کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین؟

پرسش:
از دید شما روش کدام یک در اثبات خدا کامیاب تر است؛ دانش یا دین ؟ به نظر من دین یک نظام اجتماعی ست که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است. science هم یک نظام احتماعی ست که وظیفه اش تحقیق در صحت و نادرستی و اثبات و نفی و انکار و ... است. دین فقط می تواند دعوت کند به باور کردن خدا. نمی تواند در مورد درستی یا نادرستی ادعایی صحبتی بکند. اگر بکند پا را از گلیمش فراتر نهاده و به قلمرو علم تجاوز کرده. به همین دلیل علوم دینی به وجود آمدند. تا در مورد مباحث دینی از دید صخت بحث کنند. علوم دینی علم اند نه دین. علم هم نمی تواند در مورد باور به خدا حرفی بزند یا دعوت کند. باور های هر کس جزو حریم خصوصی اوست. همچنین بحث وجود خدا پیش نیاز بحث دین است و علوم دینی نمی توانند در الهیات حرفی بزنند.

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. برای تعریف دین از دو منظر می توان اقدام کرد: یکی تعریف دین آن چنان که هست؛ و دیگری تعریف دین آن چنان که باید باشد. در تعریف اول، دین را بر اساس آموزه هایی که دارد تعریف می کنیم ولی در تعریف دوم، دین را بر اساس آن چیزی که ما تعیین می کنیم تعریف می کنیم.

2. بر این اساس، وقتی به دین می نگریم، دین را دربردارنده معارف فقهی و اخلاقی و عقیدتی می دانیم و اینطور نیست که دین صرفا حاوی معارف اخلاقی باشد. همچنین در حوزه معارف عقیدتی، دین صرفا مبین و مبلغ معارف نیست بلکه افزون بر این گاهی استدلالهایی برای اثبات مدعایش ذکر می کند. مثلا در آیه 22 سوره انبیاء کوشش می شود توحید به صورت مستدل بیان شود. به این آیات بنگرید:

«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ؛ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ؛ أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلي‏ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ؛ وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ»(1)
آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه(خلق مى‏كنند و) منتشر مى‏سازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز اللَّه خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند(و نظام جهان به هم مى‏خورد). منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند. هيچ كس نمى‏تواند بر كار او خرده بگيرد؛ ولى در كارهاى آنها، جاى سؤال و ايراد است. آيا آنها معبودانى جز خدا برگزيدند؟! بگو: دليلتان را بياوريد! اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى‏[ پيامبرانى‏] است كه پيش از من بودند. امّا بيشتر آنها حق را نمى‏دانند؛ و به همين دليل(از آن) روى گردانند. ما پيش از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه به او وحى كرديم كه معبودى جز من نيست؛ پس تنها مرا پرستش كنيد.

3. این آیه درصدد اثبات توحید ربوبی و نفی شرک ربوبی مشرکان است. توضیح مطلب این که نزاع ميان اسلام و مشرکان مکه، در توحید در خالقیت نیست چرا که آنها نیز توحید در خالقیت را می پذیرند: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»(2)؛ و هر گاه از آنان سؤال كنى: چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟ مسلّماً مى‏گويند: اللَّه.
این مطلب در آیات دیگر قرآنی نیز بیان شده است(3).
از این رو، نزاعى كه اسلام با مشرکان دارد در توحید در خالقیت نیست بلکه در این است که آنها معتقدند که خداوند در ربوبیت و تدبیر جهان شریک دارد بدین معنا که خداوند تدبیر جهان هستی را به موجوداتی شریف و مقرب واگذار کرده است و ما باید برای دفع ضرر و کسب خیرات، به آنها متوسل شویم و آنها را عبادت کنیم؛ همانند رب آسمانها، و رب زمين، و رب انسان، و همچنين اربابى ديگر. مفاد این آیات این است که قائل شدن به شرک ربوبی نه تنها ادعایی بدون دلیل است بلکه دلایلی بر علیه آن داریم همچون این که: اگر غیر از خداوند، آلهه دیگر تدبیر جهان را بر عهده داشتند -که مثلا برخی رب زمین بودند و برخی رب آسمان- در این صورت، در زمین و آسمان فساد رخ می داد(4).

4. بنابراین، دین صرفا دربردارنده معارف اخلاقی نیست و شامل حوزه های مختلف عقیدتی و فقهی و اخلاقی است و گاهی به شیوه استدلالی آنها را تبیین می کند و معقتد است که معارفش مستدل و عقلانی و مطابق با واقع هستند. از این رو، اگر قرار باشد دین را بر اساس آنچه هست، تعریف کنیم، این تعریف نادرست است که دین یک نظام اجتماعی است که وظیفه اش ترویج اخلاق در جامعه است و کاری به درستی و نادرستی اعتقاد به وجود خداوند ندارد.

5. اما اگر قرار باشد دین را آن چنان که می خواهیم، تعریف کنیم، در این صورت، باید معیاری برای ترجیح مدعای خودمان داشته باشیم؛ یعنی باید به صورت مستدل نشان بدهیم که چرا دین باید چنین باشد. مثلا به درستی، متفکران به این امر اذعان می کنند که دین باید مطابق با اخلاق باشد و نباید غیراخلاقی باشد. دلیل این مطلب نیز چنین است که اخلاقیات حکم قطعی و مطلق عقل است و از حجیت فراگیر برخوردار است و دینی که حق باشد نمی تواند غیرعقلی باشد.
در این صورت، اگر شما معتقدید که دین باید صرفا شامل اخلاقیات باشد و از معارف عقیدتی و صحت آنها سخن نگوید، نیازمند دلیل است.

6. ممکن است گفته شود دلیلش این است که چنین کاری بر عهده علم تجربی (science) است و اگر دین به این حوزه ورود کند، وارد قلمرو علوم دیگر شده است.
در نقد این سخن گفتنی است که اساسا معارف عقیدتی مربوط به مبدا و معاد، در حوزه علم تجربی نیستند. در علوم تجربی با حوادث مادی سروکار داریم و به دنبال تبیین علل مادی آنها هستیم. اساسا در علوم تجربی فقط با مشاهده و تجربه سروکار داریم و می خواهیم قوانین موجود در طبیعت را کشف کنیم تا بر طبیعت مسلط شده و آن را مهار کنیم و به بهترین شکل از آن بهره مند شویم.
از این منظر، اساسا مسائل الهیاتی مربوط به علوم تجربی نیست بلکه مربوط به الهیات است چرا که اساسا مسائل الهیاتی از سنخ موضوعات تجربی و محسوس نیستند و بر اساس مشاهدات تجربی به تنهایی قابل اثبات یا انکار نیستند. آری، می توان از علوم تجربی برای اثبات خداوند استفاده کرد (چنانچه که در برهان نظم برای اثبات نظم جهان چنین می کنیم) اما این مقدمه یکی از مقدمات است نه تمام مقدمات و سیر استدلالی. این استدلال از یک مقدمه تجربی و یک مقدمه عقلی استفاده می کند و به نتیجه مطلوب ختم می شود. مقدمه تجربی از این قرار است که جهان نظم دارد؛ و مقدمه عقلی از این قرار است که هر نظمی ناظم دارد؛ و نتیجه الهیاتی از این قرار است که جهان ناظمی دارد.

7. کوتاه سخن این که اگر دین را آن چنان که هست تعریف کنیم، دین شامل معارف عقیدتی و استدلالی نیز می شود و اگر آن را آن چنان که باید تعریف کنیم، می بایست آن معیار و باید را مستدل نماییم.
با مراجعه به دین مشخص می شود که دین ما را از یکسری حقایق در باب مبدا و معاد و تاریخ و آینده و ... مطلع می سازد و از ما می خواهد که به این حقایق معتقد شویم و آنها را صادق بدانیم و از آنها عبرت گرفته و بر اساس آنها زندگی کنیم. حتی گاهی هم برای اثبات آنها دلیل و استدلال نیز ارائه می کند. البته اینطور نیست که دین برای اثبات تمامی این حقایق استدلال و دلیل ارائه کرده باشد. گاهی استدلال و دلیل ارائه می کند و گاهی هم اثبات آن را به عقل و خرد و تجربه حواله می دهد؛ اما در این مورد نیز نباید چنین تلقی کرد که دین آن عقاید را حقیقت نمی داند و یا مدعی صدق آنها نیست.

8. در مورد علوم دینی نیز گفتنی است که علوم دینی انواع مختلفی دارند: برخی از آنها به دنبال کشف معارف دینی از متن دین هستند؛ مثلا در فقه به دنبال کشف احکام فقهی از متون دینی هستیم و هیچ گاه درصدد ارزیابی درستی و نادرستی یک حکم نیستیم. اما برخی از علوم دینی به دنبال کشف و اثبات معارف دینی است؛ مثلا در علم کلام سعی می شود که معارف عقیدتی را از متن دین کشف کنیم و سپس به صورت عقلانی و فرامتنی، درستی آنها را اثبات کنیم.
وجود علوم دینی به معنای آن نیست که دین حاوی عقاید و حقایق و استدلال و اثبات درستی دعاویش نیست؛ بلکه بدین معنا است: دینی که حاوی معارف عقیدتی و فقهی و اخلاقی است، نیازمند علومی است که این معارف را بفهمد و برای عموم مردم تبیین نماید. در راستای اثبات درستی عقایدش، گاهی دین خودش چنین رسالتی را به انجام رسانیده و گاهی هم از ما خواسته که چنین کنیم.

پی نوشت ها:
1. انبیاء/ 21-25.
2. لقمان/ 25.
3. عنکبوت/ 61؛ عنکبوت/ 63؛ زمر/ 38؛ زخرف/ 9؛ زخرف/ 87.
4. طباطبائی، المیزان، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، ج14، صص374-375.


http://www.askdin.com/showthread.php?t=63499&p=995829&viewfull=1#post995829