غیبت مسئولین از حرمت غیبت استثنا شده است؟

پرسش: همانطوری که می دانید مسئولین کشور عموما با رای مستقیم و یا غیر مستقیم مردم انتخاب می شوند. بصیرت سیاسی نیز لازمه یک انتخاب صحیح است. بدون شک یکی از راه های افزایش بصیرت سیاسی افشاگری درباره برخی از افرادی است که در معرض انتخاب قرار گرفته اند اما سابقه پنهان و پیدای خوبی ندارند. آیا افشاگری در مورد آنها که مستلزم غیبت از آنها است اشکال دارد؟ و یا به طور کلی غیبت سیاسیون و افرادی که سرنوشت کشور به آنها سپرده میشود از حرمت غیبت استثنا شده است؟

 

 

پاسخ:

به طور کلی فردی که خود را برای تصدی یک مسئولیت نامزد می کند به طور ضمنی ادعا میکند که شایستگی و لیاقت تصدی آن پست را دارد. بنابراین اگر واقعا لیاقت آن را نداشته باشد دروغگو و خیانتکار است و باید از آسیب و خطر او برای جامعه و نظام اسلامی جلوگیری شود.  

 

چنین غیبتی تحت عنوان «نصح مستشیر» قرار می گیرد. نصح مستشیر به معنای دلسوزی برای کسی است که مشورت می گیرد و یا نیاز به مشورت دارد. همانطور که فردی که در آستانه انتخاب همسر آینده خود می باشد مشورت میکند و افرادی که طرف مشورت او قرار می گیرند باید واقعیت را درباره همسر آینده او به تصویر بکشند کسی هم که در آستانه انتخاب مسئول و یا مدیری قرار دارد باید آنچه درباره آن فرد وجود دارد و با مسئولیت آینده او مرتبط است را بداند.

 

البته در نقد و افشاگری چنین افرادی باید توجه شود که به لحاظ شخصیت حقوقی مورد ارزیابی و نقد قرار می گیرند نه شخصیت حقیقی شان. بنابراین تنها اشکالاتی که در سوء مدیریت و ناکارآمدی آنها موثر است میتواند بیان شود نه مسائل خصوصی زندگی شخصی شان که ارتباطی با کارآمدی آنها و امین بودنشان در مسئولیتی که بر عهده خواهند گرفت ندارد.

 

سیره حضرت امیر(علیه السلام) از این جهت که امامت و امارت در بازه زمانی قابل توجهی از حیات شریف ایشان تحقق پیدا کرد مملو از نکات درس آموز در ارتباط میان حاکم و مردم است. حضرت در بیانی به مالک اشتر توصیه می کنند که رفتار کارگزاران خود را زیر نظر بگیرد و برای بررسی و پایش عملکرد آنها افرادی را اجیر و استخدام کند.

 

«ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ [اخْتِيَاراً] اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ‏ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ وَ تَوَخَ‏ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ‏ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ [إِشْرَافاً] إِشْرَاقاً وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً ثُمَّ أَسْبِغْ‏ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَكَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ‏ ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ‏ الْعُيُونَ‏ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ‏ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ؛ سپس در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و با ميل شخصى، و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف نگمار، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است. كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و با حيا، از خاندان‏ هاى پاكيزه و با تقوى، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامی ‏تر، و آبرويشان محفوظ تر، و طمع ورزی شان كمتر، و آينده نگرى آنان بيشتر است. سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر میكوشند، و با بینيازى، دست به اموال بيت المال نمیزنند، و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند. سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن، و جاسوسانى راستگو و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان سبب امانت دارى و مهربانى با رعيّت خواهد بود. و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن، و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد، به همين مقدار گواهى قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن و آنچه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير. سپس او را خوار دار و خيانتكار بشمار و طوق بد نامى به گردنش بيفكن.»(1)

 

پی نوشت:

1. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق: صبحی صالح، هجرت، قم، ص435.

http://askdin.com/comment/1036195#comment-1036195