخی آزادیها باشند، چرا که خداوند در دیدگاه اسلامی، ما فوق بشر و آزادیهای بشری است زیرا اساساً اوست که انسان را در این عالم اولاً وجود بخشیده و ثانیاً آزاد آفریده، چنانکه فرمود: «إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا»(1) اوست که نعمت اختیار و انتخاب را به انسان کرامت فرموده است. برخی واژه آزادی را با هرزگی، افسار گسیختگی و هرج و مرج برابر می‏دانند و هنگام بحث از آزادی، ذهن آنها، پیش از هر چیز، متوجه آزادی جنسی و بی‏ بندوباری می‏شود. این طرز تفکر احتمالاً ناشی از وضعیت اجتماعی جوامع غربی است. این افراد به گمان این که آزادی نیز، ره آورد غرب است، آزادی و بی‏ بندوباری را یکسان می‏بینند. حال آن که از برخی برداشت‏های سطحی که بگذریم، مراد از آزادی، آزادی درونی و بیرونی، سیاسی و فکری با تمامی ابعاد آن است و بدین مفهوم، انبیاء، بزرگ ترین پیام آوران آزادی در دوران خود بوده‏ اند.

سه. البته محدودیت آزادی امری است که مورد پذیرش همه عقلا می باشد. حتی غربیان(نظامات لیبرالی و سکولاری) با این همه تاکید بر آزادی خواهی بر قانون گرایی اصرار می ورزند. مگر ماهیت قانون ایجاد محدودیت در آزادی بی قید و شرط نیست؟ حال سؤال این است که کدام عنصر در قانون، آنها را ما فوق آزادی قرار داده است و به آنها امکان تقیید آزادی کامل انسان ها را داده است؟ پاسخ ما این است که هر چند کار قانون ایجاد محدودیت است، ولی هدف و نتیجه‏ اش حفظ آزادی‏های قانونی و مشروع است. به تعبیر دیگر اگر در عرصه اجتماع، قائل به آزادی بی قید و شرط شویم، تزاحم آزادی‏ها عملا باعث برهم خوردن نظم، که زمینه استفاده از آزادی است، می‏شود. پس در عمل چاره‏ ای نیست مگر اینکه به وسیله قوانینی، حداقل آزادی‏ها را، برای حفظ حداکثر آزادی، قربانی کنیم. و این امر، یک الزام و اجبار در مرحله عمل است. چنانکه در قوانین راهنمایی رانندگی و بسیاری قوانین دیگر، برای رعایت نظم و حقوق دیگران محدودیت هایی اعمال می شود. پس حتی در میان اندیشمندان غربی نیز اعتقاد به آزادی مطلق وجود ندارد. اساساً آزادی مطلق با عقل سلیم و منطق بشری مغایر است. آزادی مطلق با فلسفه ضرورت زندگی جمعی بشر مغایرت دارد. زندگی جمعی و مدنی، مستلزم وجود برخی محدودیت‏هاست.(2)

چهار. ناگفته نماند در بحث آزادی، وجود آزادی در یک جامعه الزاما! بمعنای فقدان جبر نیست و بالعکس! بعبارتی انسان و جامعه ای می توانند آزاد باشند اما در چارچوب مقیدات و مقرراتی محدودکننده که در حقیقت خیر و مصلحت فرد و جامعه در این نحوه است. و از آنسوی فرد و جامعه ای ممکن است مجبور باشند در حالیکه آزادی هایی دارند که هیچ خیر و مصلحت واقعی و کمالی برای ایشان نداشته باشد و در واقع این جامعه علیرغم این آزادی ها مجبور نفس و اسیر هواهای شخصی شان هستند! به اعتقاد ما طریق صواب در نگاه اعتدالی شیعه و مکتب اهل بیت(ع) است که در بحث جبر و اختیار بیان می شود: "لا جبر و لا تفویض، بل امر بین الامرین." یعنی نه جبر مطلق و نه اختیار و آزادی مطلق بلکه حقیقت امور عالم بین ایندوست و ما نیز در زندگی باید مناسبات امورمان و محدوده آزادی را بر همین قاعده تنظیم کنیم.

پنج. حکومت دینی نمی تواند به اسم دفاع از آزادی در مسائل قوانین و احکام دینی و اداره امور جامعه دینی فقط تماشاگر باشد بلکه ضمن اینکه باید اسباب فرهنگ سازی و رشد و ترقی فکری و رفتاری مردم را مهیا کند موظف است احکام را از طرق علمی و عملی و اجرایی پیاده کند و ضمن آن، با متخلفان و هنجارشکنان نیز برخورد کند، در غیر اینصورت ماهیت و هویت اسلامی و دینی بودن خود را از دست می دهد. آزادی های بی قید و شرط در جامعه دینی نه تنها معنادار نیست بلکه مشکل افرین است، اگر حکومت اسلامی هیچ عمل و رفتاری برای پیاده کردن قوانین و ارزشها و احکام اسلامی و بازدارندگی در برابر نابهنجاریها انجام ندهد یعنی در این حیطه منفعل است! به صرف اینکه آموزش و پرورش و رسانه ها دارند کار فرهنگ سازی را انجام می دهند، پس ما برای خوشایند خاطر مردم با متخلفان و هنجارشکنان برخورد نکنیم تا مردم در فضایی آزاد، به رشد لازم برسند! این یعنی کمک به زمینه سازی رنسانس! ضمن آنکه غالباً مردم ذائقه شان به مادیات و جلوه های متنوع آزادی و نفسانی افسارگسیخته متمایل تر است و از محدودیت و تکلیف و قانون، گریزانند! اگر بگذاریم متخلفان و هنجارشکنان آزادانه کارشان را بکنند، به گمان اینکه ما هم داریم کارمان(فرهنگ سازی) را می کنیم! این خوش خیالی است! یک وقت چشم باز می کنیم که رنسانس دیگری رقم خورده است.

شش. آزادی های نامشروع و حرام گرچه در باطن قضیه در مَثَل حکم آتشی را دارد که اگر فرزند خردسال ما یکبار آتش را شخصاً تجربه کند برای همیشه از آتش فاصله خواهد گرفت! اما چون آدمی دراین عالَم، به باطن امور راه ندارد و ظاهر برخی امور و نفسانیات اتفاقاً برایش خوشایند و مطلوب است، درحالیکه برای نفس آدمی و راه کمال و سعادت او آسیبهای جدی در پی دارد، لذا اینکه بگذاریم خودشان تجربه کنند تا به نامطلوب بودن مطلب پی ببرند یک توهم و خیال است! اتفاقاً در آن وادی ها اگر خدایی ناکرده یک بار تجربه کند یا دهانش بخورد! تازه گناه برایش مزه می کند و بازگرداندن از ان وادی ها کار سهل و آسانی نیست! ضمن انکه گاهی آزاد گذاشتن یک مسأله بدلیل عدم حضور دمادم خیرخواهانی که همان لحظه به کمک فرد بیایند و جلوه های نازیبا را برایش تفسیر کنند نیز مطرح است و بعضی تجربه های از این دست، معمولاً راه بدون بازگشتی است که ریسک آن، تحت عنوان آزادگذاشتن و انتخاب کردن، خیلی بالاتر از حد تصور است! خصوصاً بعضی مسائل ممکن است در مقطع سنی خاصی(بزرگسالی) اگر تجربه شود هضم تبعات سوء آن، بدلیل قدرت تجزیه و تحلیل بالای فرد ممکن باشد اما در بعضی سنین(خردسالی، نوجوانی و جوانی) تجربه بعضی مسائل آزاد همان و هلاکت نفس همان!

بنابراین، آزادی یعنی حق برخورداری همگان از حقوق اساسی عادلانه منطبق با شأن و منزلت اجتماعی هر فرد، البته در چارچوب قوانین و مقررات هر نظام و حکومتی که مردم، آزادانه و با اختیار، آن نوع حکومت را برگزیده اند! از اینرو می توان گفت: بهای آزادی، رسیدن همگان به حقوق اساسی شان در پرتو چارچوبها و قوانین و ضوابط آن حکومت است. بعبارتی اگر مردم با اختیار و آزادی حکومت دینی و اسلامی یا مردمسالاری دینی را پذیرفته اند باید در تحقق آزادی و برخورداری از مراتب آن، حرمت قوانین و چارچوبها و ارزشهای دینی و الهی را نیز محترم بشمارند. فلذا برخورد قانونی با کسانی که می خواهند به اسم آزادی بیان، سیاسی و ...، هنجارشکنی کرده و ارزشهای دینی و اعتقادات مردم و ارزشهای نظام اسلامی را مورد هجمه و حمله خود قرار دهند و جامعه را به اسم تساهل و تسامح غربی و لیبرالی از درون تهی کنند، کاملاً قانونی بوده و مطابق با چارچوبهای حقوق اساسی ملت و مقررات و موازین حکومت مردمسالار دینی است.

موفق باشید ...

پی نوشت________________________________

 

  1. سوره انسان، آیه 3.
  2. برگرفته از حوزه نت، مفهوم آزادی از دیدگاه اسلام، با تغییر و اضافات.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=59510&p=947857&viewfull=1#post947857