فایده فلسفه برای اجتماع چیست؟ و بازتاب فلسفه در کدام بخش جامعه قابل مشاهده هست؟

سؤال:
فایده فلسفه برای اجتماع چیست؟ و بازتاب فلسفه در کدام بخش جامعه قابل مشاهده هست؟ لطفا مثال عینی بزنید.

پاسخ:
در مورد فایده فلسفه، تاحدودی دوستان لب و خلاصه مطلب را فرمودند.
اما خوب است قدری
گسترده‌تر در مورد فایده فلسفه صحبت کنیم.
یکی از فواید فلسفه، تبیین عقلانی اعتقادات دینی است.
مثلا اثبات وجود خداوند راه‌های گوناگونی دارد، نقلی، شهودی، عقلی. اما اگر بخواهیم وجود خداوند را برای کسی که نه شهود دارد و نه دلایل نقلی (قرآن کریم و روایات) را قبول دارد، تنها راه باقی مانده دلیل عقلی است.
اما دلیل عقلی برای اینکه موجه باشد و مورد پذیرش قرار گیرد و اصلا بتوان در مورد آن با کسی که هم کیش ما نیست صحبت و بحث کنیم، باید استدلال معتبری باشد.
فرض کنید مثلا بخواهیم از دلیل حدوث متکلمان به اثبات خداوند بپردازیم.
این دلیل بیان می‌کند:
- جهان حادث است.
- هر حادثی نیازمند مُحدِثی است.
- بنابراین جهان نیازمند مُحدِثی است.
همین یک دلیل به ظاهر ساده و آسان، در مقدمه دوم نیازمند این است که بیان شود چرا هر حادثی نیاز به محدثی دارد. چرایی این مسئله همان است که به اصل علیت معروف است و جای بحث از آن در فلسفه است و قبلا باید بحث آن شده باشد و در هنگام استدلال، زمانی که طرف مقابل دلیل نیازمندی در مقدمه دوم را پرسید، ما سریع می‌گوییم به خاطر اصل علیت.
یا مثلا وقتی می‌خواهیم ضرورت وجود ادیان و بعثت انبیاء را اثبات کنیم، باید از دلیل حکمت بحث کنیم.
دلیل حکمت بیان می‌کند:
خداوند حکیم است و کار لغو انجام نمی‌دهد.
بنابراین در بحث بعثت انبیاء بیان می‌کنیم،
خداوندی که انسان را آفریده است، حتما از این آفریدن هدفی داشته اشت؛ وگرنه کار لغوی انجام داده است.
حال که بی‌هدف نیافریده، لازم است برای رسیدن به هدفش برنامه و نقشه راه را به انسان بدهد تا حتما هدف الهی از آفرینش محقق شود؛
وگرنه کار لغوی انجام داده است.
بنابراین، اصل وجود ادیان الهی اثبات می‌شود.
چون‌که همه انسان‌ها توان اتصال به عالم غیب را ندارند، نیاز به وجود انسان‌هایی هست که از نظر روحی توان ارتباط با غیب را دارند و خداوند از طریق آن‌ها نقشه راه و برنامه رسیدن به هدف را به سایر انسان‌ها برساند؛
وگرنه کار بیهوده‌ای انجام داده است.
بنابراین اصل بعثت انبیاء اثبات می‌شود.
خب تمام این امور از دلیل حکمت اثبات کرد و اثبات حکمت الهی نیاز به بحثی فلسفی دارد که در
الهیات به معنای خاص بحث می‌شود.
همین‌طور سایر مباحث الهیاتی که در خیلی موارد به صورت کلی یا جزیی از استدلال‌های فلسفی و مقدمات فلسفی استفاده می‌کند.
فایده دیگر فلسفه در مباحث الهیاتی در پاسخ به شبهات و سوالاتی که از جانب مخالفان دین یا به صورت کلی ادیان مطرح شده است. به طور قطع پاسخ آنها را نمی‌توان با ادله نقلی همان دین داد. زیرا طرف مقابل اصلا آنها را قبول ندارد تا بخواهیم برای پاسخ به او از سخنان داخلی همان دین استفاده کنیم.
اما فایده فلسفه منحصر در اعتقادات و امور الهیاتی نیست.

تمام دانشهایی که امروزه به عنوان فلسفه مضاف مطرح است مانند فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه علوم اجتماعی، فلسفه ذهن، فلسفه فیزیک و غیره همگی از مبادی فلسفی استفاده می‌کند که در مباحث فلسفه محض وجود دارد. علاوه بر اینکه خود اینها قبلا به صورت غیر مشخص و ممزوج در خود این مباحث تا حدودی مورد بحث قرار میگرفته است.

فلسفه ذهن در مباحث وجود ذهنی و علم النفس مورد بحث بوده است و فلسفه فیزیک در مباحث طبیعی فلسفی مورد بحث بوده است و سایر مباحث نیز به صورت پراکنده در لابلای بحثهای فلسفی بوده است.
ضرورت وجود این فلسفه ها نیز به این خاطر است که تا بحث از اینها صورت نگیرد، مبنای خود دانش‌ها و درستی نتایج آن مورد خدشه و سوال خواهد بود و اثبات نخواهد شد.
فایده دیگر فلسفه، بحث از معرفت و شناخت انسان است.
اینکه ما به وجود عالم پیرامون خود اعتقاد داریم و این که وقتی با کسی صحبت می‌کنیم، مطمئن می‌شویم او درست حرف ما را می‌فهمد و وقتی او با ما صحبت میکند، مطمئن هستیم سخنی که می‌شنویم دقیقا همان چیزی است که او گفته است، و صدها و هزاران مطلب و سوال دیگر از مباحث معرفت شناسی است که از قدیم در فلسفه مطرح می‌شده است و گاه در لابلای بحثها بوده است.
در مسائل اجتماعی و اخلاقی نیز نیاز به بحثهای فلسفی داریم.
زیرا ما در اجتماع و مناسبات اجتماعی و نیز اخلاقی هر مبنایی را قبول کنیم، نیازمند این هستیم که آن مبنا را بر اساس یک رویکرد فلسفی انتخاب کنیم.
مثلا اگر در اخلاق به اخلاق متعالی قائل هستیم و صرفا به دنبال سود و لذت زودگذر نیستیم، یعنی به بعد دیگری برای وجود خود به نام نفس معتقدیم و یا حتی به وجود عالمی دیگر و اگر به لذت و لذت گرایی و سودگرایی پایبند هستیم یعنی قبلا مبنا و
جهان‌بینی خود را بر این اساس چیده‌ایم که جهانی ورای این جهان وجود ندارد و هرچه هست همین هست و یا حتی قائل به بعد دیگری برای خود قائل نیستیم که سودگرایی بخواهد به آن لطمه‌ای وارد کند.
این‌ها تنها برخی از فواید فلسفه است. (1)

منابع:
1.برای مطالعه بیشتر رک: آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح یزدی، ج 1، درس 9 ـ 12 (تهران، چاپ و نشر بین الملل، 1382، چ سوم)

http://www.askdin.com/thread49584.html