چرا زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت می‌گیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد، این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟

سؤال:
چرا زمانی که قرآن نازل شد علم آن زمان فکر کردن را به قلب نسبت میداد و بعدها مشخص شد که فکر کردن توسط مغز صورت می‌گیرد و این اشتباه در قرآن هم هست و با توجه به اینکه قرآن قرار است کتابی برای همه زمانها باشد، این اشتباه را چگونه توجیه میکنید؟
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ» (
سوره حج آیه 46) آيا در زمين گردش نكرده‏ اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه‏ هاست كور است.

پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم:
باید گفته شود قرآن کلام الهی است که در قالب وحی بر قلب پیامبر نازل شده است و نیازی به توضیح یا اثبات آن نیست. زیرا این موضوع در جای خود هم با دلایل عقلی و هم نقلی تبیین شده است.در نتیجه این کلام خدای متعال است که توسط فرشته وحی بر قلب و جان پیامبر فرود آمد و بر هر فطرت پاکی نشست.
در جمع بندی پرسش مذکور می‌توان گفت: اشکال زمانی موجه است که مقصود از قلب همان مفهومی باشد که ذهن برخی از ما به آن منصرف می‌شود و حال آن که چنین نیست، بلکه قلب در بعضی از آیات قرآن به معنای عقل ترجمه شده است. مثل آیه شریفه «إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد» (1)
در اين تذكّرى است براى آن كسی كه عقل دارد، يا گوش دل فرا دهد در حالى كه حاضر باشد. و همین یک شاهد کفایت می‌کند که جای اشکال نیست.
علاوه در تایید این مطلب بیان امام کاظم (سلام الله علیه) است که قلب را در آیه شریفه مذکور به معنای عقل بر شمرده است. (2) هم‌چنین در منابع لغت نیز یکی از معانی قلب، فکر و عقل ترجمه شده است. (3)
آورده اند:‏
منظور از «قلب» در آیه شریفه« إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيد» و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى‏كند، همان «عقل» و شعور و ادراک است. (4)
اضافه بر این، خدای متعال در برخی از آیاتش فهم و تعقل را به قلب نسبت می‌دهد مثل آیه شریفه‌ای که به آن اشکال کرده‌اید
«أفَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي‏ فِي الصُّدُور» (5)
آيا آنان در زمين سير نكردند، تا دل‌هايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درک كنند يا گوش‌هاى شنوايى كه با آن (نداى حق را) بشنوند؟! چرا كه چشم هاى ظاهر نابينا نمى‏‌شود، بلكه دل‌هايى كه در سينه‏ ها است كور مى‌شود.
درنگاه اول این نکته به ذهن می رسد که چگونه قلب این عضو صنوبری و حیاتی بدن واسطه تعقل و فهم قرار می گیرد! در حالی که مغز محل ادراک و شعور آ دمی است و قلب در فهم ما "دل" است یعنی جای احساس و عواطف.
باید چنین تفسیر کرد مقصود از شعور و فکری که به قلب نسبت داده شده است، مفهومی که ما از آن می‌فهیم نیست بلکه مقصود از قلب یعنی مرکز توجه روح آدمی که هویت هر انسانی به آن است. چنین قلبی بیدار، آگاه و صاحب ادراک است.
اینک به نظر یکی از تفاسیر در بیان تعریف عقل می‌نگریم.
نوشته‌اند:
مقصود از «قلب» در قرآن چیست و چرا درک حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است؟ در حالی که می‌دانیم قلب مرکز ادراکات نیست، بلکه تلمبه‌ای است برای گردش خون در بدن!
در پاسخ چنين مى‏‌گویيم:
«قلب» در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله ـ به معنى عقل و درك چنان كه در آيه 37 سوره «ق» مى‏خوانيم «إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» در اين مطالب تذكر و يادآورى است براى آنان كه نيروى عقل و درک داشته باشند. به معنى روح و جان، چنان كه در سوره احزاب آيه 10 آمده است: «وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» هنگامى كه چشم‌ها از وحشت فرو مانده و جان‌ها به لب رسيده بود. به معنى مركز عواطف، آيه 12 سوره انفال شاهد اين معنى است.
«سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ» به زودى در دل كافران ترس ايجاد مى‏‌كنم. و در جاى ديگر در سوره آل عمران آيه 159 مى‏خوانيم: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» اگر سنگ دل بودى از اطرافت پراكنده مى‏‌شدند. (6)
نتیجه این که: مقصود قرآن ازقلب، همان مرکز توجهی است که در نفس یا روح بشر قرار گرفته است. یعنی مرکز تلقی و قبول حقایق عالم که مرتبه ای بالاتر از فهم و شعور ظاهری هر انسانی است که هیچ ارتباطی با مغز یا قلب ظاهری ندارد.پس با توجه به مطالب بالا که در باره حقیقت قلب بیان شد، جای هیچ گونه اشکال یا مناقشه ای باقی نمی‌ماند.

منابع:
1. ق: 50/ 37.
2. برادران حکیمی و احمد آرام، ترجمه الحياة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال 1380 ش، چاپ مکرر، ج‏ 1، ص 159.
3. ابن منظور، لسان العرب، واژه قلب و راغب اصفهانی، مفردات، ماده قلب.
4. مکارم، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات اسلامیه، سال 1374 ش، چاپ اول، ج 22، ص 284.
5. حج، آیه 46
6.
مکارم، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج‏ 1، ص 89.

http://www.askdin.com/thread45075-9.html