آیا ولایت مطلقه با روح دموکراسی سازگار است؟

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول: شناخت دقیق دموکراسی
دموکراسی از واژه یونانی demokratia که مرکب از دو واژه demos(مردم)، و kratein(حکومت) است گرفته شده، یعنی حکومت به وسیله ی مردم.(1)
اما در خصوص تعریف حکومت دموکراسی و شرایط آن تعریف واحدی وجود ندارد که ما آن را به عنوان معیار قرار بدهیم برای سنجش دموکراسی بودن حکومت ها؛ و این تعاریف متعدد موجب شده که تمام مکاتب فکری اعم از لیبرالیسم، سوسیالیسم، محافظه کاران و... همگی گوهر دموکراسی را تنها نزد خود بدانند.(2)

اما در هر صورت برای آن مولفه هایی بر شمرده اند: مانند: رضایت و مقبولیت عامه، اصل مشارکت، اصل برابری، حاکمیت قانون، حاکمیت مردم(اکثریت)، و...(3)
دو دیدگاه اساسی نسبت به «دموکراسی» وجود دارد، یکی کسانی که به آن به مثابه «روش» می نگرند، و دیگری دیدگاه کسانی که به آن به مثابه «هدف» می­نگرند، و انتخاب اکثریت را کاشف از خیر و مصلحت واقعی می دانند(4)

روشن است که نگرش دوم با اسلام سازگار نیست، چون طبق دیدگاه اسلام اولا تشریع و قانونگذاری مختص خداوند است، و ثانیا: مبنای این دیدگاه نسبی گرایی است؛ پس دموکراسی سازگار با اسلام، دموکراسی به عنوان روش است، نه اینکه اصالت داشته و هدف تلقی شود.

نکته دوم: شناخت دقیق «ولایت مطلقه»
«مطلقه» در ولی فقیه به معنای خودکامگی و استبداد رأی نیست، فقیه مجری دین است، یعنی قانونی که خداوند آن را وضع نموده، و مردم آن را پذیرفته، و با حضور خود زمینه اجرای آن را فراهم کرده اند را در جامعه پیاده می کند؛ قید «مطلقه» دست فقیه را در تعارض قوانین باز میگذارد، نه اینکه اجازه ابراز نظر شخصی به او بدهد! یعنی فقیه در صورت تزاحم قوانین و یا نیاز به حکم جدید لازم است با توجه به شرائط حکم مهم تر از نظر خدا و اسلام را کشف و اجرا کند.
بنابراین ولی فقیه هرگز نمی تواند مطابق میل خود رفتار کند، و اگر مطلبی را بر خلاف نظر برخی از مردم مقدم می دارد چون حکم خداست، نه اینکه حکم خود را بر حکم مردم مقدم کند! و طبق مبانی دینی حکم خدا و رسول بر نظر مردم مقدم است(5)، و مردم هم با حاکم ساختن دین آن را پذیرفته اند.

پس روشن میشود نظر فقیه هم به خودیِ خود تقدمی بر نظر مردم ندارد، بلکه این فقیه فقط حکم خدا را تشخیص می دهد و آن حکم بر نظر شخصی خود فقیه و مردم مقدم است. و وظیفه مردم به اقتضای دموکراسی این است که فقیه جامع الشرایط را مستقیم یا غیر مستقیم برای تشخیص احکام دین و اجرای آن انتخاب کنند.

نکته سوم: اعتبارسنجی «دموکراسی» در برابر «ولایت فقیه»
بر فرض این که «ولایت مطلقه فقیه» با روح دموکراسی در تعارض باشد، مگر دموکراسی وحی نازل شده از جانب خدا است که آن را ملاک سنجش قرار دهیم؟ حتی اگر وحی نازل شده باشد باشد، مگر یک تلقی از آن وجود دارد؟

در بین خود اندیشمندان غربی هم دموکراسی مخالفین سرشناسی دارد، از سقراط و افلاطون گرفته، تا مارکس که دموکراسی لیبرال را «دیکتاتوری بورژوایی» می­خواند، یا مثلا هربرت مارکوزه که تصمیم های سیاسی عمومی را با اراده اصیل نمی داند بلکه معتقد است رسانه ها نوعی شعور کاذب در مردم پدید می آورند.(6)

خب وقتی عقل و نقل، و دین و آیین اسلام، ما را به سمت «ولایت مطلقه فقیه» سوق می دهد حتی اگر با دوکراسی قابل جمع نباشد، این ولایت مطلقه است که مقدم می شود، نه دموکراسی! مگر آنکه به مبانی اسلام معتقد نباشیم. در فرض این مسئله که اصلا «ولایت مطلقه» با دموکراسی اصلا تعارضی ندارد.

______________________________
1. بیات، عبدالرسول، فرهنگ واژه ها، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ سوم، 1386، قم، 270.
2. همان، ص273.
3. همان، ص274.
4. همان، ص280.
5. احزاب:6/33.
6. فرهنگ واژه ها، ص283.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=28037&p=950988&viewfull=1#post950988