سندیت وقایع و منابع کتاب «شماس شامی»

پرسش:

لطفا در مورد سندیت وقایع و منابع کتاب «شماس شامی» راهنمایی کنید. 

 

پاسخ:

کتاب «شماس شامی» نوشته ی «مجید قیصری» یکی از چند اثر روایی از عاشوراست که از نگاه مسیحیان نوشته شده است.

کتاب «شماس شامی» گزارشی از حوادث بعد از واقعه کربلا در سال ۶۱هجری قمری است از زبان یکی از خدمت‌گذاران سفیر روم در شام که به شرح یک سری وقایع می‌پردازد که موجب شده سرورش عالی جناب «جالوت مسیحی»(که نسبش به حضرت داوود نبی می‌رسد) در شهر شام ناپدید شود.خواننده این اثر در حین مطالعه در می‌یابد که علت ناپدید شدن این فرد، دفاع از امام حسین (علیه السلام) و یارانش و اسرای کربلاست.
این کتاب در جلسات مختلف و از زوایای مختلف مورد نقد و بررسی و واکاوی قرار گرفته است.

 

بررسی سندیت و میزان اعتبار تمام مطالب این کتاب در این مجال نمی گنجد.بخصوص که کتاب بصورت رمان و داستانی نوشته شده است و اینگونه نیست که منبع تمام مطالب و گزارشات را نقل کرده باشد.اما اصل اینکه برخی از بزرگان یهودی و مسیحی در جریان مجلس یزید و آوردن سر مطهر امام حسین(علیه السلام) به مجلس یزید،بعد از اطلاع از اینکه آن سر بریده،سر نوه پیامبر خدا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) می باشد، به انتقاد از اقدام یزید در به شهادت رساندن نوه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و دفاع از آن حضرت پرداخته و حتی اسلام می آورند و به دستور یزید بقتل می رسد،در منابع نقل شده است.

 

بعنوان مثال در کتاب «الفتوح» نوشته ابن اعثم کوفی اینگونه آمده است:

 

قال: فالتفت حبر من أحبار اليهود و كان حاضرا فقال: من هذا الغلام يا أمير المؤمنين؟ فقال: هذا صاحب الرأس هو أبوه قال: و من هو صاحب الرأس يا أمير المؤمنين؟ قال: الحسين بن علي بن أبي طالب، قال: فمن أمه؟ قال: فاطمة بنت محمد صلّى الله عليه و سلّم. فقال الحبر: يا سبحان الله! هذا ابن بنت نبيكم قتلتموه في هذه السرعة! بئس ما خلفتموه في ذريته، و الله لو خلف فينا موسى بن عمران سبطا من صلبه لكنا نعبده من دون الله! و أنتم إنما فارقكم نبيكم بالأمس فوثبتم على ابن نبيكم فقتلتموه، سوءة لكم من أمة! قال: فأمر يزيد بكرّ في حلقه، فقام الحبر و هو يقول: إن شئتم فاضربوني أو فاقتلوني أو قرروني، فإني أجد في التوراة أنه من قتل ذرية بني لا يزال مغلوبا أبدا ما بقي، فإذا مات يصليه الله نار جهنم(1)

 

ابن اعثم بعد از ذكر گفتگوى ميان امام زين العابدين(علیه السّلام) و يزيد(لعنه الله) مى ‌گويد: يكى از عالمان بزرگ يهود كه در مجلس حاضر بود گفت: اى امير مؤمنان، اين جوان كيست‌؟ گفت: صاحب اين سر پدر او است. گفت: اى امير مؤمنان، صاحب سر كيست‌؟ گفت: حسين بن على بن ابى طالب. گفت: مادرش كيست‌؟ گفت: فاطمه دختر محمد، حِبْر گفت: سبحان اللّه، اين پسر دختر پيامبرتان است كه به اين زودى او را كشتيد؟ شما با فرزندان پيامبر خود بسيار بد رفتار كرده ‌ايد. به خدا سوگند اگر پيامبر ما، موسى بن عمران، فرزندى از خود به يادگار مى ‌گذاشت، پس از خداوند او را مى ‌پرستيديم. پيامبر شما ديروز از ميان شما رفت و شما به فرزندش حمله برديد و او را كشتيد. چه بد امّتى هستيد.

 

گويد: يزيد گروهى را مأمور حلق‌آويز كردن او كرد. آنگاه يهودى برخاست و گفت: اگر مى ‌خواهيد مرا بكشيد يا زنده بگذاريد يا رهايم كنيد، اما من در تورات خوانده ‌ام كه هر كس پيامبرزاده ‌اى را بكشد، تا زنده است شكست خورده (و ملعون) باشد و چون بميرد خداوند او را در آتش جاي دهد.

 

همچنین مرحوم شیخ عباس قمی از قول سید بن طاووس نقل می کند که:

 

سيد ابن طاوس (رحمة الله علیه) از حضرت سيد سجاد (عليه السلام) روايت كرده است كه از زماني كه سر مطهر امام حسين (عليه السلام) را براي يزيد آوردند، يزيد (لعين) مجالس شراب فراهم مي‌ كرد و آن سر مطهر را حاضر مي‌ ساخت و در پيش خويش مي‌ نهاد و شرب خمر مي‌ كرد. روزي فرستاده سلطان روم كه از اشراف و بزرگان بود در مجلس حاضر بود از يزيد (پليد) پرسيد كه اي پادشاه عرب اين سر كيست؟ يزيد (خبيث) گفت ترا با اين سر حاجت چيست؟

 

گفت چون من به نزد ملك خويش باز شوم از هر كم و بيش از من پرسش مي‌ كند مي‌ خواهم تا قصه اين سر را بدانم و به عرض پادشاه برسانم تا شاد شود و با شادي تو شريك گردد.

 

يزيد گفت: اين سر حسين بن علي بن ابيطالب است. گفت مادرش كيست؟ گفت فاطمه دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، نصراني گفت اف بر تو و بر دين تو، دين من از دين شما بهتر است چه آنكه پدر من از نژاد داود پيغمبر است و ميان من و داود پدران بسيار است و مردم نصاري مرا به اين سبب تعظيم مي‌ كنند و خاك مقدم مرا به جهت تبرك برمي‌دارند و شما فرزند دختر پيغمبر خود را كه با پيغمبر يك مادر بيشتر واسطه ندارد به قتل مي‌رسانيد! پس اين چه دين است كه شما داريد پس براي يزيد (لعين) حديث كنيسه جافر را نقل كرد.

 

يزيد (ملعون) فرمان داد كه اين مرد نصاري را بكشيد كه در مملكت خويش مرا رسوا نسازد. نصراني چون اين بدانست گفت اي يزيد (پليد) آيا مي‌ خواهي مرا بكشي گفت بلي، گفت بدانكه من در شب گذشته پيغمبر شما را در خواب ديدم مرا بشارت بهشت داد من در عجب شدم اكنون از سرّ آن آگاه شدم، پس كلمه شهادت گفت و مسلمان شد پس برجست و آن سر مبارك را برداشت و بر سينه چسبانيد و مي‌ بوسيد و مي‌ گريست تا او را شهيد كردند.(2)

 

بنابراین اصل ماجرای موضعگیری نماینده مسیحیان در مقابل جنایت یزید و مسلمان شدن و کشته شدنش به دستور یزید ،در منابع تاریخی نقل شده است.منتهی باید توجه داشته باشیم وقتی نویسنده یک کتاب یا فیلنامه تصمیم می گیرد یک واقعه تاریخی را در قالب یک رمان یا یک فیلم برای مخاطب بیان کند،طبیعتاً برای جذاب شدن کتاب یا فیلم مطالب قابل توجهی را بر اساس خیالات و برداشتهای ذوقی و سلیقه ای به اصل ماجرا اضافه خواهد کرد.حال اگر نویسنده و کارگردان اطلاعات کافی در مورد اصل حادثه داشته باشد و مصمم باشد نوشته یا فیلم تا حد امکان مطابق اصل ماجرا نقل شود،آن نوشته یا فیلم می تواند آثار مثبتی داشته باشد و در قالب داستان یا فیلم مخاطب را با واقعیتی تاریخی آشنا و همراه کند.

 

عکس این مطلب هم ممکن است.یعنی این احتمال وجود دارد که نویسنده رمان یا فیلمنامه بیش از اینکه به معرفی اصل واقعه به مخاطب اهتمام بورزد،بدنبال جذب مخاطب بیشتر بوده و برای رسیدن به این هدف ابایی ندارد که مطالب نادرست و غیر واقعی به کتاب یا فیلمش اضافه کند که در این صورت آثار منفی این کتاب یا فیلم محسوس خواهد بود.

 

در مورد اینگونه کتابها و فیلمها نمی توان بصورت کلی حکم صادر کرد،بلکه باید مورد به مورد کتاب مورد نظر دقیق مطالعه یا فیلم مورد نظر دیده شود تا بتوان میزان نزدیکی و ارتباط آن با اصل واقعه ارزیابی گردد.

 

در مورد کتاب مورد نظر یعنی کتاب «شماس شامی»،طبق نقل منابع تاریخی اصل موضعگیری برخی از بزرگان یهودی و مسیحی حاضر در مجلس یزید ،بر علیه اقدام یزید در به شهادت رساندن امام حسین(علیه السلام) و برخورد یزید با آنها، امری درست و واقعی می باشد.

 

در این رمان نویسنده از زبان شخصیت «شماس» در حال ارائه گزارش به فرستاده ویژه امپراطوری روم است و در واقع این رمان در قالب گزارش ­نویسی و شاید نامه ­نگاری نوشته شده است. «شماس» در حال ارائه اطلاعاتی است که پیش از مفقود شدن ارباب یا سرورش داشته و تمام آنچه بیان می­ شود مشاهدات این شخصیت  است. البته باید تذکر داد که این شخصیت واقعیت تاریخی در مقطع سال 61 هجری ندارد و تخیل نویسنده است.همچنین براساس گزارشات تاریخی نماینده مسیحیان در همان مجلس یزید بعد از مسلمان شدن به شهادت می رسد و اینگونه نبود که ناپدید شود و بعد مشخص شود به قتل رسیده است.

 

آنچه از مجموع اظهار نظرهای صورت گرفته در مورد این کتاب توسط افراد مختلف،شاید بتوان در مورد این رمان به این جمع بندی رسید که:

 

در مجموع رمان «شماس شامی» یکی از آثاری است که نویسنده آن در خلق یک روایت متفاوت از قیام سال 61 هجری موفق بوده ،بدون آنکه دست در تاریخ ببرد یا جعلی روی دهد، بلکه او با همان مواد اولیه تاریخی که موجود بوده، خواننده را به جهان خود برده است.

 

پی نوشت:

1. كتاب الفتوح، أبو محمد أحمد بن اعثم الكوفى (م 314)، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.ج5ص132.
2. منتهی الامال،شیخ عباس قمی،انتشارات حضرت بقیةالله(علیه السلام)،چاپ دوم،1387ش.  ص599-600.

http://askdin.com/comment/1035559#comment-1035559