معرفت راه یا راه معرفت

پرسش:
آیا این درست است که ما از جوانان توقع داشته باشیم که عقل و فهمشان را تعطیل کنند و به حرف های ما گوش کنند؟ مثل این که اگر در تسبیحات حضرت زهری(سلام الله علیها) بیش از 34 مرتبه الله اکبر گفته شود به آن گنج یا ثواب نمی رسیم، یا اینکه طبق روایات صف اول جماعت آنقدر ثواب دارد که اگر مومنین می دانستند برای رسیدن به آن به سوی هم تیراندازی می کردند.
ما متاسفانه با دید کسب معرفت به اهل بیت(علیهم السلام) رجوع نمی کنیم بلکه دنبال ثواب هستیم و ریزش گناهانمان! در حالی که آنها می­خواهند راه معرفت را به ما بیاموزند، نه اینکه هدفشان پیروی بدون معرفت باشد.

 

 


پاسخ:
در خصوص سوال شما باید چند نکته عرض کنم:
نکته اول:
در این که ائمه(علیهم السلام) آمده اند تا معرفت ما را افزون کنند حرفی نیست؛ همچنین در این که ریشه های اعتقادی دین، و همچنین فلسفه تعالیم دین کاملا عقلانی است، شکی وجود ندارد؛ اما آیا این مطلب بدین معناست که حکمت تمام دستورات دین از معصومین صادر شده و ما از آن مطلع هستیم؟ اگر آری که ادعای بزرگی است، و اگر نه، آیا در این صورت باید آنها را کنار بگذاریم؟

من کاملا قبول دارم که دانستن بُعد عقلانی پشت دستورات دین ارجح است، در این شکی نیست، اما در فرضی که دستوری از معصومین صادر شده، اما حکمتی برای آن دستور بیان نشده باید چه کرد؟

آیا این به معنای غیر عقلانی، و غیر منطقی بودن آن است؟ به ما فرموده اند صف اول نماز بیشتر ثواب دارد، یا تسبیحاتی با این تعداد ذکر، فلان مقدار ثواب دارد، خب موضع عقل در این رابطه چیست؟ آیا عقل محال می داند که واقعا چنین باشد؟ اگر آری خب به کدامین دلیل عقلی؟ و اگر خیر پس به کدامین دلیل باید این روایات را کنار گذاشت؟
نباید بین عقل گریز و عقل ستیز خلط کرد؛ متاسفانه گاهی تعالیم عقل گریز، به اشتباه عقل ستیز تلقی میشوند که باید در این خصوص مراقبت نمود، ما به دو ملاک به عنوان علامت شناخت عقل گریز از عقل ستیز اشاره می کنیم:

اول: در گزاره های عقل ستیز، عقل دلیل آشکاری بر رد آن مطلب ارائه میدهد، دلیل متقن و منطقی، اما در گزاره های عقل گریز، عقل از ارائه دلیل متقن ناتوان است؛ به عنوان نمونه آن مردی که استخوان های پوسیده را نزد پیامبر(ص) آورد و گفت: آیا این استخوان های پوسیده دوباره زنده خواهند شد؟ خب روشن است که عقل دلیلی بر رد آن ندارد؛ فقط مسئله برای او عجیب است، اما این عجیب بودن و استبعاد را دلیل بر بطلان معاد تلقی می کرد؛ پس صرف عجیب بودن یک مسئله هرگز دلیل بر عقل ستیزی نمیشود. عقل ستیزی باید به یکی از قواعد عقلی ختم شود، مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقیضین، استحاله اجتماع ضدین، و مانند آن.

دوم: عقل به طور قاطع حکم می کند که محال است برای قضایای عقل ستیز در آینده توجیهی پیدا شود، مثلا عقل می داند که تثلیث و سه گانه بودن خداوند قطعا باطل است، و این ناشی از محدودیت های آگاهی او نیست، هزار سال دیگر هم محال است که یک چیز، سه چیز باشد، و در عین حال یک چیز باشد! اما این که مثلا در غسل اول سر و گردن را بشوییم و بعد سمت راست و بعد سمت چپ، اگرچه حکمت آن را نمی فهمد اما این احتمال را می دهد که در آینده افق های جدیدی پیش روی بشر گشوده شود و حکمت این مسئله روشن گردد.

با این دو ملاک برویم سراغ همین دو مثال ما؛ عقل هرگز دلیلی بر باطل بودن اینکه ثواب صف اول بیشتر باشد، یا تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) به همین تعداد باشد نمی یابد، صرفا استبعاد است، شاید بگوید عجیب است اما نمی تواند دلیلی بر آن اقامه کند. مشکل از الله اکبر نیست که بیشتر گفتن آن کار را خراب می کند، مسئله موضوعیت تعداد است؛ خب ما در اینکه نماز خوب است تردیدی نداریم، اما آیا میشود گفت چون نماز خوب است و ذکر خداست پس نماز ظهر و عصر را پنج رکعت یا حتی بیشتر بخوانیم؟ آیا میشود نتیجه گرفت چون نماز خوب است هر چه تعداد رکعت های نماز را بیشتر کنیم ثواب بیشتری دارد؟
عقل قاطعانه این احتمال را می پذیرد که در امور ورای امور طبیعی، عللی برای رشد معنوی انسان ها در صف اول باشد، و همچنین تعداد تسبیحات حضرت فاطمه(س) حکمتی ورای امور مادی در آن نهفته شده باشد که بر آن احاطه ای ندارد.

نکته دوم:
نکته دیگری که مهم هم هست این است که اصلا اوج بندگی تسلیم است، و تسلیم زمانی معنا پیدا می کد که انجام کاری از سر اطاعت باشد، نه از سر مصلحت طلبی! اینکه ما هر کجا توجیه عقلانی برای مسئله ای یافتیم عمل کنیم، و هر کجا توجیه عقلانی نیافتیم توقف کنیم؛ این که تسلیم نیست! این یعنی انتخاب و گزینش! در چنین رفتاری تسلیم بودن معنا ندارد!

«تسلیم» واقعا یکی از بنیان های ادیان آسمانی است، اصلا عمده امتحان الهی از این طریق و در این راستا است، اگر خداوند ابراهیم(علیه السلام) را مأمور به ذبح فرزند کرد، و اگر ابراهیم سرافرازانه از این امتحان بیرون آمد به این خاطر بود که حتی سوال نکرد که من چرا باید این کار را انجام دهم؟ تسلیم بودن محض او بود که او را الگوی اطاعت پذیری و بندگی قرار داد.

بله اگر یک وقت در یک مسئله ای است که به لحاظ سندی حرف وحدیث دارد، خب اینجا ابهام در اصل صدور آن است، اما به صرف اینکه برای یک مسئله ای توجیه عقلانی وجود ندارد نمی توان از آن روی گرداند، چرا که ما می دانیم که نه عقل همه چیز را می فهمد، و نه دین فلسفه ی همه دستوراتش را برای ما روشن ساخته است.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=64299&p=1011069&viewfull=1#post10...