دلایل صدق کلام خداوند

پرسش:
از کجا بفهمیم خداوند راستگو است؟
 
 
پاسخ:
اعتقاد به صداقت و راست‌گویی خداوند، از جمله اعتقادات دینی و مشترک میان ادیان الهی است که در اسلام نیز  پذیرفته‌شده است. به تعبیر قرآن، خداوند، نه‌ فقط راست‌گو است، بلکه راست‌گوترین است(۱) و هیچ‌گاه از وعده‌ای که داده، تخلف نمی‌ورزد و حتماً به آن عمل خواهد کرد: «وعده حق خداوند است و کیست که در گفتار و وعده‌هایش، از خدا صادق‌تر باشد»؟!(۲) محققان به‌منظور اثبات عقلی این باور دینی، ادله مختلفی را ذکر کرده‌اند که در ادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
 
نکته اول:
یکی از دلایلی که محققان برای اثبات صداقت خداوند ارائه کرده‌اند، ازاین‌قرار است:
مقدمه اول: خداوند حکیم است؛
مقدمه دوم: حکیم، مرتکب قبیح و زشت نمی‌شود؛
مقدمه سوم: کذب و دروغ، قبیح است؛
نتیجه: بنابراین، خداوند، مرتکب کذب نمی‌شود و هیچ‌گاه دروغ نمی‌گوید.(3)
 
نکته دوم:
یکی دیگر از دلایل اثبات صداقت الهی، «فقدان علت صدور کذب» است که در ادامه به‌اختصار آن را توضیح می‌دهیم:
مقدمه اول: هر کذبی یا ناشی از این است که دروغگو از صدق ضرر می‌بیند و یا ناشی از این است که به صدق علم نداشته است؛
مقدمه دوم: فرض اول متضمن قبول عجز شخص کاذب است؛ فرض دوم نیز متضمن قبول جهل شخص کاذب است؛
مقدمه سوم: خداوند نه عاجز است و نه جاهل بلکه هم قادر است و هم عالم.
نتیجه، بنابراین، کذب از خداوند صادر نمی‌شود.(4)
 
نکته سوم:
افزون بر دو استدلال یادشده برای اثبات صداقت الهی، به این استدلال که از اتقانِ بیشتری نیز برخوردار است، می‌توان استناد کرد:
مقدمه اول: صدق به دو معنا مطرح می‌شود: الف. معنای معرفت‌شناسانه: قولی که مطابقت با واقعیت دارد؛ ب. معنای اخلاقی و هنجار شناسانه: بیان مطلبی که مطابقت با واقعیت ندارد، از سوی کسی که به عدم مطابقت آن با واقعیت نیز آگاهی دارد.
مقدمه دوم: آنچه تحت عنوان صدق کلام الهی مطرح می‌شود، ناظر به معنای دوم است؛ و به همین جهت، برخی برای اثبات آن به حسن و قبح عقلی متمسک می‌شوند. البته معنای اخلاقی کذب، متضمن معنای معرفت‌شناسانه صدق نیز هست یعنی قول کاذب به معنای دوم، کاذب به معنای اول نیز هست؛ و همچنین قول صادق به معنای دوم، صادق به معنای اول نیز هست؛ بنابراین، بحث از صدق کلام الهی متضمن دو امر است: اولاً کلام الهی باید مطابق با واقعیت باشد و ثانیاً خداوند نیز با آگاهی از مطابقت آن با واقعیت، آن قول را بیان می‌کند. بحث از کذب کلام الهی نیز متضمن دو امر است: اولاً کلام الهی با واقعیت مطابقت ندارد و ثانیاً خداوند نیز با آگاهی از عدم مطابقت آن با واقعیت، آن قول را بیان می‌کند.
 
مقدمه سوم: در این صورت، قول کاذب یا ناشی از این است که شخص به کذب آن آگاهی ندارد؛ یا شخص به کذب آن آگاهی دارد؛ اما از القای صدق ضرر می‌بیند؛ و یا خودش ضرر نمی‌بیند؛ بلکه دیگران ضرر می‌بینند؛ و یا نه خودش ضرر می‌بیند و نه دیگران، اما قدرت این را ندارد که قول صادق را بیان کند؛ و یا قدرت آن را دارد، اما خیرخواهی ندارد و نسبت به بیان قول صادق اهتمام ندارد.
 
مقدمه چهارم: در جای خودش ثابت شده است که خداوند واجد علم مطلق و قدرت مطلق و خیرخواهی مطلق و حکمت مطلق است و این صفات الهی، از جهت وجودی، عین همدیگر و عین ذات او هستند. با استفاده از این مطلب، روشن می‌شود که چون خداوند عالم مطلق است، نسبت به کذب آن آگاهی دارد؛ و چون قادر مطلق است هیچ‌کسی نمی‌تواند به او ضرری وارد سازد و یا مانع از این بشود که او قول صادق را بیان نماید؛ و چون خیرخواهی دارد از بیان قول صادق دریغ نمی‌ورزد؛ و چون حکیم مطلق است برای جلوگیری کردن از ضرر رسیدن به دیگران، دروغ نمی‌گوید بلکه روش دیگری را برمی‌گزیند، چراکه می‌داند اگر دیگران اندکی احتمال بدهند که او ممکن است گاهی دروغ بگوید، دیگر به قول او اعتماد نمی‌کنند و از تعالیم وحیانی و هدایتگرانه او پیروی نمی‌کنند؛ بنابراین، با عنایت به اوصاف الهی متوجه می‌شویم که اساساً محال است که خداوند دروغ بگوید.
 
نکته چهارم:
بعد از توضیح استدلال‌های یادشده به‌منظور اثبات صداقت الهی، باید این مطلب را نیز متذکر شد که در این استدلال‌ها تلاش کردیم نشان دهیم محال است خداوند دروغ بگوید؛ یعنی نه‌فقط خداوند دروغ نگفته است، بلکه محال است دروغ بگوید.
اگر به فرض، کسی استدلال‌های یادشده را قبول نداشت، به این معنا است که او نتوانسته اثبات کند که محال است خدا دروغ بگوید؛ اما باید دقت کرد که نقد و نظر او، مستلزم این نیست که خداوند دروغ گفته است یا دروغ می‌گوید.
 افزون بر این، حتی اگر به فرض، کسی اثبات کند که خداوند دروغ گفته است، باید توجه داشت که  دروغ خداوند نمی‌تواند ریاکارانه و منفعت‌جویانه و ناشی از خودخواهی یا ترس و غیره باشد، بلکه حتماً دروغی آمیخته با مصالح و منافعی است که سودش به ما انسان‌ها می‌رسد؛ یعنی چون حکیم و خیرخواه است، در اینجا دروغ گفته است و واقعیت را مخفی نگه داشته است تا به سبب این دروغ به خیر بزرگ‌تر برسیم.
البته این دو فرضی که در نکته چهارم آمد، صرفاً فرض است و همان‌طور که در نکات سابق،  استدلال‌هایش گذشت، خداوند نه‌فقط دروغ نگفته بلکه محال است دروغ بگوید.
 
نکته پنجم:
مطلب آخر اینکه، اگر تعبیر فلسفی و دقیق‌تری از کلام و گفتار الهی ارائه کنیم، مشخص می‌شود که اساساً کلام و گفتار الهی، بلکه هر یک از افعال و رفتار خداوند، مسبوق به انگیزه و یا اراده‌ای زائد بر ذات نیست و اساساً وقفه‌ای میان فعل و فاعل مطرح نیست، بلکه فعل الهی از ذات پاک و کامل الهی جوشش می‌یابد. از این منظر، اساساً کلام الهی خود واقعیت است که در هر مرتبه‌ای به‌گونه‌ای خاص تجلی می‌یابد. در مرتبه عقول و مجردات، به شکل خاصی ظهور می‌یابد و در مرتبه طبیعت و موجودات مادی به گونه دیگر. بی‌جهت نیست که خداوند همه نعمت‌ها و مخلوقاتش را کلمه الهی نامیده است.(۵) کلام الهی همچون قرآن تجلی مراتب بالاتر کلام الهی همچون عقول است. از این منظر، اساساً تمایز میان واقعیت و کلام منتفی می‌شود، بلکه کلام الهی عین واقعیت است که دارای مراتب است و هر مرتبه‌ای تجلی مرتبه بالاتر است.(6)
 
 
 
کلمات کلیدی:
صدق الهی، کلام الهی، قبح کذب، صفات خدا.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. سوره نساء، آیه ۸۷.
2. سوره نساء، آیه ۱۲۲.
3. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ ق، ص۲۹۰.
4. حسینی شیرازی، سید محمد، القول السدید فی شرح التجرید، قم، دارالایمان، ۱۴۱۰ ق، ص۲۸۱-۲۸۲.
5. سوره کهف، آیه ۱۰۹.
6. برای مطالعه بیشتر رک: صدرالمتالهین، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۹۸۱ م، ج۷، مبحث کلام خداوند.