غیبت برخی از نزدیکان امام حسین علیه السلام در کربلا

پرسش:
چرا برخی از بستگان نزدیک امام حسین علیه‌السلام و حتی برادران ایشان در کربلا حضور نداشتند؟
 
 
پاسخ:
این سؤال از دیرباز مطرح بوده که چرا برخی از افرادی که از آنان توقع می‌رود امام حسین علیه‌السلام را یاری کرده باشند، در کربلا حضور نداشتند؟ محققان با استفاده از شواهد و قرائن تاریخی، به بررسی و تحلیل پرداخته‌اند و برای برخی از آنان عذر و بهانه‌هایی آورده‌اند و درباره برخی سکوت کرده‌اند.
حقیقت این است که اطلاعات ما درباره همه آنان به یک اندازه نیست؛ ولی همین قدر می‌دانیم که نمی‌‌توان درباره همه به یک گونه سخن گفت. برخی از آنان به راستی معذور بوده و برخی دیگر کوتاهی کردند. درمجموع، چندین نکته دراین باره مطرح شده است:
 
۱ _ زندانی شدن
 برخی مانند مختار ثقفی، در زندان بودند. با توجه به جوّ امنیتی شدیدی که با ورود ابن زیاد بر کوفه حاکم شده بود، این احتمال وجود دارد که ابن زیاد برخی دیگر از هواداران اهل بیت را نیز زندانی کرده باشد تا نتوانند به کاروان حسنی ملحق شوند. مؤید این احتمال، این است که یزید بعد از دریافت خبر کشته شدن مسلم و هانی، در نامه‌ای به عبیدالله دستور داد ایستگاه‌های بازرسی و دیده‌بانی بر پا کند و افراد مظنون را دستگیر کرده، به زندان بیندازد.(۱) آیا این دستور فقط درباره مختار و چندنفری که نامشان در تاریخ ذکرشده، اجرا شد؟ بعید است؛ بلکه به نظر می‌رسد افراد دیگری نیز به زندان افتاده‌اند، هرچند نامشان در تاریخ ثبت نشده است.
 
۲ مرعوب شدن
ابن زیاد بعد از به شهادت رساندن مسلم، افرادی مانند عبد الاعلی بن یزید کلبی و عُماره بن صَلخَب را به جرم یاری مسلم گردن زد و عِریف‌ها (متصدّیان توزیع مقرّری هر قبیله) را مسئول هرگونه اغتشاش دانست و آنان را تهدید کرد که اگر خبری را از او مخفی نگاه دارند، مجازاتشان اعدام است. به مردم نیز هشدار داد که هر کس مظنون به پشتیبانی و حمایت از حسین علیه‌السلام باشد، بدون محاکمه به‌دار آویخته می‌شود و خانه و اموالش نیز سوزانده و مصادره می‌شود.(۲) بدین سان، بسیاری از شیعیان کوفه براثر تبلیغات و تهدیدات ابن زیاد، به راستی مرعوب شدند. ترس و رعب، یکی از مهم‌ترین عوامل شکست است. همان گونه که خداوند در جنگ بدر و غزوه بنی قریظه و بنی نضیر(۳) با «رعب» سپاه اسلام را یاری کرد، در مقابل نیز اگر رعب بر دل مؤمنان چیره شود، آنان را از انجام وظیفه بازمی دارد و باعث شکست آنان می‌شود. برخی سران شیعه در کوفه نیز چون مرعوب و بی‌اراده شده بودند، دست از یاری امام کشیدند؛ به ویژه بعد از شهادت مسلم، نبود رهبری متفکّر و شجاع در کوفه، شیعه را با بحران مواجه کرد و از این رو، شیعیان در این مقطع، سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفتند و تن به تقدیر سپردند. مهم‌ترین دلیل و شاهد این مطلب، سخنان توّابین در جریان قیامشان است.(۴)
 
۳ عدم شناخت شرایط زمان
شناخت ناکافی از شرایط زمان یکی دیگر از عوامل بود که باعث شد برخی نتوانند به ضرورت یاری و همراهی امام پی ببرند. برخی از این گونه افراد، با آن‌که هوادار و خیرخواه امام بودند، نه تنها وی را همراهی نکردند، بلکه ایشان را نصیحت می‌کردند که دست به قیام نزند! «حقیقت این است که حتّی در میان خواص شیعه و بزرگان بنی هاشم، شخصیت‌هایی بودند که نمی‌‌توانستند حرکت امام را در آن موقعیت زمانی، به درستی درک و تحلیل کنند. آنان قیام الهی امام را با محاسبات معمول خود، ارزیابی می‌کردند و آن را محکوم به شکست می‌پنداشتند. البته امام هیچ یک از شیعیان و نزدیکان خود را مجبور به شرکت در این قیام نکرد و تنها کسانی امام را همراهی کردند که بصیرت کافی و ایمان و اخلاص حقیقی و روح ولایت‌پذیری داشتند».(۵)
این عامل درباره آن دسته از برادران امام حسین که در کربلا حضور نداشتند نیز قابل ذکر است و عدم یاری آنان را می‌توان به حساب بی‌بصیرتی آنان گذاشت.
 
۴ بیماری و ناتوانی جسمی
این، عذری است که درباره برخی گفته شده است. برای نمونه، گفته شده که عبدالله بن جعفر بیش از هفتادسال سن داشت و توانایی جسمی برای یاری امام نداشت.(۶) برخی نیز گفته‌اند که در آن زمان نابینا شده بود؛(۷) ادّعایی که صحّت آن به شدّت مورد تردید است. عذر بیماری، درباره محمد بن حنفیه نیز مطرح شده(۸) و برخی بیماری او را آسیب از ناحیه دست(۹) و یا بیماری چشم(۱۰) ذکر کرده‌اند.
عذر عبدالله بن عبّاس نیز نابینایی بوده و به این مطلب در منابع بسیاری تصریح شده است.(۱۱) گویا به همین دلیل، با این‌که در مکه آمادگی خود را برای فرمان‌برداری از امام اعلام کرد، امام او را به مدینه فرستاد و از او خواست حوادث آن جا را به اطلاع امام برساند.(۱۲)
 
۵ وجود مانع برای حضور در کربلا
عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه، تدابیر امنیتی شدیدی اندیشید تا نگذارد کسی به کاروان حسینی بپیوندد. ازجمله، دستور داد همه راه‌های بین واقصه به طرف جاده شام تا جاده بصره را زیر نظر بگیرند و اجازه ندهند کسی وارد یا خارج شود.(۱۳) همین تدابیر بود که مانع پیوستن گروه هفتادنفری بنی اسد به امام شد.(۱۴)
 
۶ خوش‌گمانی به پایان ماجرا
تواکل یعنی کاری را انجام ندادن به این امید که دیگری انجام خواهد داد. به نظر می‌رسد که این عامل نیز یکی از عوامل کوتاهی علاقه‌مندان اهل بیت در یاری امام حسین بوده است. بعد از قیام مسلم در کوفه، ابن زیاد به دسیسه پرداخت و با دروغ و تهدید، خانواده‌ها را وا داشت که جوانان خود را از گرد مسلم پراکنده کنند. زنی می‌آمد و دست پسر یا برادرش را می‌گرفت و به او می‌گفت: «مردم به جای تو هستند و نیازی به کمک تو نیست».(۱۵) علامه مجلسی نقل می‌کند که علامه حلّی درباره برخی، این احتمال را مطرح کرده که نمی‌‌دانستند سرنوشت امام چه شده و کار به کشتار کشیده و گمان می‌کردند که با توجه به نامه‌هایی که به امام رسیده، حتما ً دیگران او را یاری می‌رسانند.(۱۶) کسانی که به این سبب در یاری امام کوتاهی کردند، همان کسانی هستند که با شنیدن خبر فاجعه کربلا، شوکه شدند و بسیاری از آنان بعدها در قیام توّابین و قیام مختار حضور یافتند تا شاید اندکی از خطای خود را جبران کنند؛ و چه جبران کردنی؟!
 
۷ نداشتن روحیه خطرپذیری و تفکّر انقلابی
این، فرضیه‌ای است که برای عدم حضور محمّد بن حنفیه در کنار امام حسین علیه‌السلام مطرح شده است. او حرکت امام را مشروع می‌دانست؛ ولی خودش روحیه خطرپذیری و تفکّر انقلابی نداشت و چون امام او را مکلّف به همراهی با خود نکرد، در مدینه ماند تا اطلاعات مدینه را به امام گزارش کند.(۱۷) این فرضیه درباره برخی دیگر از یاران و بستگان امام مانند عبدالله بن جعفر نیز قابل طرح است؛ کسانی که به لحاظ اعتقادی آن حضرت را «امام» می‌دانستند، ولی روحیه لازم برای جان‌فشانی در کنار وی را نداشتند و چون امام هیچ کس را وادار به همراهی با خود نکرد، آنان هم احساس مسئولیت نکردند.
 
نکته‌ای فراگیر:
امام حسین علیه‌السلام در مسیر کربلا و یا هنگامی که به کربلا رسید، نامه‌ای به برادرش محمد بن حنفیه نوشت که در آن آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی إلی بنی هاشم. امّا بعد، فإنّه مَن لَحِقَ بی‌منکم استَشهَدَ معی و تخلّف لم یبلغ الفتح. والسلام.(۱۸)
به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به بنی هاشم. هر کس از شما به من بپیوندد به شهادت خواهد رسید و هر که از همراهی من بازبماند، به «فتح» دست نمی‌‌یابد. والسلام.
این نامه به دست ابن حنفیه رسیده، ولی مخاطب آن، همه بنی هاشم‌اند. هرچند از عمومیتی که در تعبیر امام نهفته، می‌توان برداشت کرد که شامل حال همه شیعیان و ارادتمندان امام می‌شود؛ اما نکته اصلی در تعبیر «فتح» است که دست نیافتن به آن، یعنی چه؟ آیا فتح یعنی آرزوهای دنیوی؟ یا منظور رستگاری دنیا و آخرت است؟ یا منظور فوز شهادت است؟ محققان دراین باره سخن گفته‌اند؛(۱۹) ولی یک چیز قدر مشترک این برداشت‌ها است و آن این‌که غایبان، توفیق جهاد در رکاب ولی خدا را از دست دادند و به فیض شهادت نیز نرسیدند؛ چه آنان که عذر داشتند و چه آنان که عذر نداشتند؛ و این همان مضمونی است که اهل دل خطاب به یاران شهید اباعبدالله بر زبان می‌آورند که: «یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».(۲۰) کاش همراه شما بودیم تا به رستگاری بزرگ دست می‌یافتیم!
 
 
 
پی نوشت‌ها:
۱. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ‌الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت،‌دار التراث، ط الثانیه، ۱۳۸۷ ق/ ۱۹۶۷ م، ج۵، ص۳۸۱.
۲. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا (علیه‌السلام)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، ۱۳۹۲ ش، ج۲، ص۵۲۲. نیز ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۹ و ۳۷۹ و ۳۹۷.
۳. ر.ک: آیه ۱۲ سوره انفال و آیه ۲۶ سوره احزاب و آیه دوم سوره حشر و تفاسیر ذیل هر یک.
۴. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج۲، ص۵۴۳ ۵۴۴.
۵. همان، ج۲، ص۵۲۶.
۶. همان، ج۲، ص۵۲۲ (به نقل از: جمعی از محققین گروه تاریخ، تحقیقی در نهضت عاشورا، ص۳۴).
۷. همان جا (به نقل از: پاورقی محمدحسن آل طالقانی در: عمده الطالب، ص۳۷).
۸. مجلسی، بحارالانوار، بیروت _ لبنان، مؤسسه الفداء، ج۴۲، ص۱۱۰ (به نقل از مرحوم علامه حلّی).
۹. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج۲، ص۵۲۲ (به نقل از: حکایه المختار فی اخذ الثار، چاپ شده در پایان کتاب اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۳۳).
۱۰. همان، ص۵۲۷ (به نقل از: مقتل مقرّم، ص۱۳۵).
۱۱. برای نمونه: ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن علی بن محمد الجزری (م ۶۳۰)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۹ م، ج۳، ص۱۹۰.
۱۲. ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، ۱۴۱۱ ق/ ۱۹۹۱ م، ج۵، ص۲۶.
۱۳. طبری، همان، ج۵، ص۳۹۲.
۱۴. ابن اعثم کوفی، همان، ج۵، ص۹۰.
۱۵. طبری، همان، ج۵، ص۳۷۱.
۱۶. مجلسی، همان، ج۴۲، ص۱۱۰.
۱۷. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج۲، ص۵۳۳.
۱۸. صفّار قمی، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ھ.ق، ص۴۸۱، ح ۵.
۱۹. نامه مذکور با اندکی تفاوت، در منابع مختلفی نقل شده است. برای نقل‌های مختلف این نامه و تفاسیر متفاوت آن، ر.ک: گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج۲، ص۵۳۰ ۵۳۲.
۲۰. این جمله یا مشابه آن، در برخی از زیارت نامه‌های مأثور خطاب به شهدای کربلا و یا سیدالشهدا علیه‌السلام آمده است. ازجمله: صدوق، محمد بن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ ھ.ق، ج۲، ص۵۹۴؛ کلینی، الکافی، تهران،‌دار الکتب، ۱۳۶۵ ھ.ش، ج۴، ص۵۷۷.