آیا خداوند "حق الناس" را نمی بخشد؟

سوال:

اینکه گفته می شود خداوند "حق الله" را می بخشد ولی "حق الناس" را نمی بخشد آیا منبع قرآنی دارد؟ این در حالی است که خداوند در قرآن کریم وعده داده است که نسبت به همه گناهان آمرزنده و بخشایشگر است. (زمر، 53) بنابراین گناه حق الناس چگونه گناهی است که از رحمت خدا هم بزرگتر است تا جایی که نتواند آن را ببخشد!

پاسخ:

قبل از اینکه به پاسخ این سوال بپردازیم بهتر است این جمله را به این صورت اصلاح کنیم که خداوند حق الله را در صورت توبه می بخشد اما حق الناس را بدون ادای حق صاحب آن و راضی کردن او نمی بخشد. بنابراین خداوند در صورت توبه هر گناهی را می بخشد اما توبه از حق الله و حق الناس متفاوت است. در توبه از حق الله تنها باید آنچه میان خود و خدا اتفاق افتاده اصلاح شود و از او استغفار شود. اما در توبه از حق الناس بخشش و رضایت خداوند منوط به رضایت صاحب حق می باشد.
عدم آمرزش و بخشش الهی نسبت به حق الناس ممکن است این تصور را ایجاد کند که با مالکیت مطلقه خداوند و قدرت لایزال او در تناقض و تعارض است. خداوندی که مالک آسمان و زمین و آفریننده همه انسان ها و صاحب اختیار آنها است چرا نتواند حق الناس را ببخشد و لازم باشد برای بخشیدن ظالم منتظر اذن و اجازه مظلوم بماند؟!

 

جواب این اشکال با داشتن یک تعبیر دقیق تر مرتفع می شود. ایا خدا نمی تواند ببخشد یا نمی خواهد ببخشد؟ قطعا خدایی که مالک بهشت و جهنم و صاحب اختیار روز جزا است بدون اینکه رضایت صاحب حق حاصل شده باشد می تواند خود مستقیما ضایع کننده حق را ببخشد و او را وارد بهشت گرداند. پس خداوند قدرت آن را دارد. اما صفات کمالیه خداوند در قدرت محدود نمیشود. او علاوه بر قدرت صفاتی همچون حکمت و عدالت هم دارد. حکمت و عدالت او اقتضا می کند حق صاحب حق را به صورت مستقل به رسمیت بشناسد و رضایت خود را منوط به رضایت صاحب حق بنماید. بنابراین اگر فعل خدا دارای چارچوب و قواعدی است به معنای محدود شدن قدرت او نیست. چرا که این محدودیت از خارج ذات او بر او تحمیل نمیشود. بلکه مقتضای صفات کمالیه اوست. ایت الله جوادی آملی حفظه الله تعبیر جالبی در این باره دارند. ایشان می فرماید: عدل واجب علی الله نیست بلکه واجب عن الله است. یعنی بر خدا واجب نیست؛ از خدا واجب است و چیزی جز این از او انتظار نمی رود و صادر نمی شود.


تفاوت میان حق الله و حق الناس یک تفاوت واقعی و ملموس است که با عقل و وجدان قابل دریافت، در روایات مورد تصریح و در آیات قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. در ادامه به بیان این ادله خواهیم پرداخت:
عقل
عقل اقتضا می کند که وقتی حقی را از کسی ضایع مینمایی در حق همان شخص جبران کنی و از او حلالیت بطلبی. مثلا کسی به شما آسیبی وارد می سازد و حقی را از شما ضایع میکند؟ فرض کنید این فرد از کار خود پشیمان شود اما بدون اینکه حق شما را بپردازد و شما را راضی نماید مستقیما به درگاه الهی بشتابد و استغفار و توبه کند. آیا می توان گناه او را بخشیده شده تلقی کرد؟ ایا عدالت خداوند اجازه می دهد بدون کسب رضایت از شما بخشیده شود؟
قرآن کریم
در این باره در قرآن می توان به این آیه شریفه استناد کرد: وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُم‏(1) ببخشند و گذشت کنند! آیا نمیخواهند خداوند نیز آنها را ببخشد؟
در این آیه شریفه توصیه شده کسی را که اشتباهی در حق ما مرتکب شده است ببخشیم. حتی برای تشویق به این کار خدا وعده داده در برابر بخشیدن دیگران گناهان خودتان بخشیده می شود. این آیه نشان می دهد صاحب حق است که باید ببخشد و بخشش الهی در درجه بعد شامل حال خواهد شد.


روایات معصومین(علیهم السلام)
ما به عنوان یک مسلمان نباید میان قرآن و روایات فاصله قرار دهیم. اگرچه قرآن کلام خداوند است و هیچ کلامی به مرتبه آن نمی رسد اما در اعتبار و حجیت، حدیث قطعی و صحیح نیز در راستای قرآن، معتبر است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حدیث ثقلین قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را در کنار هم قرار می دهد و می فرماید تا قیامت میان آنها جدایی نمی افتد. بنابراین ما نیز نباید میان این دو منبع نورانی جدایی بیندازیم. معصومین مفسر و مبین قرآن هستند و اگر بیانات آنها نبود بسیاری از احکام قرآن برای ما ناشناخته باقی می ماند. مسئولیت تبیین معارف قرآن چیزی است که در خود قرآن بر عهده پیامبر اکرم قرار گرفته است. خداوند میفرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم‏(2) و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آنچه بر آنها نازل شده است را برای آنها تبیین کنی. دقت داشته باشید که حذف و نادیده گرفتن روایات و اکتفای به قرآن یک شعار انحرافی است که در قالب حسبنا کتاب الله در صدر اسلام صدمات جبران ناپذیری به فرهنگ و اعتقادات دینی مردم زد.
برای پی بردن به اهمیت سنت(قول و فعل و تقریر معصوم) به یک مثال اکتفا میکنیم. در قرآن کریم آیات زیادی درباره اهمیت نماز و امر به آن وجود دارد اما در هیچ یک نحوه خواندن آن به صورت تفصیلی و تعداد رکعات آن مشخص نشده است و بیان آن به سنت واگذار شده است. بنابراین در همین مثال ساده اگر دستمان از سنت کوتاه بود نمیدانستیم چگونه باید نماز بخوانیم.


با این مقدمه به روایات حق الناس میپردازیم:
1. امیر المومنین (علیه السلام) به مردی که مشغول استغفار بود گذر کرد. از او پرسید آیا میدانی استغفار چیست؟ ..... و سپس 6 شرط برای توبه بیان نمود که شرط سوم آن عبارت است از: وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ [عَزَّ وَ جَلَ‏] أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَة. سومین شرط؛ پرداخت حقوق مردم است تا خدا را ملاقات كنى در حالی که حقّى از مردم بر عهده‏ ات نباشد.(3)
2. قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): فَإِنَّ الْغِیبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا قُلْتُ وَ لِمَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ لِأَنَّ الرَّجُلَ یَزْنِی فَیَتُوبُ إِلَی اللَّهِ فَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الْغِیبَةُ لَا تُغْفَرُ حَتَّی یَغْفِرَهَا صَاحِبُهَا. پیامبر فرمود: گناه غیبت از زنا سخت تر است. سوال کردم چگونه ممکن است؟! حضرت فرمود: از این جهت که فرد مرتکب عمل نامشروع می شود و به درگاه خداوند توبه می کند و خداوند او را می آمرزد. اما غیبت بخشیده نمی شود تا صاحب حق ببخشد.(4)
3. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: أَوَّلُ‏ قَطْرَةٍ مِنْ‏ دَمِ الشَّهِيدِ كَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إِلَّا الدَّيْنَ‏ فَإِنَّ كَفَّارَتَهُ قَضَاؤُه‏. اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر بدهی، که کفاره آن ادای آن است.(5)
4. امام على (عليه السلام) در ضمن گفتارى فرمود: الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ فَذَنْبٌ مَغْفُورٌ وَ ذَنْبٌ غَيْرُ مَغْفُورٍ وَ ذَنْبٌ نَرْجُو لِصَاحِبِهِ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ ... أَمَّا الذَّنْبُ الْمَغْفُورُ فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى ذَنْبِهِ فِي الدُّنْيَا فَاللَّهُ أَحْكَمُ وَ أَكْرَمُ أَنْ يُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَيْنِ وَ أَمَّا الذَّنْبُ الَّذِي لَا يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ‏ لِبَعْضٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ أَقْسَمَ قَسَماً عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَا يَجُوزُنِي ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ كَفٌّ بِكَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِكَفٍّ وَ نَطْحَةٌ مَا بَيْنَ الشَّاةِ الْقَرْنَاءِ إِلَى الشَّاةِ الْجَمَّاءِ فَيَقْتَصُّ اللَّهُ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّى لَا يَبْقَى لِأَحَدٍ عِنْدَ أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ ... وَ أَمَّا الذَّنْبُ الثَّالِثُ فَذَنْبٌ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَى عَبْدِهِ وَ رَزَقَهُ التَّوْبَةَ فَأَصْبَحَ خَاشِعاً مِنْ ذَنْبِهِ رَاجِياً لِرَبِّهِ فَنَحْنُ لَهُ كَمَا هُوَ لِنَفْسِهِ نَرْجُو لَهُ الرَّحْمَةَ وَ نَخَافُ عَلَيْهِ الْعِقَابَ.

گناهان بر سه گونه اند: گناه بخشودنى و گناه نابخشودنى و گناهى كه براى صاحبش ، هم اميد بخشش داريم و هم ترس از كيفر ... اما گناهى كه بخشيده است ، گناه بنده اى است كه خداوند او را در دنيا كيفر مى كند و در آخرت كيفر ندارد. در اين صورت خداوند حكيم تر و بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را دو بار كيفر كند. اما گناهى كه نابخشودنى است ، حق الناس است يعنى ظلم بندگان نسبت به همديگر. وقتى كه خداوند انسانها را آفريد، به ذات خود قسم خورد و فرمود: به عزت و جلالم سوگند، من از ظلم ستمكاران نخواهم گذشت حتى اگر زدن كف دست به كف دست، يا ماليدن با دست، يا شاخ زدن گوسفند شاخدار به گوسفند بيشاخ باشد. پس خدا قصاص‏ بندگان را از يك ديگر می گيرد، تا هيچ كس را بر ديگرى مظلمه‏ اى باقى نماند… و اما نوع سوم ، گناهى است كه خداوند آن را بر بنده اش پوشانده ، توبه را نصيب او نموده است و در نتيجه آن بنده هم از گناهش هراسان است و هم اميد به آمرزش پروردگارش دارد، ما نيز درباره ى چنين بنده اى ، هم اميدواريم و هم ترسان.(6)


4. چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بیمار شد و ياران‏شان نزدشان بودند، عمار ياسر برخاست ... تا آنجا كه گويد: سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: پروردگار بزرگ من حكم كرده و سوگند ياد نموده كه درباره ستمِ ستمگر، از او نگذرد؛ بنابراين من شما را به خدا سوگند می‏ دهم كه هركس از شما مظلمه‏ اى از محمد می خواهد، برخيزد و از او قصاص كند. قصاص‏ در دنيا نزد من محبوب‏تر است، از قصاص در آخرت در جلوى فرشتگان و پيامبران.(7)
نحوه بیرون آمدن از حق الناس
کسی که مرتکب حق الناس می شود برای توبه از آن باید در اولین فرصت حق مظلوم را ادا کند و جبران تضییع حق او را بنماید. در مواردی که ادای حق ممکن نیست و یا اگرچه ممکن است و ادا کرده اما مظلوم به خاطر تضییع حق و تاخیر در استیفای آن متحمل ضررهای روحی، اجتماعی، مالی و ... شده است، باید عذرخواهی کرده و حلالیت بطلبد. البته در لزوم حلالیت طلبیدن استثنائاتی وجود دارد. مثل اینکه غیبت فردی شده ولی به گوش او نرسیده است. حلالیت طلبیدن از او اگر باعث شود ناراحت شود و کینه و دشمنی به وجود آورد نباید انجام شود. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: فَإِنِ اغْتَبْتَ فَبَلَغَ الْمُغْتَابَ فَلَمْ يَبْقَ إِلَّا أَنْ تَسْتَحِلَّ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ يَبْلُغْهُ وَ لَمْ يَلْحَقْهُ عِلْمُ ذَلِكَ فَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ لَهُ. اگر غيبت كسي را كردي و او باخبر شد بايد از او طلب حليت كني ولي اگر مطلع نشد برايش طلب مغفرت كن.(8)


حق الناس در آخرت
اگر در دنیا حسابرسی انجام شود بسی آسان تر از آخرت است. امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: به حساب خود رسیدگی کنید قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی شود.(9) بنابراین اگر بتوان در دنیا حق صاحبش را ادا کرد و از او رضایت گرفت بسیار آسان تر و عاقلانه تر است تا اینکه به قیامت موکول شود. رضایت صاحب حق باعث می شود حسابرسی به آخرت کشیده نشود که اگر کشیده شود بیرون آمدن از آن به مراتب سخت تر از حسابرسی در دنیا است. البته این در صورتی است که فرد امکان ادای حق را در دنیا پیدا کند اما این کار را انجام ندهد. اما در صورتی که ضایع کننده حق الناس بدون اینکه خودش بخواهد، نتواند حق صاحبش را به ادا کند و از او حلالیت بگیرد(مثل اینکه فراموش کند، فقیر شود، صاحب حق حلال نکند و ....) کار به خداوند واگذار می شود.


شخصي به نام وشّاء به محضر امام صادق (سلام الله عليه) وارد شد و از آن حضرت درخواست نمود با «شهاب» صحبت کند که در مورد ديونش تخفيف دهد تا موسم حج بگذرد و اين وشّاء مبلغ هزار دينار به شهاب بدهکار بود. امام سراغ شهاب فرستاد، وي آمد، امام به او فرمود: از اوضاع وشّاء و پناهندگيش به ما باخبري، و براي ما بازگو کرد که هزار دينار بر او طلب داري، که اين مبلغ را هم در راه شهوات خرج نکرده و فقط در ديون و طلب هايي که براي مردم داشته صرف کرده. من دوست دارم که او را حلال کني. البته شايد گمان کني که در قيامت از کارهاي نيکش به تو عطا مي‌شود تا حلالش کني؟ شهاب پاسخ داد: آري، به ما اينچنين رسيده است. امام فرمود: خداوند کريم‌تر و عادل‌تر از اين است که بنده‌اي با نمازهاي شبانه‌اش در سرما و روزه‌هايش در گرما و طواف‌هايش به دور اين خانه به او تقرّب جويد سپس اين حسنات را از او بگيرد و به ديگري عطا کند!خداوند فضل زيادي دارد، ديون بنده مؤمنش را جبران مي‌کند. آنگاه شهاب عرضه داشت: پس حلالش کردم.(10)


در این دعا از زبان امام سجاد (علیه السلام) میخوانیم: اللَّهُمَّ وَ عَلَيَّ تَبِعَاتٌ قَدْ حَفِظْتُهُنَّ، وَ تَبِعَاتٌ قَدْ نَسِيتُهُنَّ، وَ كُلُّهُنَّ بِعَيْنِكَ الَّتِي لَا تَنَامُ، وَ عِلْمِكَ الَّذِي لَا يَنْسَى، فَعَوِّضْ مِنْهَا أَهْلَهَا، وَ احْطُطْ عَنِّي وِزْرَهَا وَ اعْصِمْنِي مِنْ أَنْ أُقَارِفَ مِثْلَهَا. اى خداوند، بر ذمّه من تبعاتى است كه در حفظ دارم و تبعاتى كه از ياد برده‏ام، ولى همه را چشم تو كه هرگز به خواب نمى‏رود مى نگرد و علم‏ تو كه هيچ چيز از آن نهان نمى‏ماند، مى‏داند. تو خود كسانى را كه بر من ذمّه دارند عوض ده و بار گناه آن از دوش من برگير و از سنگينى آن بكاه و مرا از ارتكاب چنان گناهانى نگه‏دار.(11)


در دعایی دیگر آمده است: أَسْأَلُكَ فِي حَمْلِ مَظَالِمِ الْعِبَادِ عَنَّا فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ‏ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ فِي نَفْسِهِ أَوْ فِي عِرْضِهِ أَوْ فِي مَالِهِ أَوْ فِي أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ ... فَقَصُرَتْ يَدِي‏ وَ ضَاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَ التَّحَلُّلِ‏ مِنْهُ‏ فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ ... أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَ شِئْت.و از شما درخواست مي‌کنم درباره مظالمي که نسبت به بندگانت دارم، پس هر بنده زن و مرد از بندگانت که بر او ظلمي کرده‌ام چه در مورد جانش يا آبرويش يا مالش يا خانواده‌اش يا فرزندانش يا غيبت کرده‌ام يا زورگويي کرده‌ام... و از برگرداندن حقش يا طلب حلاليت از او دستم کوتاه شد، از تو مسألت مي‌دارم اي آن که مالک حاجاتي.... که بر محمد و آل محمد درود فرستي و او را از من با هر آنچه خودت بخواهي راضي سازي.(12)
در این دعا تنها در شرایطی که نتوانیم حق الناس را برگردانیم و از صاحب حق حلالیت بطلبیم از خداوند درخواست می کنیم از طرف ما رضایت صاحب حق گرفته شود.

 

 


پی نوشت ها:
1. نور، 22.
2. نحل، 44.
3. محمد بن حسین، شریف الرضی(406ق)، نهج البلاغه، حکمت 417.
4. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ج 74، ص 89.
5. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن(1104ق)، وسائل الشیعة، قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، ج13، ص85، حدیث5.
6. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ج6، ص29.
7. بروجردی، آقا حسین(1380ق)، منابع فقه شیعه(ترجمه جامع أحاديث الشيعة)، تهران، انتشارات فرهنگ سبز، ج‏31، ص295.
8. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ج72، ص242.
9. همان، ج7، ص126.
10. بروجردى، آقا حسين، منابع فقه شيعه (ترجمه جامع أحاديث الشيعة)، تهران، انتشارات فرهنگ سبز، ج‏23، ص 763.
11. الصحيفة السجادية، ترجمه آيتى، ص 199.
12. مجلسی، محمد باقر(1110ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ج‏87، ص177

http://www.askdin.com/showthread.php?t=27052&p=976251&viewfull=1#post976251