آیا ایمان و باور است که موجب شفاست؟


پرسش:
میگن به هر چی باور قلبی داشته باشید همان وارد زندگی تان میشود، این گفته شاید تداعی گر قانون جذب باشد. مثلا در مورد شفای بیماران، در ایران مردم از امام رضا(علیه السلام) شفا میگیرند، در هند مردم در معبدی به نام معبد سکوت شفا میگیرند، مسیحیان در کلیسا شمع روشن میکنند و شفا میگیرند، چون باور کردند….
بنابراین آیا ایمان و باور است که موجب شفاست؟ ایمان و باور در این راستا چه نقشی دارد؟


پاسخ:
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:
قانون جذب به عنوان یک قانون قطعی در گرو اثبات علمی است، و دلیل محکمی بر آن وجود ندارد، اما شبیه آن با نگاهی الهی در روایات وجود دارد، به عنوان نمونه امام رضا(علیه السلام) در روایتی با سند صحیح می فرمایند:
«أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً»؛ به خداوند گمان نیک و حسن ظن داشته باش، پس به درستی که خداوند عزوجل می فرماید من در نزد گمان بنده ام هستم، اگر بر من گمان خیر ببرد همان خیر را برای او رقم میزنم، و اگر گمان بد ببرد همان را.(1)
یعنی مثبت اندیشی و منفی اندیشی در نتیجه نقش دارد، اما با رنگ و بویی الهی، نه مادی.
نهایت چیزی که برای قانون جذب میتوان قائل شد این است که تمرکز بر هدف موجب عزم بر پی گیری و مجاهدت در آن مسیر میشود و این جدیّت به تحقق آن منجر میشود.

نکته دوم:
در هر صورت در فضای درون دینی اگر بخواهیم بحث کنیم آیات و روایات صراحتا از شفا به دست خداوند و اولیاء الهی سخن گفته اند، و این ادله تأثیر تلقین و قانون جذب و مانند آن را در این نوع از شفا یافتن نفی می کند، قرآن کریم صراحتا از شفای بیماران توسط حضرت عیسی(علیه السلام) سخن می گوید:
«و تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏‏»؛ و كور مادرزاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا مى‏ دادى و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده میكردى‏(2)خب این آیه دیگر تردیدی در این نمیگذارد که شفا از سوی آن ولی خدا شکل می­گیرد، نه از سوی نفس آن بیمار!

در روایات نیز به صورت متعدد از شفا دادن بیماران از سوی ائمه(علیهم السلام) خبر داده اند، به گونه ای که صفار در بصائرالدرجات بابی در همین موضوع تحت عنوان: "باب في الأئمة ع أنهم يحيون الموتى و يبرءون الأكمه و الأبرص بإذن الله‏» گشوده است(3)
همچنین سایر روایاتی که از شرائط استجابت دعا از جمله به مصلحت بودن و نبودن آن سخن گفته اند، خب اینها نشان میدهد شفا به صرف فکر و تلقین و تمرکز اتفاق نمی افتد، بلکه عامل بیرونی در آن نقش دارد که مصلحت را در نظر می گیرد.

نکته سوم:
قانون جذب نیازمند تمرکز بر هدف و فکر به آن است، و تحقق آن هم معمولا زمان بر است؛ اما شفا یافتن از سوی اولیاء الهی دفعتا اتفاق می افتد و زمان بر نیست، و همچنین لزوما در گرو تمرکز و فکر و مانند آن نیست.
گاهی اصلا خود شخص هیچ توجهی به بیماری و بهبودی خود ندارد، مثلا شخصی برای شفای کودک خرسالش متوسل شده و یا برای بیماری که در بیهوشی و کما است و مانند آن که هیچ نقش ذهنی و تمرکز نمی توان در این بین تصور کرد.
مثلا در یکی از روایات هست که امام کاظم(علیه السلام) گاو مرده ای را که تنها سرمایه یک زن و بچه هایش برای زندگی بود را زنده کردند(4)

گواه دیگر آنکه گاهی انسان برای مسئله مهمی چون بیماری که منجر به مرگش خواهد شد آنقدر دعا و توسل می کند اما با وجود این تمرکز دقیق و فکر و هدفگذاری عمیق شفا نمی یابد، و گاهی برای مسئله دیگری که خیلی بر آن اصرار و تمرکز ندارد اما کمی برای آن دعا می کند نتیجه حاصل شده و دعایش مستجاب میشود.

نکته چهارم:
در روایات به استجابت دعای دیگران در حق انسان بیشتر تأکید شده است(5) به عنوان مثال آمده است که خدا به حضرت موسی(علیه السلام) فرمود: «ادْعُنِي بِلِسَانٍ‏ لَمْ‏ تَعْصِنِي بِهِ فَقَالَ أَنَّى لِي بِذَلِكَ فَقَالَ ادْعُنِي بِلِسَانِ غَيْرِك‏»؛ مرا با زبانی بخوان که با آن گناه نکرده باشی، موسی(علیه السلام) پرسید خدایا چگونه؟ گفت مرا با زبان غیر خودت بخوان. بنابراین دعای در حق دیگران بیشتر مستجاب میشود تا در حق خودمان، چرا که انسان ها با زبان دیگران گناه نکرده اند، و این برخلاف قانون جذب و تلقین و مانند آن است.

همچنین باید توجه داشت ایمان در استجابت دعا و توسل نقش دارد، لذا فرموده اند از شرایط استجابت دعا، امیدواری به استجابت آن است، یا اینکه فرموده اند کسی که مراقب افکارش باشد مستجاب الدعوة خواهد بود و دعاهایش مستجاب میشود، یعنی خود مقرّب بودن درگاه خداوند در استجابت دعا نقش دارد؛ اما اینطور نیست که شفا به این افکار و تلقینات نسبت داده شود، بلکه اینها مقدمه ی تحقق شفا از سوی خداوند و اولیاء الهی است.

نکته پنجم:
شفا گرفتن مسیحیان از حضرت عیسی(علیه السلام) و یهودیان از حضرت موسی(علیه السلام) و مانند آن چیزی نیست که اسلام منکر آن باشد، چرا که ایشان هم اولیاء الهی بوده اند و ممکن است حوائج متدین به مسیحیت و یهود که مسیحی و یهودی ماندنشان از سر لجاجت نیست را برآورده سازند.

نکته ششم:
اما در خصوص حاجت گرفتن از معابد ادیان غیر آسمانی این مسئله باید به صورت دقیق بررسی شود، که چقدر این مسئله اتفاق می افتد، اما در هر صورت در صورت تحقق چنین مسئله ای احتمالات متعددی مطرح خواهد بود:
اولا: ممکن است برخی از این حجت ها از باب تلقین باشد، یا نتیجه درمان باشد، یا علت دیگری در میان باشد که به پای آن معبد نوشته شود.
ثانیا: در برخی روایات آمده است که خداوند گاهی از سر لطف و ترحّم دعای غیر موحّدین را هم که به غیر او تمسک جسته اند مستجاب میکند.
ثالثا: برخی از علمایی که در علم نفس شناسی کار کرده اند معتقدند قدرت هایی که انسان ها از طریق ریاضت های نفسانی به دست می آورند حتی بعد از مرگ هم در اطراف قبورشان وجود دارد.

در هر صورت حتی اگر بپذیریم که چنین اتفاقی در معابد هم می افتد نمی توانیم شفا یافتن را به صورت کلی انکار نموده و از مصادیق قانون جذب و ناشی از تلقین های درونی بدانیم، چرا که در آیات و روایات تصریح شده است که اولیاء الهی گاهی دیگران را شفا داده و یا مشکلاتشان را حل می کرده اند؛ نهایت این است که می گوییم آنچه در معابد اتفاق می افتد از باب تلقین و مانند آن است.


پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص72.
2. مائده:110/5.
3. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، ‏ مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، قم، چاپ دوم، 1404ق، جزء6، ص262.
4. همان، جزء6، ص272.
5. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج90، ص383 به بعد.
http://www.askdin.com/showthread.php?t=62900&p=986918&viewfull=1#post986918