افتخار به بندگی و فقر

پرسش:

همه انسانها فقیر و محتاج خداوند هستند. این مطلب برای بنده بسیار گیج کننده است! چگونه ممکن است همیشه محتاج و فقیر باشیم. با اینکه میتوانیم تلاش کنیم و بهشتی شویم. این در حالی است که گفته میشود هر چقدر بیشتر عبادت کنیم بیشتر به خداوند محتاج می شویم. از طرف دیگر مومنان باید به این فقر افتخار کنند. آیا فقر با عزت نفس سازگار است؟

 پاسخ:

ابتدا باید در میان چند نوع فقر و غنا یا نیاز و بی نیازی تفکیک قائل شویم تا ببینیم فقیر بودن ما نسبت به خداوند به چه معنا است.

فقر ذاتی: این اصطلاحی فلسفی است که موجودات ممکن الوجود را شامل میشود. یعنی موجوداتی که ذاتا اقتضای وجود و بقا را ندارند و وجود و حیات باید از خارج از ذات آنها به آنها افاضه شود. همه موجودات عالم جز خداوند متعال چنین وصفی را دارند. چون زمانی بوده است که نبودند و ممکن است زمانی نیز فرا رسد که نباشند. بنابراین وجود مقتضا و ملازم ذات آنها نیست.

وجدان فقر ذاتی: بنابر آنچه گفته شد همه موجودات دارای فقر ذاتی هستند اما همه موجودات به فقر ذاتی خود اذعان و علم ندارند. باور فقر ذاتی و علم حضوری به آن مرتبه ای است که به صورت اختیاری به آن دست پیدا میشود و طبیعتا آثار خاصی را برای صاحب خود به دنبال دارد. فقر و فقیر بودن یک مفهوم نسبی(از نوع تضایف) است که بدون مفهوم دیگر قابل تصور و تصدیق نیست. به عبارت دیگر فقیر بودن مفهوم غنی را به ذهن متبادر میکند و از مقایسه با آن به دست می آید. بنابراین کسی که به فقر ذاتی خود پی ببرد مخصوصا اگر به صورت علم حضوری باشد یعنی فقر ذاتی خود را بیابد، در حقیقت به خداوند متعال به عنوان غنی بالذات علم پیدا کرده است و به این ترتیب به بالاترین مراتب توحید دست پیدا کرده است.

انکار فقر ذاتی: انکار فقر ذاتی یا استغناء به این معنا است که ممکن الوجود ماهیت خود را نادیده بگیرد و دعوی بی نیازی کند. طبیعی است که با چنین کاری ماهیت خود را تغییر نداده است بلکه خود را از شناخت خویشتن که بهترین راه شناخت خداوند است محروم کرده است. علاوه بر اینکه خود را از منبع فیضش جدا کرده در غرور و جهالت تنها مانده است.

غنای عرضی: اگرچه ممکنات از جمله انسان ها از نظر ذاتی فقیر بودند اما میتوانند به صورت عرضی غنی شوند. خداوند در توصیف خود در قرآن کریم میفرماید: « وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏؛ به درستیکه او توانگر کند و سرمایه بخشد.»(1)

این آیه شریفه نشان میدهد در سایه بندگی خدا و عنایت او میتوان به توانگری رسید.

همانطوری که گفته شد اصل محتاج و فقیر بودن لازمه خلقت موجودات ممکن الوجود است. اما این فقر و احتیاجی است که تنها نسبت به واجب الوجود یعنی خداوند متعال است. بنابراین اگر نقصی هم محسوب میشود نقص نسبت به خدا است که کاملا طبیعی است. اما اگر فقر و نیاز و ضعف انسان را به طور کلی و در مقایسه با سایر انسان ها در نظر بگیریم، این ضعف و نیاز با ایمان و بندگی خداوند کمرنگ تر میشود و با متنعم شدن به نعمت های الهی در قیامت به طور کلی مرتفع میشود. خداوند در توصیف اهل بهشت میفرماید: «هُمْ في‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُون‏؛ در آنچه میخواهند، جاودانه متنعّم هستند.»(2) چه قدرتی بالاتر ازاینکه هر چه اراده کند به دست آورد؟

به طور کلی خداوند متعال هیچ غریزه و خواسته ای را در نهاد انسان نیافریده که آن را سرکوب و بی پاسخ گذارد. اگر انسان ذاتا علاقه مند به قدرت و توانایی است این خواسته او قابل پاسخ است. اما نه در هماوردی با خداوند متعال و تنازع در کبریاء او و کفر به او! و نه در ظلم به بندگان خدا و سایر موجودات. بلکه در عظمت پیدا کردن در سایه بندگی خدا و متصل شدن به قدرت لایزال الهی. قدرت واقعی و بی نیازی در سایه ایمان و بندگی خداوند متعال به دست می آید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:

«مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى‏ النَّاسِ‏ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَغْنَى‏ النَّاسِ‏ فَلْيَكُنْ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِه‏؛ آنكه دوست دارد كه از قوی ترين مردم باشد بر خداوند توکل كند. و كسى كه بخواهد از بی ‏نيازترين مردم باشد بايد به آنچه در دست خداست بيش از آنچه خود دارد اعتماد و اطمينان كند.»(3)

فقر و افتخار

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «الْفَقْرُ فَخْرِی؛ فقر مایه افتخار من است.»(4)

درباره تفسیر این روایت شریف، احتمالات مختلفی بیان شده است که یکی از آنها بر مبنای برداشت عرفانی است.

بنابر این فرض فقر به معنای فقر مالی و مادی نیست. بلکه مقصود فقر معنوی و وجودی است. بدین معنا که انسان، نیازمند و فقیر حضرت حق است و هماره به خداوند و کمک وی نیاز دارد. اگر لحظه ‏ای به خود واگذارده شود، هلاک می گردد. در مقابل خدا بی نیاز مطلق است. در روایات و ادعیه، فقر در این معنا به کار رفته است، مثلاً "أنا الفقیر الّذی ربّیته؛ من فقیری هستم که تو (ای خدا) پرورشم دادی".
در آثار عرفانی نیز فقر تنها به این معنا بیان شده است. در این معنا، فقر به معنای نیاز به خداوند است و هر انسانی که نیازمندتر به خداوند باشد(بیشتر احساس نیاز کند)، کامل‏تر است.

رابطه عبادت بیشتر با احتیاج بیشتر

احتمالا منظور شما این است که هر چه بیشتر عبادت میکنیم احتیاجمان نسبت به خداوند بیشتر برایمان مشهود میشود.  آیت الله مصباح(حفظه الله) در این باره می نویسد:

«هـر چـه انسـان را ازاسـتقلال، از خودپرسـتي و از شـرک بـه خـدا دور کنـد در جهـت حصـول ايــن کمـال واقـع مـيشـود. آنچـه موجـب ميشـود کـه انسـان رابطـه وجـودي خـودش را بـا خـداي متعـال درسـت نيابـد و علـم حضـوري اش نسـبت بـه خـداي متعال ضعيف باشد، استقلال دادن به غيـر خـدا اسـت، توجـه دادن بـه غيـر خـدا بـه صـورت موجـودات مسـتقل و مـؤثراستقلالي است که اولش خود انسان است. مادامي که براي هر موجودي غيـر از خـدا اسـتقلال ببينـيم بـين مـا و او حجـابي وجـود دارد. هـر چنـد ايـن اسـتقلال رابراي ملائكه يا براي انبيا بدانيم تفـاوتي نمـي کنـد . پـس کمـال حقيقـي قـرب بـه خـدا اسـت . راه کلـي آن هـم عبـادت است و ما آفريده شده ايم براي همين که اين راه را بپيماييم تا به آن هدف برسيم. البته روشن است که اگر کسي بخواهـد بـه خـدا نزديـك شـود و بنـدگي او کنـد بـدون شـك اول بايـد خـدا را بشناسـد .پس ارزش حقيقـي انسـان بـدون شـناخت خـدا حاصـل نمـي شـود، علـم و معرفـت بـه خـداي متعـال شـرط لازم بـراي تحقق کمال اخلاقي است، ولي اين کافي نيسـت، بلكـه بايـد ايمـان قلبـي هـم داشـته باشـد، در ايمـان، نـوعي اختيـار واراده ملحوظ است. انسان بايد دلش را اختياراً تسليم خدا کنـد . ايـن يـك حالـت قلبـي اسـت کـه در دل پديـد مـي آيـد و صددرصد جبري و اضطراري نيست».(5)

 
پی نوشت ها:
1. نجم، 48.
2. انبیا، 102.
3. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، مصحح: غفارى، على اكبر، قم، جامعه مدرسین، ص27.
4. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ج 69، ص 56.
5. محمد تقی مصباح یزدی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، ص352.

 

http://askdin.com/comment/1030769#comment-1030769