چگونه زبان عربی در بین ایرانیان کاملا پذیرفته شد؟

پرسش:
چگونه زبان عربی در بین ایرانیان کاملا پذیرفته شد؟ وچرا زبان عربی به متون ایرانی سرایت کرد؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

کثرت نسخ خطی عربی نسبت به زبانهای دیگر ملل مسلمان و پراکندگی آنها در کتابخانه های بزرگ جهان، به این دلیل است که:
1. زبان عربی زبان قرآن، حدیث و سنت بوده است.

2. زبان فرهنگی، مذهبی همۀ مسلمانان بوده است.

3. بیش از 5 قرن، زبان علمی، نگارشی و رسمی همۀ دانشمندان سرزمين‌های اسلامي بود. تا آن زمان هیچ زبان دیگری قادر به طرح همۀ مباحث علمی و فلسفی بجز به زبان عربی نبود.

4. عامل دیگر تألیف و تدوین کتب به زبان عربی، نگاه جهانشمولی دانشمندان اسلامی برای ترویج گستردۀ علم به دنیا بود، به همین جهت می کوشیدند تا با تقویت و حفظ وحدت زبان فرهنگی، شکوه و سرافرازی تمدن اسلامی را اثبات کنند. از این روست که زبان عربی به زبان نوشتاری و نیز زبان علمی همه کشورهای اسلامی به ویژه در میان ایرانیان از قرن دوم تا قرن ششم رسمیت و سپس به طور پراکنده از هفتم تا دوازدهم هجری رواج داشت و گاه اقدامات جالبی برای ترویج زبان عربی بین فارسی زبانان هم می شد. مثلاً به دستور شاه سلیمان صفوی(ق 10) بیش از 100 متن از متون فارسی به عربی ترجمه شد. اساساً نوشتن و دانستن زبان عربی همواره برای ایرانیان یک فضیلت به شمار می رفته است.

شهید مطهری در این رابطه در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد:

زبان عربی را زبان‏ اسلام می‏دانستند نه زبان قوم عرب ، و چون اسلام را متعلق به همه می‏دانستند زبان عربی را نيز متعلق به خود و همه مسلمانان می‏دانستند.

حقيقت اينست كه اگر زبانهای ديگر از قبيل فارسی ، تركی ، انگليسی ، فرانسوی ، آلمانی زبان يك قوم و ملت است زبان عربی تنها زبان يك‏ كتاب است . مثلا زبان فارسی زبانی است كه تعلق دارد به يك قوم و يك‏ ملت ، افرادی بيشمار در حيات و بقای آن سهيم بوده‏اند . هر يك از آنها به تنهايی اگر نبودند ، باز زبان فارسی در جهان بود . زبان فارسی زبان‏ هيچكس و هيچ كتاب به تنهايی نيست نه زبان فردوسی است و نه زبان رودكی‏ و نه نظامی و نه سعدی و نه مولوی و نه حافظ و نه هيچ كس ديگر ، زبان همه‏ است ولی زبان عربی فقط زبان يك كتاب است به نام قرآن . قرآن تنها نگهدارنده و حافظ و عامل حيات و بقای اين زبان است . تمام آثاری كه به‏ اين زبان به وجود آمده در پرتو قرآن و به خاطر قرآن بوده است علوم‏ دستوری كه برای اين زبان به وجود آمده به خاطر قرآن بوده است.

كسانی كه به اين زبان خدمت كرده اند و كتاب نوشته اند به خاطر قرآن‏ بوده است ، كتابهای فلسفی . عرفانی ، تاريخی ، طبی ، رياضی ، حقوقی و غيره كه به اين زبان ترجمه يا تأليف شده فقط به خاطر قرآن است . پس‏ حقا زبان عربی زبان يك كتاب است نه زبان يك قوم و يك ملت ، اگر افراد برجسته ای برای اين زبان احترام بيشتری از زبان مادری‏ خود قائل بودند از اين جهت بود كه اين زبان را متعلق به يك قوم معين‏ نمی دانستند بلكه آنرا زبان آيين خود می‏دانستند
احساس افراد ملل غير عرب اين بود كه‏ زبان عربی زبان دين است و زبان مادری آنها زبان ملت.
مولوی پس از چند شعر معروف خود در مثنوی كه به عربی سروده است :
اقتلونی اقتلونی يا ثقات ان فی قتلی حيوش فی حيوش

می‏گويد :
پارسی گو گر چه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان ديگر است

مولوی در اين شعر زبان عربی را بر زبان فارسی كه زبان مادری اوست‏ ترجيح می‏دهد ، به اين دليل كه زبان عربی زبان دين است
سعدی در باب پنجم گلستان حكايتی به صورت محاوره با يك جوان كاشغری‏ كه مقدمه نحو زمخشری می‏خوانده است ساخته است . در آن حكايت از زبان‏ فارسی و عربی چنان ياد می‏كند كه زبان فارسی زبان مردم عوام است و زبان‏ عربی زبان اهل فضل و دانش.[1]

چه عواملی سبب شد که به مرور زمان گسترش زبان عربی متوقف شود؟
عوامل متعددی را می توان بعنوان از رونق افتادن رشد زبان عربی در ایران بیان کرد،که یکی از این عوامل عبارت است از:دشمنی بنی عباس با زبان عربی
بنی عباس به خاطر مبارزه با بنی امیه که اساس سیاستشان را برتری عنصر عرب نهاده بودند و هر که غیر عرب بود - از جمله ایرانیان را - حقیر و پست و ذلیل می شمردند، به مبارزه با هر چه رنگ عربی داشت پرداختند و در این راه زبان عربی هم طبعا از تیغ حمله ی آنان در امان نبود .


طبق شواهد تاريخى، بنى عباس كه از ريشه عرب و عرب‏نژاد بودند، براى مبارزه با بنى‏ اميه كه سياست‏شان عربى بود، از خود ايراني‏ها بيشتر زبان فارسى را ترويج مى ‏كردند و به همين دليل است كه اعراب ناسيوناليست و عنصرپرست امروز، بنى‏ اميه را مورد تجليل قرار مى‏ دهند و از بنى‏ العباس كم و بيش انتقاد مى‏ كنند. بنى ‏العباس به خاطر مبارزه با بنى‏ اميه كه اساس سياست‏شان قوميت و نژاد و عنصرپرستى عربى بود با عربيت و هرچه موجب تفوق عرب بر غير عرب بود مبارزه مى‏ كردند، عنصر غير عرب را تقويت مى‏ كردند و امورى را كه سبب مى‏ شد كمتر غيرعرب تحت تأثير عرب قرار بگيرند نيز تقويت مى ‏كردند و به همين جهت به ترويج زبان فارسى پرداختند و حتى با زبان عربى مبارزه كردند.[2]
"ابراهيم امام" كه پايه‏ گذار سلسله بنى عباس است، به ابومسلم خراسانى نوشت: «كارى بكن كه يك نفر در ايران به عربى صحبت نكند و هر كس را كه ديدى به عربى سخن مى‏گويد بكش».[3] «اگر توانستي زبان عربي را در خراسان براندازي برانداز».[4]




پی نوشتها:
[1]. شهید مطهری،خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سي و دوم، 1385.ص112.
[2] . مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص102-103.
[3] . ابن قتیبه دینوری، الامامه و السياسه،ترجمه: سيد ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس،1380. ص342 . محمد بن جریر طبری، تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387. ج11، ص6414.
[4] . تاريخ الطبري، ج10، ص4501.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=36446&p=505150&viewfull=1#post505150