چرا وهابیت وشیعه ،هر کدام دیگری را کافر، منحرف، باطل میدانند؟

پرسش:
مذاهب مختلف اسلامی مثل شیعه های دوازده امامی، وهابیون، پیروان امام احمد الحسن یمانی به شدت با همدیگه در تعارض هستند و هر کدام دیگری را کافر، منحرف، باطل، یا دست نشانده آمریکا و انگلیس و غیره معرفی کنند.
اگر همه اینها به یک منبع واحد و خدای یگانه اعتقاد دارند، پس چرا اینقدر با یکدیگر اختلاف داشته و با هم ستیز دارند تا جایی که حکم مرگ یکدیگر را صادر می کنند؟ آیا نباید در حقانیت اصل این دین و منبع مورد ستایش آنها تردید کرد؟
اصلا چرا خداوند حقیقت را به گونه ای بیان نکرده است تا در آن اختلاف نشود؟ همانطور که در بروشور یک یخچال که توسط سازنده آن ارائه شده اختلاف نمیشود.


پاسخ:
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:
براستی چه تلازم و چه دلیل منطقی وجود دارد که اگر در یک مسئله، چه دین و چه مانند آن اختلافی به وجود آمد همه بر باطل هستند؟ اختلاف درونی یک دین باعث نمیشود که ما تمام طرفین را بر باطل بدانیم! مثلا امروز بین پزشکان هم در بین خودشان در برخی موارد اختلاف نظر وجود دارد، آیا این اختلاف نظر یعنی اصل پزشکی انحراف است، و همه ی آنها بر باطل هستند و نظر هیچ کدام درست نیست؟!
آیا در بین کسانی که خدا را قبول ندارند اختلافی نیست؟ صدها مکتب وجود دارد که هیچ کدام خدا را باور ندارند، اما در کیفیت تعریفشان از دنیا اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. پس خداناباوری هم اشتباه است.

نکته دوم:
حساب شیعه و سنی را باید از حساب وهابیت و جریان احمدالحسن و مانند آن جدا کرد.
بین شیعه واقعی و اهل سنت واقعی اختلافی نیست، نه یکدیگر را تکفیر می کنند، و نه قتل و کشتار؛ شما ببینید در برخی شهرها با هم ازدواج می کنند و رفتارشان کاملا برادرانه است؛ ایران همان طور که از لبنان شیعه حمایت می کند، از فلسطین سنی هم حمایت می کند.

این حُسن رفتار در متون دینی ما هم وجود دارد، همان طور که در روایت داریم معلی بن خنیس می گوید نیمه شب امام صادق(علیه السلام) با یک کیسه دیدم که به دوش می کشید،ایشان را تعقیب کردم متوجه شدم نیمه های شب به صورت ناشناس برای فقرای اهل سنت نان می برد،(1) خب اگر امام(علیه السلام) قصد داشت از این حرکت بهره برداری سیاسی بکند خودش را معرفی می کرد، در حالی که مخفیانه کمک می کرد یعنی اینکه حقیقتا همه مسلمانان را برادر می دانستند.

اما حساب وهابیت و جریان احمد الحسن جداست، اینها نه تنها با شیعه، بلکه با اهل سنت هم مشکل دارند، یعنی اقلیتی هستند که با تمام اسلام مشکل دارند؛ این فرقه ها واقعا دست نشانده ی غرب هستند برای اینکه جلوی رشد اسلام را بگیرند، این را هم ما نمیگوییم که بگویند مسلمانان یکدیگر را متهم میکنند که دست نشانده آمریکا هستند، هم ترامپ در سخنرانی های انتخاباتی خودش این را به دولت اوباما نسبت داد، و هم خود خانم هیلاری کلینتون وزیر سابق خارجه آمریکا و مشاوران ارشد امنیتی چون گوردون داف اعتراف کرده اند که ما به بیش از 60 کشور دنیا مسافرت کرده ایم تا داعش را به وجود آوریم، آیا این اعتراف خودشان کافی نیست برای اینکه بدانیم داعش و وهابیت فرقه ای اسلامی نیست، و فقط ایجاد شده تا بین مردم نسبت به اسلام ایجاد نفرت کند؟

نباید به این سادگی فریب بخوریم، وگرنه من مثلا می توانم برای تخریب اسلام یک مکتب به ظاهر اسلامی درست کنم که به کشتار دیگران مشغول شوند، خب انسان های آگاه باید بفهمند که این مکتب، یک مکتب ساختگی است. وقتی خود سازندگان آن دارند اعتراف می کنند، این مردم هستند که باید عاقل باشند و بدانند این مکتب ربطی به اسلام ندارد.

وگرنه کجای اسلام اجازه داده شده که کودکان بی گناه کشته شوند؟ حتی اگر شیعیان کافر باشند کجای اسلام اجازه داده شده در مسیر رفت و آمد کافران بمب گذاشته شود تا بی گناه و گنهکار، بچه و بزرگ کشته شوند؟ رفتارهای این جریان ها به قدری اسلام ستیزانه است که هم شیعه و هم اهل سنت این جریان ها را خارج از اسلام می دانند.

شیعه هیچ مذهبی از مذاهب اهل سنت را تکفیر نکرده است، و حتی منحرفینی چون وهابیت و پیروان احمدالحسن را تا زمانی که دست به اقدام عملی نزنند و به کشتار مشغول نشوند کاری با آنها ندارد. یعنی علی رغم اینکه فتواهای مختلف از علمای وهابی عربستان صادر شده است که کشتن شیعیان جایز است، اما حتی یک فتوای متقابل از سوی مراجع شیعه صادر نشد که کشتن وهابیان جایز است...!

نکته سوم:
اسلام یک برنامه است، نه یک مربی! اگر یک مربی بچه هایی را که قرار است تربیت کند خوب تربیت نکرده باشد حق داریم از او سوال کنیم و حق داریم آن را زیر سوال ببریم؛ اما اگر یک برنامه را به یک عده دادیم و خوب تربیت نشدند نمی توانیم آن برنامه را زیر سوال ببریم، چون ممکن است به آن برنامه عمل نکرده باشند.

اسلام فقط یک برنامه است، بنابراین برای قضاوت در مورد اسلام باید به خود دستورات آن نگاه کرد، نه رفتار مسلمانان؛ ممکن است اسلام برنامه خوبی باشد اما مسلمانان به آن عمل نکرده باشند. بنابراین اگر روزی تمام مسلمانان هم به جان هم افتادند، باز هم دلیل بر باطل بودن اصل اسلام نیست! آیا کسانی که خدا را قبول ندارند اگر روزی تمامشان به جان هم بیفتند قبول می کنند که پس خدایی وجود دارد؟! روشن است که نه! می گویند دعوای ما چه ربطی به اعتقادمان دارد؟!

الان شما ببینید آیا جنگ های بین مسلمانان بیشتر کشته داده است یا جنگ های قدرت طلبان بر سر مادیات؟ تمام کشتارهایی که بین مسلمانان اتفاق افتاده چقدر است؟ مثلا هشت سال جنگ تمام عیار بین ایران و عراق فقط حدود 600 هزار نفر کشته داشت در حالی که در جنگ های جهانی بیش از 100 میلیون نفر کشته شده اند!! هیچ کدام از طرفین هم مسلمان نبوده اند! بیش از 200 هزار نفر در یک لحظه در هیروشیما و ناکازاکی با بمب هسته ای ذوب شدند!


بنابراین فارغ از این اختلافات و دعواهای ساختگی باید اصل ادله اسلام را بررسی کنیم که آیا خدا وجود دارد یا خیر؟ آیا اسلام بر حق است یا خیر؟ و در میان فرقه های اسلامی کدام درست است؟

نکته چهارم:
اما در خصوص اینکه چرا خداوند به صورت شفاف تر سخن نگفته تا اختلافی شکل نگیرد باید به چند نکته توجه بفرمایید:

الف) تشبیهی که بین قرآن و بروشور یخچال ارائه کرده اید اگر چه در جای خود یعنی به معنای راهنمایی در نحوه استفاده درست است، اما از جهتی که ما بحث می کنیم یعنی اختلاف و شکاف تفاوت جدی دارند؛ هرگز انگیزه ای برای مخالفت با بروشور یخچال وجود ندارد لذا اختلافی هم پیش نمی آید، اما در دین انگیزه برای تحریف و جعل حدیث و تغییر مسیر و انحراف آن زیاد است؛ خصوصا آیات ولایت و خلافت که بحث قدرت در آن مطرح است.

بنابراین اگر در اصل ولایت اختلاف هست و در اصل نماز نیست، به این خاطر نیست که نماز شفاف تر از ولایت ابلاغ شده، اتفاقا آیات و روایات را که ببینید می بینید که ولایت پررنگ تر و شفاف تر بیان شده است، علت اینکه در نماز اختلاف نیست و در ولایت هست این است که وجود نماز در تعارض با منافع دنیا طلبان و سلطنت طلبان نبوده است تا با آن مخالفت کنند، لذا یزید هم به امام حسین(علیه السلام) میگفت تو کاری با حکومت نداشته باش و هرچقدر خواستی نماز بخوان! اصلا حاضر بود که امام حسین(علیه السلام)، امام جمعه و جماعت مسجدالنبی باشد! انگیزه ای برای اختلاف در نماز نبوده...! اما بحث ولایت بحث قدرت است! اینجا آیات و روایات مبهم نیست، انگیزه برای اختلاف زیاد است.

ب) درست است که دین نباید مبهم و منشأ اختلاف باشد، اما دین که فقط قرآن نیست! کامل و شفاف سخن گفتن در قرآن نسبت به تمامی امور اصلا شدنی نیست، چون اگر قرآن می خواست تمام احکام را به صورت روشن خودش بیان کند باید صدها جلد می بود، فلسفه نزول قرآن هم اصلا این نیست که همه جزئیات را بیان کند، وجود پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) برای همین است که احکام را بیان کنند، وگرنه بیان احکام جزئی بر عهده قرآن نیست.

با این اوصاف روشن میشود وقتی یک متن مبهم در کنار یک مفسر معصوم قرار داده میشود دیگر از ابهام خارج خواهد شد، و دیگر بهانه ای نیست که بگوییم مبهم است؛ روایات و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) کاملا به صورت شفاف اسلام را بیان کرده اند، بنابراین ولو آنکه آیات قرآن مبهم باشند احادیث نبوی چون حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت، و مانند آن تکلیف امت را در برابر آیاتی که مبهم هستند روشن می کنند.

ج) قرآن در نهایت حکمت است، و انتخاب واژه ها دقیق و حساب شده هستند، لذا گاهی برخی تعابیر اگرچه دو پهلو هستند اما واژه های دیگر هرگز بار معنایی آنها را ندارند تا جایگزین آنها شوند، مثلا واژه «ولایت» اگرچه به معنای دوست و ناصر هم هست، اما به کار بردن آن در خصوص«ولی» به معنای سرپرست به قدری بار معنای عمیقی دارد که هرگز واژه هایی چون «امیر» و «خلیفه» نمی توانند جایگزین آن شوند. اما با این حال خداوند برای اینکه معنای آن روشن باشد قرائنی چون: «انما» به کار برده است و به پیامبر(ص) فرموده بر شأن نزول آن تأکید ورزد، به گونه ای که حتی علمای بزرگ اهل سنت چون تفتازانی می گویند این آیه به اتفاق مفسرین در شأن علی(علیه السلام) نازل شده است! بنابراین منشأ این اختلافات را باید در جای دیگری غیر از ابهام آیات جُست!!

د) آنچه که این دیدگاه را تقویت می سازد که منشأ اختلافات بین مذاهب اسلامی به خاطر ابهام در آیات و روایات نیست، این است که مصادیقی وجود دارد که علی رغم اینکه ابهامی در آنها وجود ندارد اما باز هم برخی مذاهب زیر بار پذیرش آن نرفته اند، من دو نمونه برای شما مثال می زنم:

1. عصمت
فخر رازی از بزرگترین مفسرین اهل سنت از دو آیه عصمت برداشت کرده است، وی تصریح می کند که «اولی الامر» در آیه 59 سوره نساء، و «صادقین» در آیه 119 سوره توبه معصوم هستند، و آیه به خوبی بر آن دلالت دارد؛ سپس می گوید از آنجا که ما معصومی بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نداریم پس منظور از این دو واژه همان اجماع امت اسلامی است! در حالی که توجه ندارد که اجماع غیر معصومین هرگز به عصمت منتهی نمی شود!(2)
خب می بینید که اینجا قرآن تقصیری ندارد، برداشت عصمت از آیه شفاف است، اما پیش فرض ها به این مفسرین اجازه قضاوت بی طرفانه را نمی دهند!

2. متعه
مصداق روشن تر، آیه شریفه ای است که به صراحت متعه و ازدواج موقت را جایز می داند:
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهْنَّ فَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة»؛ و زنانى را كه متعه [ازدواج موقت‏] مى‏كنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد.(3)
روایات خود اهل سنت هم تصریح دارند که این آیه اشاره به ازدواج موقتی دارد که عمر آن را ممنوع اعلام کرد! آلوسی در روح المعانی می‌گوید:
«و تأیید می‌کند استدلال آنها (شیعه) را جمله « پس آنچه از آنها بهره می‌جویید» تا زمان معلوم و ابن عباس و ابن مسعود نیز اینچنین قرائت نموده‌اند و کلام در آن مشهور است و ما نزاعی در آن نداریم که حلال بوده است منتهی بعد حرام شده است. (4)

وی بعد برای اثبات و دلیل حرمت به صحیح بخاری ارجاع می‌دهد. اما صحیح بخاری این تحریم را به خدا و پیامبرش نسبت نمی‌دهد بلکه به شخصی بعد از رحلت پیامبر نسبت می‌دهد: «حدثنا مسدد حدثنا يحيى عن عمران أبى بكر حدثنا أبو رجاء عن عمران بن حصين رضى الله تعالى عنه قال نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتى مات قال رجل برأيه ما شاء»(5)
عمران بن حصین می‌گوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد پس ما آن را در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) انجام می‌دادیم و قرآن آن را تحریم نکرده و از آن نهی ننمود تا اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) رحلت نمود و مردی به رأی خود آنچه خواست کرد.

می بینید که باز هم شفافیت قرآن حریف پیش فرضها و تعصبات عده ای نشده است. پس مصفانه نیست که اختلافات را به قرآن نسبت دهیم؛ وگرنه قرآن در کنار سنت نبوی راه را به روشنی برای همگان می گشاید.

بنابراین در یک کلام مجموع دین، یعنی قرآن به علاوه سنت مانع هر اختلافی میشود، و ریشه تمام اختلافات پیش فرض ها و تعصبات است، نه ابهام قرآن و سنت! شخصی که انگیزه برای اختلاف داشته باشد شما بروشور یخچال هم به او بدهید باز یک نظر و برداشت دیگر ارائه خواهد داد
!

پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج4، ص9.
2. فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، دارالاحیاء تراث عربی، بیروت، چاپ چهارم، 1422ق، ج10، ص113؛ و ج16، ص167.
3. نساء:24/4.
4. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415ق، ج3، ص7.
5. صحيح بخاری، محمد بن إسماعيل البخاري الجعفي، تحقیق محمد زهير بن ناصر الناصر، نشر دار طوق النجاة، دمشق، چاپ اول، 1422ق، ج6، ص279.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=63424&p=995680&viewfull=1#post995680