مهارت فنی، ابزاری برای پوشاندن رذایل اخلاقی


پرسش: متاسفانه فرهنگ خطرناکی وارد جامعه شده است که باعث تحت شعاع قرار گرفتن بیش از پیش اخلاق در جامعه شده است. فرهنگی که در آن مهارت فنی و تخصص بر اخلاق و انسانیت اولویت پیدا کرده است. فرهنگی که اخلاق را برای قشر فرودست جامعه لازم می شمرد و افرادی که از علم و تخصص بالا برخوردار هستند را معاف میداند. برخی افراد متخصص نیز از این فرهنگ نهایت سوء استفاده را می برند و تخصص خود را به ابزاری برای آزادی عمل در مسائل دینی و اخلاقی تبدیل کرده اند. وقتی هم از نظر اخلاقی به نقد کشیده می شوند تهدید به رفتن و محروم کردن جامعه از تخصص خود می کنند. به نظر من که چنین افرادی بهتر است بروند و نمانند. چون هر چه علم و موقعیت اجتماعی انسان بالاتر میرود باید تواضع و اخلاق او نیز بالاتر رود. خواستم نظر کارشناس محترم را در این باره جویا شوم.


پاسخ: آسیبی که به آن اشاره کردید گریبانگیر بخشی از نیروهای متخصص و افراد صاحب فن شده است. اما به هیچ عنوان نمی توان در این زمینه ادعای عمومیت و فراگیری کرد. ادعا و یا القای عمومیت و فراگیری این آسیب می تواند به صف بندی میان علم و دین و یا اخلاق و تخصص دامن زند. چزی که نه به نفع اخلاق و نه به نفع علم است. لزوم قرار گرفتن تخصص و اخلاق در کنار یکدیگر و وجود افراد متخصص و با اخلاق در هر حال نباید نادیده گرفته شود.

مقام معظم رهبری(حفظه الله) در یکی از بیانات خود درباره شهید چمران فرمودند:
"در وجود يك چنين آدمى (شهید مصطفی چمران)، ديگر تضاد بين سنت و مدرنيته حرف مفت است؛ تضاد بين ايمان و علم خنده‌آور است. اين تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغين - كه به عنوان نظريه مطرح مي شود، ديگر در وجود يك همچنين آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ايمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اينكه گفتند:
با عقل آب عشق به يك جو نمی‌رود
بيچاره من كه ساخته از آب و آتشم‌
نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ايمانى، با عشق هيچ منافاتى ندارد؛ بلكه خود پشتيبان آن عشق مقدس و پاكيزه است." (1)

بنابراین آسیب اصلی، تضاد افکنی میان علم و دین، سنت و تجدد و اخلاق و تخصص است. استفاده ابزاری از هر یک از این دو برای تحت شعاع قرار دادن دیگری محکوم است. همانطوری که برخی از تخصص خود برای تحت شعاع قرار دادن ارزشها سوء استفاده می کنند ممکن است افرادی نیز باشند که از نقاب دیانت و اخلاق برای سرپوش گذاشتن بر بی لیاقتی های خود بهره ببرند. نباید اخلاق، دیانت، انقلابی گری و همه مفاهیم ارزشی و مقدس وسیله ای برای بیرون کردن رقیب از صحنه و حذف او قرار گیرد. ما امروز همانطوری که به شدت به اخلاق نیاز داریم به تخصص هم نیاز داریم.

تحلیلی از کارگزاران امیرالمومنین(علیه السلام)

برای تبیین نقش اخلاق و تخصص در موفقیت و خدمت رسانی یک مسئول به تحلیلی از آیت الله جوادی(حفظه الله) درباره سه نفر از اصحاب امیرالمومنین(علیه السلام) اشاره میکنیم:

"نامه ‏هاى حضرت امير (عليه السلام) در نهج البلاغه نشان میدهد كه كارگزاران حضرت چند گروه بودند:

گروه اوّل: مانند مالك اشتر (رضوان اللّه عليه) كه فقيه، عادل، مدير، مدبّر، شجاع و آگاه بودند و از اين قبيل خيلى كم بودند.

گروه دوم: مانند كميل (رضوان اللّه عليه) از شخصيت‏هاى عميق و از شاگردان خاص حضرت امير (عليه السلام) بود و حضرت دست او را می گرفت، از مسجد بيرون می برد و آن معارف بلند را به او می آموخت: «يا كميل انّ هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها...؛ اين دل‏ها ظروفند و بهترين آن پرگنجايش ‏ترين آن‏هاست.»(2) نيز دعاى كميل را به او آموخت.

كميل گرچه از اصحاب معارف و شاگردان مخصوص حضرت امير (سلام اللّه عليه) بود اما مديريت اجرايي اش ضعيف بود. حضرت او را به منطقه‏ اى بنام «هيت» فرستاد و او نتوانست به خوبى از انبارهاى مهمّات و تسليحات نظامى كه در آنجا بود نگهدارى و حراست كند. امويان با تهاجم آن را غارت كردند و هنگامى كه گزارش به حضرت امير رسيد، در نامه ‏اى به كميل كه عامل حضرت بود نوشت:


«امّا بعد فانّ تضييع المرء ما ولّى و تكلّفه ما كفى، لعجزٌ حاضرٌ و رأى متبّر و انّ تعاطيك الغارة على اهل قرقيسا و تعطيلك مسالحك الّتى ولّيناك - ليس بها من يمنعها و لايردّه الجيش عنها - لرأى شعاعٌ فقد صرت جسرا لمن اراد الغارة من اعدائك على اوليائك، غير شديد المنكب و لا مهيب الجانب و لاسادٍّ ثغرةً و لا كاسرٍ لعدّوٍ شوكةً و لا مغنٍ عن اهل مصره، و لا مجزٍ عن اميره؛ از دست دادن شخص چيزى را كه بر آن گماشته شده و باو سپرده‏ اند و رنج بردن در كارى كه آنرا باو نگماشته و بديگرى واگزارده ‏اند، ناتوانى آشكار و انديشه ‏ايست كه دارنده ‏اش را به تباهى می كشد (چون منشأ آن كم خردى است) و تاخت و تاراج تو باهل قرقيسيا (شهرى در كنار فرات) و رها كردنت سر حدّها و مرزهايى كه بر آنها والى و زمامدارت گردانيديم در صورتيكه آن سر حدّها را كسى نيست كه حمايت و نگهدارى نمايد و سپاه (دشمن) را از آنها برگرداند، انديشه پراكنده ‏ايست، پس (اين كار تو چنان است كه) پل گشته ‏اى براى (گذشتن) دشمنانت كه خواهان تاخت و تاراج دوستانت بودند، در حاليكه دوش استوار (توانائى) نداشتى و از تو خوف و ترسى نبود (تا دشمنانت بجاى خود نشينند) و نه رخنه (راه دشمن) را بستى، و نه استوارى و توانائى دشمن را شكستى و برهم زدى، و نه كسى بودى كه اهل شهرش را (از جلوگيرى دشمن) بی نياز گرداند، و نه از جانب امير و فرمانده خود كارى انجام دهد.»(3)

حضرت از كميل انتقاد می كند كه تو فرمانده سپاه و نيروى اجرايى بودى اما از اين سلاح و مهمّات غفلت كردى تا اينكه آنها آن را غارت كردند تو آنجا چه می كردى؟ تو سرپلى شدى براى غارتگران، خاصيّت ديگرى نداشتى. تو نتوانستى مرز را حفظ كنى. نه توانستى از طرف اميرت كار با كفايتى انجام دهى نه از حوزه مأموريت خود توانستى خوب دفاع كنى، نه جلو دشمنان را توانستى بگيرى. اين بيان نشان می دهد كه كميل گرچه از بزرگان اصحاب حضرت بود، امّا او براى معارف و دعاى كميل مناسب است نه فرماندهى.

گروه سوم: كسانى مانند زياد بن ابيه هستند كه اگر جستجو كنيم در بين فاسدها كمتر كسى را به فساد و بد نامى او پيدا می كنيم. حضرت چند نامه براى زياد بن ابيه نوشته كه در نهج البلاغه هست. زياد بن ابيه استاندار رسمى نبود، ولى خليفه عامل آن حضرت بود كه قبلاً هم بر سر كار بود. حضرت نيز او را ابقاء كردند. وقتى افراد زيادى در جبهه‏ ها شهيد می ‏شدند آنگاه حضرت تمكين می كند كه زياد بن ابيه خليفه عامل او باشد، چون حضرت يا بايد كشور را رها كند يا راضى باشد كه زيادبن ابيه سركار باشد كه ظلم بالسويّه بهتر از هرج و مرج است.

حضرت دو نامه تهديدآميز براى زياد بن ابيه نوشته دريكى از نامه‏ ها می فرمايد:
«و انّى اقسم باللّه قسماً صادقاً لئن بلغنى انّك خنت من فى‏ء المسلمين شيئاً صغيراً او كبيراً، لاشدنّ عليك شدّةً تدعك قليل الوفر، ثقيل الظّهر، ضئيل الامر و السلام ... قسم به خدا اگر به من گزارش برسد كه خيانت كنی .....»(4)

زياد يك كارگزار رسمى حكومت على(علیه السلام) بود او در بصره عامل رسمى عبداللّه بن عباس بود و عبدالله نيز عامل حضرت امير (سلام اللّه عليه) در بصره، اهواز، فارس و كرمان بود. اين فلات وسيع زير پوشش عبداللّه بن عباس بود و زياد خليفه او بود. اگر مجريان صالح نباشند يا بايد حكومت را رها كرد يا زياد بن ابيه ‏ها را بر سر كار گمارد. اين است كه دست امير (عليه السلام) بسته شد.

اگر نظام اسلامى بخواهد محفوظ بماند، اولاً و بالاصاله بايد به تربيت نيروى انسانى متقى صالح همت گمارد كه اگر علم او كارگزارى متوسط است، تقواى او كامل باشد. چنين انسانى به خوبى مى‏تواند استانى را اداره كند، اما درجات بالاى علم، اوّلاً نه به آسانى نصيب كسى مى‏شود و نه اگر انسان در مقام علم اوج گرفت حاضر است با مردم همكارى كند، اين خطر هست، ولى يك عالم با علم متوسط، اما تقواى كامل كه هيچ خللى در آن نباشد، اگر ساده انديش نباشد و «صيانت نفس» داشته باشد، كارگزار خوبى براى نظام اسلامى است.

حضرت در نامه ديگرى به زياد می ‏نويسد اينقدر عياش و اهل اسراف نباش تو می خواهى ثواب صدقه دهنده ‏ها را داشته باشى در حالى كه حق را از بين بردى:

«فدع الاسراف مقتصداً و اذكر فى اليوم غداً و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدّم الفضل ليوم حاجتك اترجوان يعطيك اللّه اجرالمتواضعين و انت عنده من المتكبرين! و تطمع و انت متمرّغ فى النّعيم تمنعه الضعيف و الارملة ان يوجب لك ثواب المتصدقين و انما المرء مجزى بما اسلف و قادم على ما قدم و السلام.»(5)

اينها تهديد بيگانه نيست بلكه هشدار به يك كارگزار خودى است. مهم‏ترين رسالت تربيت و پرورش انسان‏هاى پاك است كه وقتى وارد نظام و جامعه مى‏شوند همه از او آسوده خاطر باشند كه اين‏ها ديگر آلوده نمی شوند و براى تربيت چنين انسان هايى بايد از دانشى استفاده كرد كه جز در وحى الهى در هيچ نقطه‏ اى از جهان يافت نمی شود."(6)

اما به هر حال آسیبی که به آن اشاره کردید نه به عنوان یک پدیده رایج ولی وجود دارد و می باید برای آن چاره سازی شود. به این منظور این موارد قابل توصیه است:

جذب حداکثری
ما امروز بیشتر از اینکه به برخورد حذفی نیاز داشته باشیم به برخورد جذبی نیاز داریم. فضای اسلامی و جو رفتاری متدینین باید به گونه ای باشد که مخالف را جذب خود کند و خاصیت تربیتی و اصلاح گری داشته باشد. ببینیم خدای متعال درباره مواجهه با مشرکین چه میفرماید:

«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُون‏؛ و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا كه آنها گروهى ناآگاهند!»(7)

در این آیه شریفه حتی شرک ناشی از ناآگاهی معرفی شده است که شنیدن کلام خدا میتواند برای آن مفید فائده باشد. بنابراین اگر ما سخنگوی خوبی برای کلام خدا باشیم حتما میتوانیم برای بی اخلاقی که کمتر از شرک است، مفید فائده باشیم.


مبارزه با القای ناهمسویی علم و دین
یکی از پیش فرض های پدیدآیی فرهنگ غلطی که به آن اشاره کردید، توهم تعارض علم و دین است. چنین تفکری باعث میشود فرد خود را در سر یک دوراهی برای انتخاب علم و یا دین و معنویت ببیند و چون نمی تواند از علم چشم پوشی کند با دین بیگانه میشود. در ساده ترین و کوتاه ترین جواب به این توهم باید گفت علم متصدی شناخت علل افقی پدیده ها و دین متصدی شناخت علل عمودی پدیده ها است. بُرد علم تنها در بُعد عالم ماده و شناسایی روابط میان آنها در یک محدوده سطحی و افقی است. اما دین در عین حالی که علل مادی را به عنوان نظام اسباب و مسببات به رسمیت میشناسد، از نگاه افقی و سطحی فاصله میگیرد و به تبیین علل غیر مادی و علة العلل میپردازد.

مواحهه تربیتی
تعارض علم و دین اگرچه ممکن است به خاطر شبهه علمی باشد اما تعارض میان علم و اخلاق بیشتر به خاطر شهوت عملی است. ارزش های اخلاقی از مستقلات عقلیه هستند. یعنی عقل خوبی و ارزش آنها را به صورت مستقل درک میکند و آنجا که بی اخلاقی رخ میدهد هواهای نفسانی غلبه پیدا کرده است.

الگوسازی
تنها افرادی میتوانند از عینیت تخصص و اخلاق به خوبی دفاع کنند که بتوانند هر دو را در خودشان پیاده کنند و نماینده عینی و عملی همراهی علم و دین شوند.

رسواسازی بدنام کننده های دین و اخلاق
افرادی که به اسم دین و اخلاق با ظاهرسازی در صدد سرپوش گذاری بر بی لیاقتی خود و تصدی مسئولیت های مهم هستند به این فرهنگ غلط دامن میزنند.

پی نوشت ها:
1. بيانات در ديدار اعضاى بسيجى‌ هيئت علمى دانشگاه‌ها(۱۳۸۹/۴/۲). رک: http://www.jamnews.com/detail/News/292687.
2. ابن شعبه حرانى، حسن بن على‏، تحف العقول، مصحح: غفارى، على اكبر، قم، جامعه مدرسین، ص169.
3. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ج33، ص522.
4. همان، ص489.
5. همان، ص490.
6. http://ahlolbait.com/article/4288/.
7. توبه/ 6

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63388&p=993827&viewfull=1#post993827