ریشه های نظریه داروین

پرسش:

برخی از جامعه شناسان و فیلسوفان علم بر این باورند که نظریه علمی وابسته به منابع فرهنگی است و روایت غیرقطعی از واقعیت است و یک نظر جهانشمول نیست.

میخواستم بدانم چطوری نظریه داروین را با این مدل می شود توضیح داد.

 

 

 

پاسخ:

دوست عزیز همانطور که  اشاره فرمودید گروهی از محققان و فیلسوفان و جامعه‌شناسان به این باور رهنمون شدند که:

 

علم نه فقط از جهت زمینه رشد و تعالی و پذیرش و مقبولیت، از عوامل اجتماعی موثر است؛ 

 

بلکه از جهت مفاد و محتوا نیز وابسته به منابع فرهنگی است که از اجتماع پیرامونی اخذ می کند و آنها را در عمل مشاهده و نظریه‌پردازی به کار می بندد.

 

به باور این محققان، علم روایت غیرقطعی دانشمندان از جهان است که در واقع، عمل تفسیرگرانه ای است که آنها با استفاده از منابع فرهنگی و شواهدعلمی از جهان ارائه می دهند.

 

این گروه از محققان، اکثر نظریه های علمی را در همین چارچوب تحلیل کرده اند.

 

در ادامه، در قالب چند نکته، به تحلیلی که از نظریه داروین بر اساس منابع فرهنگی و تاثیر عوامل اجتماعی ارائه شده، می پردازیم:

 

نکته اول:

 

گسترش سیاسی و اقتصادی اروپا در قرون هجدهم و نوزدهم، از دو جهت به داروین کمک کرد:

 

یکی از این جهت که با رشد صنایع معدنی و سفرهای تجاری، اکتشافات جدیدی در حوزه فُسیل بدست آمد که مورد توجه داروین قرار گرفت و عمدتا چنین تصور می شد که این اکتشافات با ثبات انواع به خوبی تبیین نمی شود.

 

دومین جهت این که گروهی از تجار در حوزه پرورش گیاهان و حیوانات اهلی ورود یافتند و در عمل به تجارب مفیدی دست یافتند که داروین از آنها استفاده کرد و بواسطه گفتگو با آنها به اصل گزینش وراثتی و انتخاب در محیط مصنوعی دست یافت.

 

نکته دوم:

 

داروین با استفاده از این شواهد نظریه تکامل را مطرح کرد. به باور داروین، تنوع انواع ناشی از انتخابی است که برای تنازع در بقاء در طبیعت شکل می گیرد. هر موجودی که خودش را با شرایط بقاء تطبیق دهد، او باقی می ماند و دیگری حذف می شود و از این طریق، تنوع انواع و تغییرات نوعی رخ می دهد.

 

او بر این باور بود که تنوعی که امروزه در انواع انسانی و حیوانی و نباتی مشاهده می شود، ناشی از همین سیر تدریجی و انتخاب طبیعی است.

 

نکته سوم:

 

اما آیا شواهدی که داروین از اکتشافات جدید در محیط طبیعی بدست آورده بود، این اصل را اثبات می کردند؟ آیا تجاربی که پرورش‌دهندگان گیاهان و حیوانات اهلی در محیط مصنوعی بدست آورده اند، این اصل را اثبات می کردند؟

 

به نظر می رسد این شواهد و تجارب فاصله زیادی با نظریه داروین دارند چرا که مفاد نظریه داروین بازه طولانی از تاریخ حیات را در بر می گیرد و چون سیر تکامل، تدریجی است، پس به راحتی نمی توان از اکتشافات پراکنده و با فاصله زمانی زیاد، به اثبات نظریه داروین رسید.

 

تجارب پرورش‌دهندگان نیز هیچ استدلالی به همراه نداشت و داروین نیز به این امر آگاه بود و به همین جهت می گفت این تجارت اینقدر پرسود است که کسی در اعتبار اصولی که پرورش‌دهندگان به کار می بندند، تردید نمی کند.

 

نکته چهارم:

 

آنچه بیش از شواهد علمی در تولید نظریه داروین موثر بود، منابع فرهنگی و عوامل اجتماعی بود.

 

مثلا یکی از اصول مطرح در عصر داروین، همگونی طبیعت است.

 

این اصل به داروین کمک می کرد تا از مشاهدات محدودی که در حوزه اکتشافات و تجارب عملی پرورش‌دهندگان دارد، به تعمیم یک اصل کلی دست یابد که در کل طبیعت جاری بوده و خواهد بود. بر همین اساس، داروین، انتخاب در محیط مصنوعی را به انتخاب در محیط طبیعی تسرّی دارد.

 

یکی دیگر از منابع فرهنگی موثر در نظریه داروین، اصل جمعیت‌شناسی مالتوس بود.

 

وی بر این باور بود که در محیط های اجتماعی همیشه گروهی فقیر هستند که می توانند بواسطه آشوب و انقلاب، مانع از پیشرفت شوند؛ اما این گروه توسط فقر و بیماری فراگیر و قحطی از بین می روند تا مانع از پیشرفت نشوند.

 

داروین همین اصل را از محیط اجتماعی برگرفت و به محیط طبیعی تسرّی بخشید. همچنین با استفاده از همین اصل، تعمیم دستاوردهای پرورش‌دهندگان در محیط مصنوعی نیز موجه جلوه می کرد.

 

نکته پنجم:

 

نتیجه آن که نظریه داروین بیش از آن که به مشاهدات و استقراء متکی باشد، به منابع فرهنگی خاصی متکی شد که این منابع به شدت عصری و قابل مناقشه هستند.

 

اصل همگونی طبیعت و تسرّی قوانین یک محیط محدود (محیط مصنوعی گیاه و حیوان و یا محیط اجتماعی انسانها) به کل هستی، فاقد اعتبار هستند.

 

همچنین تجارب پرورش‌دهندگان نیز صرفا بر پایه سودآوری مطرح و مقبول شده است.

 

همچنین اصلی که مالتوس مطرح کرد، بیش از آن که قانون محیط اجتماعی و انسانی باشد، بیانگر وضعیت اجتماعی انگلستان در آن دوره است. به همین جهت، گروهی از متفکران آن دوره، با نقد این نظریه از دیدگاه های سوسیالیستی برای همیاری و کمک به فقرا دفاع می کردند.

 

نتیجه:

 

به باور بسیاری از محققان و فیلسوفان، علم صرفا متکی به شواهد تجربی نیست بلکه علم حاصل تعامل واقعیات تجربی و منابع فرهنگی دوره ای و موقت و قابل مناقشه است و به همین جهت نباید آن را روایتی قطعی و عینی از جهان دانست بلکه باید آن را روایتی موقت و ناقص و متکی به منابع فرهنگی قابل مناقشه تلقی کرد که با تغییر منابع فرهنگی می توان در این نظریه نیز تجدیدنظر کرد. از این منظر، روشن شد که نظریه داروین نیز بیش از آن که متکی به شواهد باشد، متکی به منابع فرهنگی قابل مناقشه عصر خودش است.

 

 

 

برای مطالعه بیشتر، رک:

 

مولکی، مایکل، علم و جامعه شناسی معرفت، ترجمه کچویان، نشر نی، 1389، صص177-198.

http://askdin.com/comment/1041536#comment-1041536